طلاق؛ بازی بی برنده

  نویسنده: شیرین کسرائی (کارشناس ارشد روان شناسی)

۱۴۰۱/۱۱/۲

طلاق و جدایی در زندگی زناشویی یکی از وقایع تلخ زندگی و فرآیندی است چند نسلی که نه تنها بر زوج ها و فرزندان آنها تاثیر می گذارد، بلکه خانواده های آنها و سایر خویشاوندان را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.

در روایات اسلامی، طلاق، بشدت مذمت شده و به عنوان زشت ترین حلال ها از آن یاد شده است.

مشکلات پس از طلاق را می توان به چند گروه تقسیم کرد. یکی از مشکلات پس از طلاق، جبران آسیب هیجانی ناشی از طلاق است. حتی در بهترین شرایط، طلاق تجربه هیجانی ناراحت کننده ای است و در بدترین شرایط، می تواند به شوک و سردر گمی شدید منجر شود. مشکل و آسیب دیگر حاصل از طلاق زوج ها، تنهایی و مشکل سازش دوباره با اجتماع است.

در زندگی زناشویی حتی اگر زن و شوهر نتوانند خوب با هم کنار بیایند، باز هم همنشین یکدیگرند و حداقل گاهی اوقات می دانند که فرد دیگری در خانه منتظر آنهاست اما پس از طلاق رفته رفته می فهمند که تنها بودن چه معنایی دارد. مسائل مالی ایجاد شده پس از طلاق مشکل بعدی حاصل از جدایی زوجین است. از مشکلات دیگر می توان کنار آمدن با نگرش های جامعه اشاره کرد، در واقع باید گفت بخشی از آسیب طلاق از نگرش جامعه به طلاق و افرادی که طلاق گرفته اند نشات می گیرد، طلاق در چشم عده ای از افراد، نشانه شکست اخلاقی یا شاهدی بر بی کفایتی فردی است، احساسی که به طور مستقیم از طلاق حاصل می شود، احساس فقدان و شکست است. برخی از مردان و زنان در پی طلاق از اجتماع طرد می شوند. آسیب بعدی ناشی از طلاق و جدایی، سازماندهی مجدد مسئولیت هاست. فرد طلاق گرفته ای که سرپرستی فرزندان را به عهده دارد با افقی از بار مسئولیت ها روبرو خواهد شد. چون ناگزیر است همه وظایف خانواده را که قبلا بین دو نفر تقسیم می شد، به تنهایی به دوش بکشد.

اما یکی از مهم ترین آثار و مشکلات طلاق، روابط با فرزندان است. در بسیاری از طلاق ها، فرزندان صغیر وجود دارند. در اکثر این موارد، سرپرستی فرزندان به مادر سپرده می شود و به پدران حق ملاقات با فرزندان داده می شود. بر اساس آمار، در نزاع های خانوادگی، بیش از یک دوم پدران در نهایت از حق سرپرستی محروم می شوند. وقتی چنین اتفاقی رخ می دهد، بسیاری از پدران طلاق گرفته غیر سرپرست، ملاقات منظم با فرزندانشان را ترک می کنند. برخی از مردان طلاق گرفته به تکالیف قانونی خود در قبال فرزندان عمل نمی کنند. برخی از پدران از ملاقات منظم با فرزندان خود محروم می شوند یا اجازه ملاقات در فواصل طولانی به آنها داده می شود، که این امر می تواند فشار روحی زیادی بر آنان وارد نماید. برخی از مردان از پدری کردن بدون حق سرپرستی خشمگین اند زیرا چنین وضعی به معنای از دست دادن تسلط آنان بر فرزندانشان است.

پژوهش ها حاکی از این است که اگر طلاق والدین در زمانی صورت گیرد که فرزندان بزرگتر شده اند، روابط صمیمانه پسران با هر دو والد کاهش خواهد یافت، از صمیمیت دختران با پدران به میزان قابل توجهی کاسته خواهد شد، اما صمیمیت آنان با مادران کمتر آسیب می بیند.طلاق والدین به رشته ای از تعامل های استرس زا بین کودک و محیط او می انجامد. موفقیت کودکان در کنار آمدن با این تعامل های منفی پیامدهای عمده ای بر سلامت روان آنان دارد. در واقع، عوامل استرس زای پس از طلاق ممکن است تاثیر عمده تری بر سلامت روان کودک داشته باشد تا خود طلاق. البته تردیدی نیست که این استرس ها، همه را یک اندازه تحت تاثیر قرار نمی دهد. متخصصان بر این نکته تاکید دارند که کودکان، طلاق را رویدادی مهم و منفی می دانند که سبب بروز هیجان های دردناک، سردرگمی و بلاتکلیفی می شود. برخی از متخصصان بالینی عقیده دارند که اکثر کودکان، کم و بیش طی یک سال، بار دیگر تعادل روانشناختی خود را به دست آورده و منحنی رشد و تکامل طبیعی خود را از سر می گیرند. برخی دیگر نیز تصور می کنند که اغتشاش حاصل در زندگی کودکان، مانع رشد سالم اجتماعی – هیجانی آنان می شود. کودکان احساس می کنند که توسط پدرشان رها شده و آن احساس امنیت اساسی که برای رشد خود به آن نیاز داشتند، از آنها دریغ و ناگزیر شده اند مسئولیت سلامت و رفاه والدین خود را، مانند فردی بزرگسال تقبل کنند. نیمی از این کودکان به عنوان مردان و زنانی ناموفق و خود سرزنشگر به دوران بزرگسالی قدم می گذارند و ۱۰ تا ۱۵ سال پس از طلاق سطح بالایی از سوء مصرف الکل، بزهکاری و هرج و مرج جنسی در آنان مشاهده می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *