از مدینه تا کربلا با سید الشهداء حسین بن علی (ع) (۷و۸).

کربلا ****** زمان : سه شنبه هفتم محرم الحرام ۶۱ هجری

تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی وحقوق از حکومت  بنی امیه گرفته وبه جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را ، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشته اند .
عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که : سپاهیان خود بین امام حسین (ع) واصحابش وآب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب به امام (ع) نرسد ، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد ۵۰۰ سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد . یکی از آنها فریاد زد یا حسین !…. به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی ! حضرت فرمود : « خدایا ! او را از تشنگی هلاک کن وهرگز او را مشمول رحمتت قرار مده » حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت .
امام حسین (ع) سپاه دشمن را اینچنین نفرین کرد :
خدایا ! باران آسمان را از اینان دریغ کن ، وبر ایشان تنگی وقحطی ( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر ) پدید آور ، وآن غلام ثقی ( حجاج بن یوسف ) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند وما را خوار ساختند وخداوند ( به توسط آن غلام) انتقام من واصحاب واهل بیت وشیعیان مرا از اینان بگیرد .

کربلا ****** زمان : چهارشنبه هشتم محرم الحرام ۶۱ هجری

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد ، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عداه ای شبانه حرکت داد . آنها با یک برنامه حساب شده ، صفوف دشمن را شکسته ومشکها را پر از آب کردند وبه خیمه ها برگشتند.

ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد :
حضرت فرمود :« ای پسر سعد ! آیا با من مقاتله می کنی واز خدا هراسی نداری ؟ » ابن سعد گفت : « اگر از این گروه جدا شوم خانه ام را خراب واموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام ار خشم ابن زیاد بیمناکم » حضرت فرمود : « تو را چه می شود ؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد وتو را در روز قیامت نیامرزد …. گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید ؟ به خدا چنین نیست وبه آرزویت نخواهی رسید .»
سخن امام حسین (ع) با یارانش :
ای بزرگ زادگان ! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی ورنج عبور داده و به بهشت پهناور ونعمتهای همیشگی آن می رساند .

ادامه دارد.

کربلا ****** زمان : دوشنبه ششم محرم الحرام ۶۱ هجری

عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است : من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم ، وتوجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام هرروز وضعیت را به من گزارش کنند .
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد _ که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند _ رفته وآنان را به یاری فر خواند ، حضرت اجازه دادند . حبیب نزد آنها رفت وگفت : « امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا وآخرت از آنِ شما باشد » تعداد ۹۰ نفر بپاخواستند وحرکت کردند ، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند وچون تاب مقاومت نداشتند ، پراکنده شده وبرگشتند . حبیب به نزد حضرت رسید وجریان را تعریف نمود حسین (ع ) گفت :« لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ »

نامه امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه وبنی هاشم :
… مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته ( این گونه دنیا بی ارزش ونابود شدنی است ) وآخرت همیشگی ودائم بوده وهست.

 

کربلا ****** زمان : سه شنبه هفتم محرم الحرام ۶۱ هجری

تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی وحقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته وبه جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را ، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشته اند .

عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که : سپاهیان خود بین امام حسین (ع) واصحابش وآب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب به امام (ع) نرسد ، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد ۵۰۰ سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد . یکی از آنها فریاد زد یا حسین !…. به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی ! حضرت فرمود : « خدایا ! او را از تشنگی هلاک کن وهرگز او را مشمول رحمتت قرار مده » حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت .

امام حسین (ع) سپاه دشمن را اینچنین نفرین کرد :

 خدایا ! باران آسمان را از اینان دریغ کن ، وبر ایشان تنگی وقحطی ( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر ) پدید آور ، وآن غلام ثقی ( حجاج بن یوسف ) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند وما را خوار ساختند وخداوند ( به توسط آن غلام) انتقام من واصحاب واهل بیت وشیعیان مرا از اینان بگیرد

ادامه دارد.

کربلا ****** زمان : یکشنبه پنجم محرم الحرام ۶۱ هجری

نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده وبه لشکر عمربن سعد می پیوندند.

عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند واز حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین (ع) از کوفه خارج می شوند ، جلوگیری کنند .

چون گروهی از مردم می دانستند جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده وفرار می کردند .

از سخنان امام حسین (ع) با لشکر دشمن :

هیهات ، ما به ذلت تن نخواهیم داد . خدا ورسول او ومؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند ، دامنهای پاکی که ما را پروریده ، وسرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را برکشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

ارتش یزید که به کربلا اعزام شد

ابن زیاد  با اعلان بسیج عمومی و هراس افکنی و تهدید به قتل هر فردی که از فرمان او سرپیچی کند همه اهالی کوفه را به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاد.

به ندرت در برخی کتب تاریخی اشاره شده است که ابن زیاد  هر روز در قالب دسته ها و گروههای مختلف تعداد زیادی را از نخیله به کربلا می فرستاد اما از شمار آنها تا رسیدن به کربلا کم می شد تا اینکه اقدام به تهدید و رعب افکنی نمود.

به هر حال محتمل است تعدادی از افرادی که ابن زیاد به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) می فرستاد به این علت که جنگ با سبط پیامبرشان را ناخوش داشتند در صحرا پراکنده می شدند یا اینکه تعداد بسیار اندکی پس از بستن راهها تنها راه چاره پیوستن به امام را همراهی با سپاه ابن زیاد  قلمداد کرده باشند و نهایتا در هنگام جنگ به امام پیوسته باشند. نظرهای مختلفی برای شمار سپاهیان اموی نقل شده است اما طبق سخن حضرت امام حسین (علیه السّلام)، حضرت امام سجاد (علیه السّلام) و حضرت امام صادق (علیه السّلام) تعداد سپاهیان ابن زیاد سی هزار نفر قلمداد می شود.

قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) تعداد سپاهیان ابن زیاد  را که در کتب تاریخی و مقتلها آمده است؛ چنین نقل می کند:

«و اختلف المؤرخون في عدد الجيش الذي نزح لحرب الامام (ع) و فيما يلي بعض ما ذكروه. ثمانون الف فارس ‏[بغية النبلاء الجزء الثاني نقلا عن مقتل ابي مخنف]‏، خمسون الف فارس ‏[شرح شافية أبي فراس،جلد ۱، صفحه ۹۳ من مصورات مكتبة الامام الحكيم]، خمسة و ثلاثون الف فارس [ المناقب، جلد ۴، صفحه ۹۸]، ثلاثون الفا [مطالب السئول، عمدة الطالب، صفحه ۱۸۱]، اثنان و عشرون الفا [مرآة الجنان،جلد ۱، صفحه ۱۳۲، شذرات الذهب،جلد ، صفحه ۶۷، مطالب السئول، صفحه ۷۵]، عشرون الفا[ الصواعق المحرقة، صفحه ۱۱۷، الفصول المهمة لابن الصباغ، صفحه ۱۷۸ اللهوف]، ستة عشر الف فارس [الدر النظيم في مناقب الأئمة، صفحه ۱۶۸] اثنا عشر الفا [الدر النظيم في مناقب الأئمة، صفحه ۱۶۸]، ثمانية آلاف‏ [مرآة الزمان في تواريخ الأعيان، صفحه ۹۲]، ستة آلاف [ الصراط السوي في مناقب آل النبي، صفحه ۸۷]، أربعة آلاف‏[ البداية و النهاية، جلد، صفحه ۱۶۹]»

«مورخان در تعداد سپاهيانى كه براى جنگ با امام (عليه السّلام) خارج شدند؛ اختلاف دارند، در اينجا به بيان بعضى از آنچه ذكر كرده ‏اند، مى‏ پردازيم: هشتاد هزار سوار، پنجاه هزار سوار، سى و پنج هزار سوار، سى هزار نفر، بيست و دو هزار نفر، بيست هزار نفر، شانزده هزار سوار، دوازده هزار نفر، هشت هزار نفر، شش هزار نفر، چهار هزار نفر. اينها بعضى از اقوالی است كه مورخان بيان كرده ‏اند.»

در معالی السبطین شمار سپاهیان اموی به نقل از برخی مقاتل و کتب تاریخی چنین گزارش شده است:

«فلا یزال یرسل بالعساکر حتی اجتمعت عند عمر بن سعد الی ست لیال خلون من المحرم عشرون ألف فارس فأول من خرج علی ما فی بعض الکتب بعد ابن سعد من الکوفه شمر بن ذی الجوشن فی اربعه آلاف و علی ما هو المشهور نزل اللعین یوم التاسع و قیل إنه أقبل ثم رجع الی الکوفه ثم نزل یوم التاسع و العلم عندالله. ثم عروه بن قیس فی اربعه آلاف ثم سنان بن أنس فی اربعه آلاف ثم حصین بن نمیر فی اربعه آلاف ثم یزید بن رکاب الکلبی فی الفین ثم فلان المازنی فی ثلاثه آلاف ثم خولی الأصبحی فی ثلاثه آلاف و قد وقع الاختلاف بین أهل التواریخ فی تعداد العساکر.

فی الناسخ قال ابن الجوزی کانت العساکر سته آلاف و قال السید فی (اللهوف) و الاعثم الکوفی و المجلسی عن محمد بن أبی طالب عشرین ألفا و قال الرافعی فی کتاب مرآه الجنان و محمد بن طلحه الشافعی فی مطالب السوول اثنین و عشرین الفا و قال ابن شهرآشوب جهز ابن زیاد (لعنه الله علیه) خمسا و ثلاثین ألفا و فی شرح الشافیه خمسین ألفا و قال ابومخنف ثمانین ألفا کلهم من اهل الکوفه لیس فیهم شامی و لاحجازی و لابصری و قالوا اکثروا الی مائه ألف و مائتی ألف و ثمان مائه ألف.»

«وقتی که ابن سعد به همراه چهار هزار نفر و یا به روایتی شش هزار نفر از سپاه خود در سرزمین کربلا مستقر شد به دنبال آن ابن زیاد، سپاه زیادی را گروه گروه روانه کربلا می کرد تا ابن سعد را پشتیبانی کنند تا روز ششم محرم، سپاه تحت امر ابن سعد به بیست هزار نفر رسید. در بعضی کتابها نقل شده است وقتی ابن سعد با سپاهش وارد کربلا شدند و دومین گروهی که پس از او وارد کربلا شدند به ابن سعد ملحق شدند گروه چهار هزار نفری تحت امر شمر بن ذی الجوشن بود. و به روایتی نیز گفته شده است که او با سپاهش در روز نهم محرم به کربلا رسیدند و به روایت دیگری این چنین آمده که شمر با سپاهش اولین گروهی بودند که به کربلا رسیدند و به عمر بن سعد ملحق شدند و سپس شمر به کوفه برگشت و دوباره به طرف کربلا حرکت کرد و روز نهم محرم وارد کربلا شد. پس از شمر بن ذی الجوشن و سپاهش، عروه بن قیس به همراه چهار هزار نفر مسلح، به سپاه ابن سعد ملحق شد و پس از او سنان بن انس به همراه چهار هزار نفر و بعد از او حصین بن نمیر به همراه چهار هزار نفر و پس از او یزید بن رکاب کلبی به همراه چهار هزار نفر و سپس آن شخص مازنی به همراه سه هزار نفر مسلح و بعد از او خولی به همراه سه هزار نفر وارد سرزمین کربلا شدند و به سپاه ابن زیاد ملحق شدند. البته در بین مورخان و تاریخ نویسان درباره تعداد افراد سپاه اختلاف نظر هست. اما سید ابن طاوس در کتاب لهوف و اعثم کوفی و مجلسی به نقل از محمد بن ابی طالب نقل شده که سپاه تحت امر ابن سعد در حدود بیست هزار نفر بود. یافعی در کتاب مرآه الجنان و محمد بن طلحه شافعی در کتاب مطالب السوال، سپاه ابن سعد را بیست و دو هزار نفر ذکر کردند و همچنین ابن شهرآشوب نقل کرده است که ابن زیاد سپاهی را با تعداد سی و پنج هزار نفر روانه کربلا کرد و در کتاب شرح الشافعیه، تعداد سپاه ابن سعد پنجاه هزار نفر نقل شده است و ابومخنف می گوید تعداد سپاه ابن سعد، هشتاد هزار نفر بودند و همه آنها از اهل کوفه و اطراف آن بودند و هیچ کدام آنان از اهل حجاز، بصره و شام نبودند.»

در الفتوح و مقتل مقرم بخشی از نام برخی افراد را که معالی السبطین نامشخص ذکر کرده به صورت کامل آمده است:

«فأول من خرج إلى عمر بن سعد الشمر بن ذي الجوشن السلولي  في أربعة آلاف فارس فصار عمر بن سعد في تسعة آلاف ثم أتبعه زيد بن ركاب الكلبي في ألفين و الحصين بن نمير السكوني في أربعة آلاف و المصاب الماري في ثلاثة آلاف و نصر بن حربة في ألفين فتم له عشرون ألفا. ثم بعث ابن زياد إلى شبث بن ربعي الرياحي [رجلا و سأل أن يوجه إلى عمر بن سعد فاعتل بمرض فقال له ابن زياد: أ تتمارض؟ إن كنت في طاعتنا فاخرج إلى قتال عدونا] فخرج إلى‏ عمر بن سعد في ألف فارس بعد أن أكرمه ابن زياد و أعطاه و حباه و أتبعه بحجار بن أبجر في ألف فارس فصار عمر بن سعد في اثنين و عشرين ألفا ما بين فارس و راجل.»

«اولین شخص سرشناسی که آماده جنگ حضرت امام حسین(علیه السّلام) شد شمر ذى الجوشن بود. با چهار هزار مرد برفت و به عمر پيوست و لشكر عمر سعد نه هزار شد. پس يزيد بن ركاب الكلبى با دو هزار مرد بدو پيوست. بر اثر او حصين بن نمير السّكونىّ با چهار هزار مرد روان شد. پس مصار بن مزينة المازنى با سه هزار نفر و ديگرى با دو هزار مرد بدو پيوست. بر اثر او اميرى ديگر بر عقب يكديگر فوج فوج به عمر پيوستند تا لشكر او بيست هزار شد … ديگر روز شبث با هزار سوار برفت و عبيد اللّه هزار سوار ديگر درهم آورد و حجّار بن أبجر البجلىّ را امير هزار سوار و پياده گردانيد و آنجا فرستاد تا آنكه لشكر عمر سعد به بيست و دو هزار نفر از سوار و پياده شد.»

در مقتل مقرم ضمن ذکر نام کامل برخی از افرادی را که معالی السبطین نامشخص ذکر کرده تعداد سپاه عمر بن سعد سی هزار نفر ذکر شده است:

«فخرج الشمر في أربعة آلاف و يزيد بن الركاب في ألفين و الحصين بن نمير التميمي في أربعة آلاف و شبث بن ربعي في ألف و كعب بن طلحة في ثلاثة آلاف و حجار بن ابجر في ألف و مضاير بن رهينة المازني في ثلاثة آلاف و نصر بن حرشة في الفين‏ فتكامل عند ابن سعد لست خلون من المحرم عشرون ألفا و لم يزل ابن زياد يرسل العساكر إلى ابن سعد حتى تكامل عنده ثلاثون ألفا.»

«شمر به همراهى چهار هزار نفر، يزيد بن ركاب، با دو هزار نفر حصين بن نمير تميمى با چهار هزار نفر شبث بن ربعى با يك هزار نفر، كعب بن طلحة با سه هزار نفر، حجار بن ابجر با يك هزار نفر، مضاير بن رهينه مازنى با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر خارج شدند و بدين ترتيب قبل از حلول ماه محرّم بيست هزار نفر نزد ابن سعد جمع شدند در حالى كه پی در پی ابن زياد لشكريان را به سوى ابن سعد مى ‏فرستاد تا آنكه سى هزار نفر نزد او گرد آمدند.»

البته در مطالب ذکر شده از مقرم آمده است: «قبل از حلول ماه محرّم بيست هزار نفر نزد عمر بن سعد جمع شدند» که ورود حضرت امام حسین (علیه السّلام) به کربلا سوم محرم بوده است و به نقل اکثر قریب به اتفاق منابع تا ششم محرم چنین لشکری را در کربلا گرد آوردند.

سید بن طاووس در لهوف تعداد سپاهیان ابن زیاد را در کربلا تا ششم محرم بيست هزار سوار ذکر می کند.

در مقتل الحسین خوارزمی تعداد سپاهیان ابن زیاد بیست و دو هزار نفر نقل شده است.

در منتهی الامال، بحارالانوار و الدمعة الساکبة في أحوال النبي (صلی الله علیه و آله) و العترة الطاهرة تعداد لشکر سواره و پیاده تحت فرمان ابن سعد  سی هزار نفر یاد شده است.

در موسوعه کربلا درباره تعداد لشکر حاضر در کربلا آمده است:

«مما یؤکد أن عددهم لا یقل عن عشرین ألفا و أنهم تکاملوا فی کربلاء إلی ثلاثین ألفا. ما عدا المدد المتصل بهم و الذي لم یصل بعد إلی کربلاء.»

آنچه مشخص است شمار لشکریان از بیست هزار کمتر نبوده است و به تدریج با پیوستن سپاهیان به سی هزار نفر رسیدند. این به جز تعدادی است که برای مدد رسانی به آنها در مسیر بودند و به مقصد نرسیدند.

شمار لشکریان حاضر در کربلا به نقل از احادیث ائمه اطهار(علیهم السّلام)

در احادیث رسیده از ائمه معصومین (علیهم السّلام) تعداد سپاهیان اموی سی هزار نفر ذکر شده است.

در حدیث ذیل حضرت امام سجاد (علیه السّلام) است تعداد سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر ذکر فرموده اند:

«حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ: نَظَرَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ يَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِيهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ بَعْدَهُ يَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِيهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ (ع) وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ (ع)‏ رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»(۱۴)

«امام چهارم به عبيد اللَّه بن عباس بن على نگاهى كرد و اشك چشمش را گرفت و فرمودند: روزى به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخت‏ تر از روز احد نگذشت كه عمويش حمزه در آن كشته شد و بعد از آن موته است كه عموزاده ‏اش جعفر بن ابى طالب كشته شد سپس فرمودند: روزى چون روز تو نباشد اى حسين سى هزار مرد كه گمان مي كردند از اين امت هستند دور او را گرفتند و هر كدام با كشتن او به خدا تقرب مي جستند و حضرت (علیه السّلام) خدا را به آنها يادآور مي شد، پند نمي گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان كشتند.

سپس فرمودند: خدا عمويم عباس (علیه السّلام) را رحمت كند كه جانبازى كرد و خود را فداى برادر كرد تا دو دستش قطع شد و خدا در عوض به او دو بال داد كه بدانها با فرشتگان در بهشت پرواز می نماید چنانکه به جعفر بن ابى طالب (علیه السّلام) عطا كرد و براى عباس (علیه السّلام) نزد خداى تبارك و تعالى مقامى است كه در قيامت همه شهداء و اولين و آخرين بدان رشك برند.»

در روایت ذیل نیز حضرت امام صادق (علیه السّلام) تعداد لشکریان حاضر در کربلا در جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) را سی هزار نفر ذکر می کند:

«روى أبو عبد اللّه الصادق (عليه السّلام) أن الحسين دخل على أخيه الحسن في مرضه الذي استشهد فيه فلما رأى ما به بكى فقال له الحسن: ما يبكيك يا أبا عبد اللّه؟ قال: أبكي لما صنع بك فقال الحسن عليه السّلام: إن الذي أوتي إلي سم أقتل به و لكن لا يوم كيومك يا أبا عبد اللّه و قد ازدلف إليك ثلاثون ألفا يدّعون أنهم من أمة جدنا محمد و ينتحلون دين الإسلام فيجتمعون على قتلك و سفك دمك و انتهاك حرمتك و سبي ذراريك و نسائك و انتهاب ثقلك فعندها تحل ببني أمية اللعنة و تمطر السماء رمادا و دما و يبكي عليك كل شي‏ء حتى الوحوش في الفلوات و الحيتان في البحار.»

در روايتى از حضرت امام صادق (عليه السّلام) آمده است كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) در بيمارى برادرشان حضرت امام حسن (عليه السّلام) بر ايشان وارد شدند، هنگامى كه حضرت امام حسن (عليه السّلام) گريه ايشان را ديدند، فرمودند: براى چه گريه مى‏ كنى اى ابا عبد الله؟ فرمودند: به خاطر وضعيّت تأسّف ‏بار شما، حضرت امام حسن (عليه السّلام) فرمودند: آنچه به من رسيده سمّى است كه به واسطه آن كشته مى‏ شوم ولى هيچ روزى مثل روز تو نيست اى اباعبدالله كه سى هزار نفر تو را محاصره مى ‏كنند و ادّعا مى ‏كنند كه از امّت جدّمان محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) هستند و بر دين اسلام هستند پس بر كشتن و ريختن خون تو و شكستن حرمت تو و اسير گرفتن زنان و فرزندان تو اجتماع مى‏ كنند، در اين هنگام لعنت بر بنى اميّه حلال مى‏ شود و آسمان خاكستر و خون مى ‏بارد و همه بر تو حتّى وحوش بيابانها و ماهيان درياها گريه مى‏ كند.

فرماندهان سپاه ابن زیاد

قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) از فرماندهان لشکر اموی و شمار نیروهای تحت فرمان هر فرمانده چنین گزارشی را ذکر می کند:

«و امدنا المؤرخون بأسماء بعض قادة الجيش الذين اشتركوا في كارثة كربلا و هم:

الحر بن يزيد الرياحي و كان على الف فارس و هو الذي حاصر الحسين في كربلا.

عمر بن سعد و قد اسند إليه ابن زياد القيادة العامة لجميع قواته المسلحة و كان اميرا على أربعة آلاف.

شبث بن ربعي جعله أميرا على الف فارس‏[ به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]

مضائر بن رهينة المازني امير على ثلاثة آلاف‏[ المناقب، جلد ۴، صفحه ۹۸ ]

نصر بن حرشة امير على الفين‏[ المناقب، جلد ۴، صفحه ۹۸ ]

كعب بن طلحة امير على ثلاثة آلاف‏[ مقتل الحسين للمقرم، صفحه ۲۳۹]

حجار بن ابجر أمير على الف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]

الحصين بن نمير على أربعة آلاف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]

شمر بن ذي الجوشن امير على أربعة آلاف‏[ المناقب، جلد ۴، صفحه ۹۸ ]

يزيد بن الركاب على الفين[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]

يزيد بن الحرث بن رويم امير على الف[به نقل از جلد اول أنساب الأشراف]

و هؤلاء بعض قادة الجيش و قد انضم تحت ألويتهم خمس و عشرون الف مقاتل و يقول ابن الجوزي: انه كان على ربع الكوفة عبد اللّه بن زهرة بن سليم الأزدي و على‏ ربع ربيعة و كندة قيس بن الأشعث و على ربع مذحج و أسد عبد اللّه بن سبرة الجعفي، و على ربع ربيعة و همدان الحر بن يزيد الرياحي.»

مورخان، نامهاى بعضى از فرماندهان لشكر را كه در فاجعه كربلا شركت داشتند؛ ذکر کرده اند که آنها عبارتند از: حر بن يزيد رياحى كه فرمانده هزار سوار بوده كه حضرت امام حسين (عليه السّلام) را در كربلا محاصره نمود. عمر بن سعد كه ابن زياد، فرماندهى كل همه نيروهاى مسلحش را بدو سپرد، او فرمانده چهار هزار نفر بود. شبث بن ربعى را فرمانده هزار سوار قرار داد. مضاير بن رهينه مازنى فرمانده سه هزار نفر، نصر بن حرشه فرمانده دو هزار نفر، كعب بن طلحه فرمانده سه هزار نفر، حجار بن ابجر فرمانده هزار نفر، حصين بن نمير فرمانده چهار هزار نفر، شمر بن ذى الجوشن فرمانده چهار هزار نفر، يزيد بن ركاب فرمانده دو هزار نفر، يزيد بن حرث بن رويم فرمانده هزار نفر. اينان، بعضى از فرماندهان لشكر هستند كه بيست و پنج هزار جنگجو زير پرچمهايشان فراهم آمدند.

ابن جوزى مى ‏گويد: عبد اللّه بن زهرة بن سليم ازدى، فرمانده ربع كوفه، قيس بن اشعث، فرمانده ربع ربيعه و كنده، عبد اللّه بن سبره جعفى، فرمانده ربع مذحج و بنى اسد و حر بن يزيد رياحى، فرمانده ربع ربيعه و همدان بودند.

در موسوعه کربلا به نقل از الوثائق الرسمیۀ لثورة الحسین از سید عبد الکریم الحسینی القزوینی فرماندهان لشکری را که در کربلا برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) گرد هم آمدند چنین گزارش نموده است:

«کتیبۀ الحر بن یزید التمیمی؛ ۱۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ عمر بن سعد (قائد الجیش)؛ ۴۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ شمر بن ذي الجوشن؛ ۴۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ یزید بن رکاب الکلبی؛ ۲۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ الحصین بن نمیر التمیمی؛ ۴۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ مضایر بن رهینۀ المازنی؛ ۳۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ نصر بن خرشۀ؛ ۲۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ کعب بن طلحۀ؛ ۳۰۰۰ مقاتل، کتیبۀ شبث بن ربعی الریاحی؛ ۱۰۰۰ فارس، کتیبۀ حجّار بن أبجر؛ ۱۰۰۰ فارس، المجموع ۲۵۰۰۰ مقاتل و ما زال عبید اللّه بن زیاد یرسل إلیه الخیل و الرجال حتّی تکامل عنده ثلاثون ألفا، ما بین فارس و راجل. کما أن بقیۀ الجیوش الأمویۀ کانت فی حالۀ إنذار و استنفار عام.»

لشکر ابن زیاد متشکل بود از حر بن یزید التمیمی با هزار جنگجو، عمر بن سعد (فرمانده لشکر) با چهار هزار جنگجو، شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب الکلبی با دو هزار جنگجو، حصین بن نمیر التمیمی با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینۀ المازنی با سه هزار جنگجو، نصر بن خرشۀ با دو هزار جنگجو، کعب بن طلحۀ با سه هزار جنگجو، شبث بن ربعی الریاحی با هزار سوار، حجّار بن أبجر با هزار سوار که مجموعا بیست و پنج هزار جنگجو می شود و پیوسته ابن زیاد (لعنه الله علیه) اسبان و مردان جنگجو برای عمر بن سعد ملعون می فرستاد تا سی هزار نفر کامل شدند و بقیه لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) در حالت آماده باش و هشدار عمومی قرار داشتند.

معرفی کوتاه تعدادی از فرماندهان سپاه ابن زیاد  که اطلاعاتی از زندگی آنها در دست است:

عمر بن سعد

نام او را أبو حفص عمر بن سعد بن أبي وقاص و اسم پدرش را وقاص مالك ذکر کرده اند.ی با چهار هزار نفر سپاهی عازم ری بود که ابن زیاد (لعنه الله علیه) به وی دستور داد برای گرفتن حکومت ری و دستبی باید ابتدا به جنگ حضرت امام حسین (علیه السّلام) برود و وی به طمع ملک ری فرماندهی لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) را پذیرفت.

پس واقعه عاشورا از لشکر خواست بر پیکر حضرت سیدالشهداء و شهدای دشت کربلا (علیهم السّلام) اسب بتازند که ده نفر داوطلب شدند.

مختار ثقفی پس از کشتن وی سر او را در کوفه بر نیزه کرد و پیش بینی این سخن حضرت امام حسین (علیه السّلام) که «سرت بر نی می شود.» به وقوع پیوست.

حصين بن نمير

«يكى از سران امويان از قبيله كنده كه همواره با آل على دشمنى داشت. در جنگ صفين، در سپاه معاويه بود. در ايّام يزيد هم بر عدّه ‏اى از سپاه، فرماندهى داشت. در دوران قيام مسلم بن عقيل در كوفه، رئيس پليس ابن زياد بود و مأموريّت داشت براى يافتن و دستگيرى مسلم، خانه ‏هاى كوفيان را تفتيش كند. هم او بود كه قيس بن مسهّر، فرستاده حسين (علیه السّلام) را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد.»

در برخی مقاتل ذکر شده است وی پس از شهادت حبیب بن مظاهر (رضوان الله علیه) سر ایشان را به اسب آویزان کرد و در میدان جنگ جولان داد.

 شبث بن ربعى

وی در جنگ صفین در لشکر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشت و بر حکمیت پای فشرد ولی پس از حکمیت به خوارج گرایید.

وی با چند تن دیگر از پیمان شکنان کوفی برای حضرت امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود.

در پراکنده نمودن کوفیان از اطراف حضرت مسلم بن عقیل (علیه السّلام) نقش داشت.

پس از تمارض به علت نوشتن نامه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) و پذیرفته نشدن عذر او نزد ابن زیاد (لعنه الله علیه) به کربلا رفت و فرماندهی پیاده نظام را بر عهده گرفت.

به نقل از مقاتل پس از پای افتادن حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) این ملعون چند ضربت کاری به ایشان زد تا جایی که برخی از مقاتل او را قاتل حضرت امام حسین (علیه السّلام) معرفی نموده اند.

حجار بن ابجر

از افرادی است که به دستور ابن زیاد ملعون با هزار سرباز در صحرای کربلا برای جنگ با سبط پیامبر (صلی الله علیه و آله) حاضر شد. به گواهی تاریخ وی به همراه شبث بن ربعىّ، يزيد بن الحارث، يزيد بن رويم، عروة بن قيس، عمرو بن حجّاج و محمّد بن عمير بن عطارد پس از دعوت گروههایی از شیعیان از جمله سليمان بن صرد و المسيب بن نجبة و حبيب بن مظاهر و رفاعة بن شداد و عبد اللّه بن وال‏ (۲۷) نامه ای به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت نمودند.

پدر او مسیحی بود و درباره مراسم تدفین پدر او در مقتل الإمام أميرالمؤمنين على بن أبى طالب (ع) و نصوص تاریخی دیگر آمده است: ابن ملجم (لعنه الله علیه) روزها مترصد فرصت بود تا در زمان مناسبی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را به شهادت برساند روزی دید که بزرگان عرب یک فرد مسیحی را به خاطر منزلت پسرش تشییع می نمایند. ابن ملجم گفت: اى واى بر شما اين ديگر چيست؟ گفتند: پيكر ابجر بن حجار عجلى است كه پسرش سالار قبيله بكر بن وائل است، مسلمانان به لحاظ موقعيت پسرش و مسيحيان از اين لحاظ كه او مسيحى مرده است در پى تابوت او هستند. ابن ملجم گفت به خدا سوگند اگر نه اين است كه خود را براى كارى كه در پيش خدا پاداش بزرگترى دارد نگاه مى ‏دارم با شمشير ميان ايشان مى ‏افتادم.

این موضوع در إبصار العین سماوي و أنساب‏ الأشراف نیز آمده است.

شمر بن ذی الجوشن

 نام کامل او در تاریخ طبری «شمر بن ذي الجوشن بن شرحبيل بن الأعور بن عمر بن معاويه» ذکر شده است.(۳۱) او از تیره بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضباب بن کلاب بود و فرمانده میسره لشکر عمر بن سعد ملعون در جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) بود. در جنگ صفین در لشکر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) حضور داشت سپس به خوارج پیوست و در شمار خوارج کوفه در کنار عبدالله بن وهب الراسبی، شیث ربعی، عبدالله بن الکواء، اشعث بن قیس از او هم نام برده اند.

در آغاز جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از اهمال عمر بن سعد نقش مهمی داشت. از جمله جنایات وی در کربلا دستور تیرباران حضرت امام حسین (علیه السّلام) و جدا نمودن سر مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) از بدن مبارکشان و حمله به خیام حسینی می باشد.

حرّ بن یزید ریاحی

حرّ بن یزید ریاحی با هزار نفر در ذوحسم به دستور ابن زیاد  راه را بر کاروان حضرت امام حسین (علیه السّلام) بست و از حرکت ایشان ممانعت به عمل آورد ولی پس از شروع جنگ در روز عاشورا توبه نمود و به حضرت پیوست و به شهادت رسید.

عمرو بن حجاج زبیدی

عمرو بن حجاج زبیدی از افراد با نفوذ قبیله زبید بود. هنگامی که زیاد بن ابیه (لعنه الله علیه) چهارده نفر از شیعیان کوفه را زندانی کرده بود بر ضد حجر بن عدی شهادت داد و زمینه برای شهادت او فراهم شد.(۳۳) وی از کسانی است که به همراه چند پیمان شکن دیگر از جمله شبث ربعی و حجار بن ابجر(لعنه الله علیهم) به حضرت امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود.

سپس به کربلا آمد و به دستور این زیاد (لعنه الله علیه) با پانصد نفر برشریعه فرات حاضر شد آب را بر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) و یارانشان بست.

«در روز عاشورا فرماندهی جناح راست لشکر ابن زیاد را پذیرفت.»

گروههای تشکیل دهنده سپاه‏ ابن زیاد

«بنابر تحقيقى كه پيرامون شهر كوفه و مردم آن انجام شده است، اين شهر و همه عراق در زمان عمر و به واسطه سعد بن ابى وقّاص فتح شده است. كوفه داراى موقعيّتى حساس بوده است، به گونه‏ اى كه هم از نظر تجارى و هم از نظر نظامى مورد توجّه بود و مردم از نقاط مختلف عراق، حجاز و يمن به اين شهر مهاجرت كرده و در آنجا اقامت گزيده بودند.

مجموعه ‏اى از قبايل مختلف و گوناگون در كوفه زندگى مى‏ كردند؛ اما از جهت مذهب، تشيّع در آنجا به طور رسمى از قرن دوم و سوم شروع شد و تشيّع كنونى كوفه نيز از آن زمان است و در قرن نخست، شيعيانى كه در آنجا بوده‏ اند، مانند شيعيان امروزى نبوده ‏اند.»

بنابراین همه جمعیتی که در جنگهای حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) شرکت می کردند شیعه امیرالمومنین (علیه السّلام) بدین معنی که او را امام بلافصل و جانشین بلامنازعه حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بدانند و با معرفت به مقام امام، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را مولی و سرور خود برگزیده باشند؛ نبودند و این مطلب از خطبه های حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه و مذمت پی در پی آنان از فرصت طلبیها و مصلحت اندیشیهای آنان کاملا آشکار است.

معاویه پس از به دست گرفتن حکومت؛ برائت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، گسترش تفکر اموی و خونخواهی عثمان، به شهادت رساندن، زندانی کردن یا تبعید یاران حقیقی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را در دستور کار حاکمان کوفه قرار داد.

طبق شواهد تاریخی، در زمان حکومت زیاد بن ابیه (لعنه الله علیه) بر کوفه، هنگامی که بر منابر کوفه برائت از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را آغاز کردند عده کمی دست به اعتراض زدند که چهارده نفر ایشان را دستگیر و زندانی کردند و هفتاد نفر از کوفه شهادت دادند که این چهارده نفر برخلاف دستور معاویه از برائت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) سرپیچی کرده اند.و اتفاقا تعدادی از این هفتاد نفر در کربلا در سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) حضور دارند و برخی فرماندهی لشکر را برعهده گرفته اند.

در بررسی جمعیت ساکن در کوفه دیده می شود که تعدادی از خوارج در این منطقه ساکن بودند. برخی از فرماندهان لشکر ابن زیاد به عنوان مثال شمر بن ذوالجوشن، شبث ربعی، قیس بن اشعث، حجار بن ابجر، یزید بن الحارث از خوارج هستند و برخی از آنان حتی سابقه جنگیدن در کنار حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) را در یک یا دو جنگ نیز دارند و برای حضرت امام حسین (علیه السّلام) نیز نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت نمودند.

از اقداماتی ابن زیاد  برای در دست گرفتن اتفاقات کوفه در جنگ با حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) انجام داد به شهادت رساندن و زندانی نمودن شماری از شیعیان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بود. اقدام به زندانی نمودن شیعیان نشان از این دارد که از جمعیت کوفه تنها افراد اندکی شیعه بودند و حضرت امام حسین (علیه السّلام) را امام بر حقِ انس و جان و خلیفه الله بر روی زمین می دانستند که ابن زیاد (لعنه الله علیه) توانست آنان را بدون دردسر زندانی نماید. البته باید به جز این تعداد، شمار افرادی را که هر طور بود خود را به کاروان حضرت امام حسین (علیه السّلام) رساندند و در رکاب حضرت به شهادت رسیدند جزء شیعیان راستین خاندان عصمت (علیهم السّلام) در کوفه قلمداد نمود.

«از جمله شیعیانی که ابن زیاد ملعون به علت بیعت با حضرت مسلم (علیه السّلام) به شهادت رساند عبيداللَّه بن حارث بن نوفل هَمْدانى از اصحاب پیامبر و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام)، عبّاس بن جعده جدلى‏ که به ریاست چند قبیله از طرف حضرت مسلم (علیه السّلام) منصوب بود، عبيداللَّه بن عمرو بن عزيز كندى‏، عبدالأعلى بن يزيد كلبى عليمى قاری قرآن، عمارة بن صلخب أزدى می باشند که در شرح حال این افراد ذکر شده است دلاور مردان جنگی و از محبان واقعی اهل بیت (علیهم السّلام) بودند. يكى ديگر از اقدامات ابن زياد در كوفه، زندانى كردن شيعيان بود. در ميان زندانيان افرادى چون مختار، حارث اعور همدانى، سليمان بن صُرد و همراهان او از جمله مسيّب بن نجبه، رفاعة بن شداد بودند.»

بنابراین در سال ۶۰ و ۶۱ هجری کوفه پایگاه شیعیان حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) نبود بلکه واقعه عاشورا ثابت کرد بیشتر جمعیت کوفه متشکل بود از خوارج و کسانی که با طرز فکر سازمان داده شده توسط معاویه خواستار خونخواهی عثمان بودند.

کما اینکه به گواهی تاریخ علتی که ابن زیاد و عمر بن سعد  دستاویز قرار دادند تا آب را بر حضرت سیدالشهداء و خاندان عترت (علیهم السّلام) ببندند دروغی است که معاویه و همدستانش بر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بسته بودند و ابن زیاد (لعنه الله علیه) طی نامه ای دستور داد؛ بگویند که به تلافی بستن آب بر عثمان، آب را در کربلا بر خاندان حضرت امام حسین (علیه السّلام) و یاران ایشان می بندند و لشکریان کوفی نیز پذیرفتند و به این دروغ و تهمت بر حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) اعتراض نکردند.

بنا بر این جمعیت سی هزار نفره ای که سه روز شاهد بستن آب بر خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طفل و خردسال و بانوان بودند و هیچ اعتراضی نکردند و خم به ابرو نیاوردند قطعا از دشمنان و کینه ورزان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند که این حوادث را حتی فرد آزاده بی طرف نیز برنمی تابد.

باقر القرشی در کتاب حیاة الإمام الحسین عناصر تشکیل دهنده لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) را به چند دسته تقسیم نموده است که عبارتند از:

«یتألف الجیش الأموي من خمسۀ عناصر و من بینها:

۱٫ الانتهازیون: و هم أصحاب المصالح مثل عمر بن سعد و حجار بن أبجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذي الجوشن و قیس بن الأشعث و یزید بن الحرث.

۲٫ المرتزقۀ: غایتهم الحصول علی مغانم الحرب و الأموال و هم الذین نهبوا ثقل الحسین علیه السّلام و عمدوا إلی سلب حرائر النبوة و عقائل الوحی فلم یترکوا ما علیهن من حلی و حلل و سلبوا الإمام الحسین علیه السّلام و سائر الشهداء من الملابس و لا مات الحرب [أي الدروع].

۳٫ الممسوخون: و هم الحاقدون علی کل الناس و رغبتهم الذبح و اقتراف الجرائم مثل: شمر و حرملۀ بن کاهل و الحکیم بن کما سمّاهم بذلک بعض المؤرخین. و قد صدرت «کلاب الطراد» الطفیل الطائی و سنان بن أنس و عمرو بن الحجاج و أمثالهم من منهم فی کربلاء من القساوة و الهمجیۀ ما تترفع عنه الوحوش و الکلاب.

۴٫ المکرهون: و هم الذین کانت عواطفهم مع الحسین علیه السّلام ولکن الجبن و خور النفس منعهم من نصرته. و هؤلاء لم یشترکوا فی الحرب و کانوا یدعون للحسین بالنصرة. و کان بعضهم من أشیاخ الکوفۀ یقفون علی تل یبکون و یقولون:

اللهم أنزل علیه نصرك. و قد أنکر علیهم واحد منهم فقال لهم: یا أعداء اللّه ألا تنزلون فتنصروه و مما لا شبهۀ فیه أن هؤلاء قد اقترفوا إثما عظیما و شارکوا المحاربین جریمتهم لأنهم لم یقوموا بإنقاذ الإمام و حمایته من المعتدین.

۵٫ الخوارج: و هم من أحقد الناس علی الإمام علی علیه السّلام و آل بیت النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم لأن الإمام علیا علیه السّلام قد وترهم فی واقعۀ النهروان فتسابقوا إلی قتل العترة الطاهرة للتشفّی منها.»)

« سپاه اموى از چندين عنصر تشكيل مى ‏شد كه از جمله آنهاست:

۱٫فرصت ‏طلبان‏: آنان كسانى بودند كه به خاطر طمع و ترس، به نظام خدمت مى‏ كردند و به دنبال منافعشان بودند، در رفتار و عملكردشان حق را ترجيح نمى‏ دادند و تنها در پى منافع خاص خود تلاش مى ‏نمودند. اين گروه، در اردوگاه ابن زياد فراوان بودند كه پستهاى مهم در سپاه به آنان سپرده شده بود، آنان كسانى همچون عمر بن سعد، حجار بن ابجر، شبث بن ربعى، شمر بن ذى الجوشن، قيس بن اشعث، يزيد بن حارث و ديگران بودند كه معروف را سه طلاقه كرده و در همه دورانهاى زندگيشان هيچ كار خيرخواهانه از آنان ديده نشده بود جز آنچه به مردم زيان مى ‏رسانيده است.

۲٫ مزدوران: گروه بزرگى از افراد سپاه به انگيزه طمعهاى ناچيز و به اميد كسب غنيمتى در جنگ به نبرد با امام شتافته بودند كه پس از كشته شدن امام، با فرومايگى غارت و تاراج نمودند و توشه و متاع امام را مورد دستبرد و غارت قرار دادند و به غارت زر و زيور بانوان و آزاد زنان حريم نبوت پرداختند، چيزى از زر و زيور آنان را باقى نگذاشتند. و نيز آنچه از لباس و جنگ ‏افزار متعلق به حضرت امام حسین (علیه السّلام) و شهدا بود غارت كردند. مورخان مى ‏گويند: آنان همه جامه‏ هاى حضرت امام حسين (عليه السّلام) را به تاراج بردند.

۳٫ مسخ ‏شدگان‏: از ميان عناصرى كه اردوگاه اموى در بر مى ‏گرفت گروهی مسخ‏ شدگان بودند و آنان كسانى بودند كه سينه ‏هايشان از كينه و دشمنى نسبت به همه مردم پر شده بود و مهمترين خواسته ‏هاى نفسانى آنان، خونريزيهاى ستمگرانه و شتافتن به سوى جنايت در پاسخ به نداى جنايت ‏طلبى ريشه گرفته در جانهايشان بوده است.

آن ستمگران در ارتكاب جنايت تلاشها كردند و براى كشتن كودكان و پريشان ساختن زنان اهل بيت با يكديگر به مسابقه مى ‏پرداختند و به آنچه از رسوايى و ننگ دست مى‏ زدند؛ افتخار مى‏ نمودند كه از جمله آن وحشيان درّنده، خونخوار حقير، «شمر بن ذى الجوشن، حرملة بن كاهل، حكيم بن طفيل طائى، سنان بن انس، عمرو بن حجاج» و امثال آن سگان مطرود آنگونه كه بعضى از مورخان آنها را نام برده ‏اند، در كربلا از آنان قساوتى مشاهده گرديد كه جانوران وحشى و سگها از آنها دورى مى‏جويند.

۴٫ مجبورشدگان‏: گروه ديگرى از افراد سپاه بودند كه مجبور به جنگ با امام شده بودند و نظام حاكم آنان را به ورود در اين نبرد مجبور ساخته بود. در حالى كه عواطف و احساسات آنان همراه امام بود، جز اينكه ترس و سستى نفس، آنان را از يارى كردن آن حضرت بازداشته بود. اينان، در جنگ شركت نكردند بلكه به درگاه‏ خداوند دعا مى ‏كردند كه نصرتش را بر فرزند دخت پيامبرش نازل فرمايد كه يكى از آنان بر ايشان انتقاد كرد و به آنها گفت: چرا به جاى دعا كردن به ياريش نمى‏ شتابيد و از او دفاع نمى ‏كنيد؟ بدون شك، آنان گناه عظيمى مرتكب شده و با جنگجويان در جنايتشان شريك بوده ‏اند، زيرا براى رها ساختن امام و حمايت وى در برابر تجاوزكاران اقدامى ننمودند.

۵٫ خوارج: «خوارج» از گروههایی هستند كه در جنگ با امام شركت نمودند. آنان از كينه ‏توزترين مردم بر خاندان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) بودند؛ زيرا حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) در واقعه نهروان با آنان جنگيده بود و آنان براى انتقامجويى از آن واقعه براى كشتن عترت پاك، به مسابقه پرداختند.»

البته این تقسیم بندی دقیقی برای تعیین هویت جنگجویانی که در سپاه ابن زیاد (لعنه الله علیه) شرکت داشتند؛ نمی تواند باشد چون بسیاری از افراد را در سه یا چهار دسته از این تقسیم بندی می توان جای داد. مثلا افرادی مثل شمر بن ذى الجوشن، حجار بن ابجر، شبث بن ربعى، قيس بن اشعث و بسیاری دیگر هم جزء دسته خوارج هستند هم فرصت طلب هستند که با نوشتن نامه و دعوت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) به کوفه و سپس قرار گرفتن در پستهای فرماندهی سپاه ابن زیاد ملعون کاملا این خصیصه آنان آشکار شده است و هم با توجه به جنایاتی که انجام دادند در گروه مسخ شدگان می توان آنان را جای داد و هم در گروه مزدوران جای دارند. تعجیل آنها برای حمله به خیام حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بر این مطلب صحه می گذارد.

آیا سپاهی از شام در کربلا حضور داشت؟

یکی از مسائلی که تاریخ پژوهان و مقتل نویسان در آن اختلاف دارند این است که آیا سپاهی از شام برای مقابله با حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستاده شده بود یا خیر؟

طبق گزارشات تاریخی برای فراهم نمودن سپاه بزرگی از کوفه، کوفیان را از آمدن سپاهی از شام و رحم نکردن به عیال و خانمان آنها می ترساندند و شایعه کردند ابن زیاد (لعنه الله علیه) مردان سپاهی را از خانواده آنها جدا می کند و به شام می فرستد. در الفتوح در این باره آمده است:

«قال: و ركب أصحاب عبيد اللّه و اختلط القوم فقاتلوا قتالا شديدا و عبيد اللّه بن زياد و جماعة من أهل الكوفة قدأشرفوا على جدار القصر ينظرون إلى محاربة الناس.

قال: و جعل رجل من أصحاب عبيد اللّه بن زياد اسمه كثير بن شهاب ينادي من أعلى القصر بأعلى صوته: ألا يا شيعة مسلم بن عقيل، ألا يا شيعة الحسين بن علي، اللّه اللّه في أنفسكم و في أهاليكم و أولادكم فإن جنود أهل الشام قد أقبلت و أن الأمير عبيد اللّه بن زياد قد عاهد اللّه لئن أقمتم على حربكم و لم تنصرفوا من يومكم هذا ليحرمنكم العطاء و ليفرقن مقاتلتكم في مغازي أهل الشام و ليأخذن البري‏ء بالسقيم و الشاهد بالغائب حتى لا يبقى منكم بقية من أهل المعصية إلا أذاقها و بال أمرها.

قال: فلما سمع الناس ذلك تفرقوا و تحادوا عن مسلم بن عقيل رحمه اللّه و يقول بعضهم لبعض: ما نصنع بتعجيل الفتنة و غدا تأتينا جموع أهل الشام، ينبغي لنا أن نفعل في منزلنا و ندع هؤلاء القوم حتى يصلح اللّه ذات بينهم.»

«پس لشكر عبيد اللّه نيز آماده شده بود در برابر لشكر مسلم آمدند و در ميان ايشان جنگى عظيم درگرفت. عبيد اللّه و اعيان و اكابر كوفه بر بام كوشك ايستاده، نظاره مى‏كردند.

يكى از اصحاب عبيد اللّه، نام او كثير بن شهاب از كوشك آواز مى‏ داد و مى‏ گفت: اى مردمان و اى شيعه حسين بن على (علیه السّلام) و اى مسلم بن عقيل، بر جانهاى خويش بترسيد و بر زن و بر فرزند خويش رحمت كنيد كه لشكرهاى شام مى‏ رسند. امير عبيد اللّه با خداى تعالى عهد كرده است كه اگر شما امروز تا شب چنين جنگ كنيد و باز نگرديد، عطاياى شما باز گيرد. مردان شما را كه سپاهي هستند، از شهر بيرون كند و به شام فرستد. بیگناه را به جرم گناهكار بگيرد و حاضر را به جای غايب عقوبت كند. چون آن جماعت كه با مسلم بيعت كرده بودند، اين كلمات بشنيدند، عظيم بترسيدند. آهسته آهسته ده نفر بيست نفر باز پس مى ‏گريختند و با يكديگر مى ‏گفتند: ما را چه افتاده است كه با فتنه يار شویم؟ برويم و در خانه‏ هاى خود بنشينيم و نظاره كنيم كه اين كار خود به كجا رسد.»

از سوی دیگر به نقل از گزارشات تاریخی یزید با تهدید ابن زیاد ملعون مبنی بر اینکه به واسطه نسبتی که معاویه بین زیاد بن ابیه  و ابوسفیان ایجاد کرد و او را از ننگ ولدالزنایی خارج نمود و در صورتی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) را نکشد این نسبت را از او باز می ستاند و آبروی او را می برد.او را مجدانه به جنگ با سبط پیامبر، حضرت امام حسین (علیه السّلام) واداشت.

در این باره در تاریخ مدینة دمشق، أنساب ‏الأشراف، البداية و النهاية و کتب تاریخی دیگر آمده است:

«فكتب يزيد إلى ابن زياد و هو واليه على العراق: إنه قد بلغني أن حسينا قد صار إلى الكوفة و قد ابتلي به زمانك من بين الأزمان و بلدك من بين البلدان و ابتليت به أنت من بين العمال و عندها تعتق أو تعود عبدا كما يعتبد العبيد فقتله ابن زياد و بعث برأسه إليه.»

یزید به ابن زیاد نامه ای نوشت و او فرمانروای بر عراق بود: خبر حركت حسين به كوفه به من رسيده است. همانا زمان فرمانروایی تو این موضوع اتفاق افتاده و محل فرمانروایی تو برای آمدنش انتخاب شده است و در بین کارگزاران، تو با او مواجه می شوی. اگر حسين را كشتى، آقا، آزاده و شخصيتى محترم هستى وگرنه به همان نسب بى ارزش گمنام ناپاکزاده بر مى گردى. پس طبق گفته یزید(لعنه الله علیه)، ابن زیاد ملعون آن حضرت را شهید کرد و سر مبارکش را برای یزید (لعنه الله علیه) فرستاد.

بنابر این گزارشات، ممکن است یزید (لعنه الله علیه) در نظر داشت با کمترین هزینه و با سابقه ای که از ابن زیاد  داشته است جنگی تمام عیار در برابر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) برپا کند.

در برخی از کتب تاریخی و مقاتل نیز آمده است که لشکری از شام به کوفه برای مقابله با سپاه کم تعداد حضرت امام حسین (علیه السّلام) اعزام نشده بود که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ابن جوزى در مروج ‏الذهب آورده است که لشکریانی که با حضرت سیدالشهداء جنگیدند فقط از کوفه بوده اند و از شام لشکری اعزام نشده بود:

«و كان جميع من حضر مقتل الحسين من العساكر و حاربه و تولى قتله من أهل الكوفة خاصة، لم يحضرهم شامي.»

«همه سپاهيانى كه در مقتل حسين حضور داشتند و با او جنگیدند و او را به قتل رساندند اهل كوفه بودند و شامى در آن ميان نبود.»

در کتاب الدمعة الساکبة في أحوال النبي (صلی الله علیه و آله) و العترة الطاهرة نیز ذکر شده است که لشکر ابن زیاد با هشتاد هزار سوار از کوفه تکمیل شد و کسی از اهل شام و حجاز حضور نداشت و رفتند تا به نزدیک لشکر حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرود آمدند.

قال: فتكامل العسكر ثمانون ألف فارس من أهل الكوفة ليس منهم شاميّ‌ و لا حجازي، و ساروا حتّى نزلوا قريبا من عسكر الحسين عليه السّلام.»

ابن جوزی در تذکره الخواص آورده است که برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) لشکری از مردم شام در کربلا حضور نیافت بلکه همه لشکریان از اهل کوفه و از کسانی بودند که به حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) نامه نوشتند.

«و لم يحضر قتال الحسين أحد من أهل الشّام، بل كلّهم من أهل الكوفة ممّن كاتبه.»

برخی از گزارشات تاریخی می تواند ظاهرا بر این دلالت داشته باشد که افرادی یا سپاهی از شام حضور داشته اند. اما به طور صریح رسیدن لشکری از شام با فرمانده ای از شامی در هیچ گزارش تاریخی نیامده است.

در این مجال گزارشهایی را ذکر می نمایم که در مقاتل و کتب تاریخی به عنوان شواهدی برای وجود لشکر یا افرادی از شام در کربلا آورده شده اند:

از میان مقاتلی که درباره جنگ حضرت علی اکبر (علیه السّلام) سخن گفته اند ابن اعثم کوفی ذکر کرده است که آن حضرت شمار زیادی از شامیان را کشت:

«فلم يزل يقاتل حتى ضجّ أهل الشام من يده و من كثرة من قتل منهم، فرجع إلى أبيه و قد أصابته جراحات كثيرة، فقال: يا أبة، العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد أجهدني فهل إلى شربة من الماء سبيل.»

پیوسته جنگید و تعداد بسیاری از آنان را کشت تا اینکه اهل شام از دست او به فریاد آمدند. سپس با زخمهای بسیار نزد پدرش بازگشت و گفت: ای پدر، تشنگی من را از پای در آورد و سنگینی آهن مرا خسته کرد. آیا آبی برای آشامیدن دارید؟

در مناقب آل ابی طالب آمده است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) با عمر بن سعيد ازدى قاتل حضرت قاسم بن حسن (علیه السّلام) جنگید و دست او را قطع نمود و مردم شام قاتل را از ضربات سهمگین حضرت امام حسین (علیه السّلام) به در بردند.

« ثُمَّ بَرَزَ أَخُوهُ الْقَاسِمُ وَ عَلَيْهِ ثَوْبٌ وَ إِزَارٌ وَ نَعْلَانِ فَقَطْ وَ كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ… فَقَتَلَهُ عُمَرُ بْنُ سَعِيدٍ الْأَزْدِيُّ فَخَرَّ وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ فَحَمَلَ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ فَقَطَعَ يَدَهُ وَ سَلَبَهُ أَهْلُ الشَّامِ مِنْ يَدِ الْحُسَيْنِ‏.»(۵۰)

سپس برادرش حضرت قاسم (علیه السّلام) به میدان رفت در حالی که فقط پیراهن و شلوار و کفش پوشیده بود و چون پاره ماه می درخشید… عمر بن سعید ازدی او را به شهادت رساند. پس فریاد برآورد عموجان به فریادم برس. حضرت امام حسین (علیه السّلام) بر او تاخت و دستش را قطع کرد و اهل شام او را از دست حضرت امام حسین (علیه السّلام) بیرون کشیدند.

در کتاب مناقب آل ابی طالب آمده است که ابن زياد ملعون شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) را همراه چهار هزار نفر از اهل شام راهی کربلا نمود.

«وَ جَهَّزَ ابْنُ زِيَادٍ عَلَيْهِ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً فَبَعَثَ الْحُرَّ فِي أَلْفِ رَجُلٍ مِنَ الْقَادِسِيَّةِ وَ كَعْبَ بْنَ طَلْحَةَ فِي ثَلَاثَةِ آلَافٍ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ وَ شِمْرَ بْنَ ذِي الْجَوْشَنِ السَّلُولِيَّ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ يَزِيدَ بْنَ رِكَابٍ الْكَلْبِيَّ فِي أَلْفَيْنِ وَ الْحُصَيْنَ بْنَ نُمَيْرٍ السَّكُونِيَّ فِي أَرْبَعَةِ آلَافٍ وَ مَضَائِرَ بْنَ رَهِينَةَ الْمَازِنِيَّ فِي ثَلَاثَةِ آلَافٍ وَ نَصْرَ بْنَ حَرَشَةَ فِي أَلْفَيْنِ وَ شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ الرِّيَاحِيَّ فِي أَلْفٍ وَ حَجَّارَ بْنَ أَبْحَرَ فِي أَلْفٍ.»(۵۱)

ابن زیاد سی و پنج هزار لشکر برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) تجهیز کرد؛ حر هزار مرد از قادسیه و کعب بن طلحه سه هزار مرد و عمر بن سعد (لعنه الله علیه) چهار هزار مرد جنگی و شمر بن ذى الجوشن سلولی  چهار هزار نفر از اهالی شام و یزید بن رکاب کلبی دو هزار نفر و حصین بن نمیر سکونی چهار هزار نفر و مضائر رهینه المازنی سه هزار نفر و نصر بن حرشه دو هزار نفر و شبث ربعی ریاحی هزار نفر و حجّار بن ابجر هزار نفر را به جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) برانگیختند.

اگرچه در اکثر قریب به اتفاق کتب تاریخی ذکر نشده است که لشکریانی را که شمر بن ذى الجوشن  فرماندهی می کرد از شام بودند اما مطلبی که درباره شمر بن ذى الجوشن در گزارشات تاریخی جلب توجه می کند و پژوهشگران را دچار سردرگمی می نماید این است که در بسیاری از کتب تاریخی و مقتل آمده است بعد از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) اول شخص سرشناسی که به کربلا آمد شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) بود و در اتفاقات روز تاسوعا آمده است که یا صبح روز تاسوعا یا بعد از ظهر تاسوعا شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) به کربلا آمد. این ابهام همواره ذهن پژوهشگران را مشغول کرده است که اگر او اولین فرمانده ای بوده است که پس از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) وارد کربلا شده است پس چرا در تاریخ ذکر شده است که پس از ورود او در روز تاسوعا جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) قطعی شد. البته محتمل است رفتن شمر (لعنه الله علیه) از کربلا به سوی ابن زیاد (لعنه الله علیه) به علت گزارش تعلل عمر بن سعد (لعنه الله علیه) و گرفتن حکم قطعی جنگ باشد چنان که در تاریخ شواهدی بر این مبنی آمده است اما محتمل است بتوان علت این تناقضات تاریخی را اینگونه فرض کرد که شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) مانند همه فرماندهان کوفی با افراد قبیله خود پس از عمر بن سعد (لعنه الله علیه) در کربلا حاضر شد و در روز تاسوعا با سپاهی که از شام رسیده بود به نینوا آمد. بعید نیز می نماید که سپاهی از شام تا کربلا بیاید و فرماندهی نداشته باشد ولی ممکن است ابن زیاد ملعون برای اداره لشکر و مدیریت میدان جنگ، شمر بن ذى الجوشن (لعنه الله علیه) را مسئول سپاه شام در صورت وجود نموده باشد.

شیخ صدوق در امالی از حضور افرادی از شام در واپسین لحظات زندگی حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) یاد کرده است:

«وَ أَقْبَلَ عَدُوُّ اللَّهِ سِنَانٌ الْإِيَادِيُّ وَ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ الْعَامِرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي رِجَالٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ حَتَّى وَقَفُوا عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَنْتَظِرُونَ أَرِيحُوا الرَّجُلَ فَنَزَلَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ الْإِيَادِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ بِلِحْيَةِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ خَيْرُ النَّاسِ…»

«دشمن خدا سنان ايادى و شمر بن ذى الجوشن عامرى با جمعى از شاميان آمدند و بالاى سر او ايستادند و به يكديگر گفتند چه انتظارى داريد اين مرد را راحت كنيد سنان بن انس ايادى فرود آمد و ريش حسين را گرفت و با شمشير به گلويش مي زد و مي گفت به خدا من سر تو را جدا مي كنم و مى ‏دانم كه تو زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بهترين مردم هستى.‏»(

اما طبق نقل صدوق نیز به فرض اینکه شامیان هم حاضر باشند اقدام موثری انجام نداده اند و سنان بن انس ملعون که از اهالی کوفه است دست به جسارتهای پی در پی به ساحت حضرت امام حسین (علیه السّلام) زد و شمر بن ذی الجوشن نیز سر از بدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) جدا نمود. اقدام سبعانه و ددمنشانه دیگر اقدام به لگدمال نمودن پیکر مطهر شهدای دشت کربلا (علیهم السّلام) بود که در هیچ گزارش تاریخی ذکر نشده است که این کار را سپاهیان شام برعهده گرفتند بلکه آمده است یزید ملعون این درخواست را از ابن زیاد(لعنه الله علیه) نمود و او نیز ده نفر را مسئول این کار نمود.

در حدیث حضرت امام صادق (علیه السّلام) از اجتماع لشکر شام در کربلا در روز تاسوعا خبر داده شده است:

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ (علیه السّلام) وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ‏ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ (علیه السّلام) نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيبُ…»(

از محمد بن حسین از محمد بن سنان از ابان نقل می کند که عبدالملک گفت حضرت امام صادق (عليه السّلام) درباره روزه روز تاسوعا و عاشورا پرسیدم؛ فرمودند: تاسوعا روزى است كه سپاهيان شام حضرت امام حسين (عليه السّلام) و يارانش را در كربلا محاصره کردند سپاه شام بر ضد حضرت اجتماع كردند و گرفتارش ساختند ابن زياد و عمر بن سعد از فزونی لشكر خويش خوشحال شدند و ایشان را ضعیف شمردند و يقين كردند كه ديگر ياورى از اهل عراق به يارى و نصرت آن حضرت نخواهد آمد. پدرم به فدای آن امام غریب…

پژوهشگرانی «اهل شام» در حدیث را به ماهيت سياسى سپاه ابن زیاد تعبیر کرده اند که همسو با حکومت شام عمل می کردند. در کتاب مع الركب الحسيني در این باره ذکر شده است:

«و ممّا يُلاحظ على هذه المتون أنّ مصطلح «أهل الشام» فيها ربما كان المراد منه – و هذا هو الأظهر و الأقوى‏- هوية إنتماء هذا الجيش سياسياً «الهويّة السياسية» لا أنَّ هذا الجيش متكوّن من أفراد هم من سكّان الشام.

نعم، قد يكون أظهر هذه المتون دلالة- على حضور أهل الشام- ما ورد في كتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: «و بعث ابن زياد شمر بن ذي الجوشن في أربعة آلاف من أهل الشام» غير أنّ ابن شهرآشوب قد تفرّد بهذه الإضافة «من أهل الشام» إذ إنّ جميع المصادر التأريخية التي ذكرت أنّ ابن زياد سرّح شمر بن ذي‏ الجوشن في أربعة آلاف- أيّام التعبئة- لم تذكر أنّ هؤلاء كانوا من أهل الشام و يضاف إلى هذا أنّ المصادر التأريخية أيضاً لم تذكر أنَّ واحداً أو أكثر من القادة العسكريين الشاميين قد حضروا كربلاء يوم عاشوراء ولو أنّ بعض القطعات العسكرية الشاميّة كانت قد حضرت كربلاء لكان التأريخ قد ذكر القادة العسكريين الذين كانوا أمراء عليها و هذا مالم نعثر عليه- حسب متابعتنا- في المصادر التأريخيّة المبذولة.

من هنا نقول: إننا لانقطع- كما يقطع المسعوديّ- أنَّ جيش ابن زياد لم يحضر فيه حتى شاميٌّ واحد بل نقول: من الممكن العادي أن يحضر في جيش ابن زياد أفراد متفرّقون كثيرون من الشام بل لعلَّ من غير الممكن أنّ لايتحقق هذا، ذلك لأنّه لابدّ للسلطة المركزية في الشام من مراسلين و جواسيس شاميين يعتمدهم يزيد بن معاوية يواصلونه بكلّ جديد عن حركة الأحداث في العراق عامّة و الكوفة خاصة.

لكننا نقطع: بأنّ الشام لم يبعث الى ابن زياد بأيّة قطعات عسكرية شاميّة للمساعدة في مواجهة الإمام الحسين عليه السلام و ذلك لخلوّ التأريخ من أية إشارة معتبرة تفيد ذلك بل التأريخ يشير من خلال دلائل كثيرة إلى أنّ ابن زياد أراد أن يثبت ليزيد قدرته الإدارية الفائقة من خلال الإكتفاء بتعبئة الكوفة فقط للقضاء على الإمام عليه السلام و أصحابه رضوان اللّه تعالى عليهم.(۵۵)

«چه بسا كه در متون ياد شده، مراد از اصطلاح اهل شام، ماهيت سياسى اين سپاه است. نه اينكه اين سپاه از كسانى تشكيل مى ‏گرديد كه از ساكنان سرزمين شام به شمار مى ‏آمدند.

آری، تنها روايتى كه آشكارا دلالت بر حضور اهل شام دارد، در كتاب المناقب نقل شده است: «ابن زياد، شمر بن ذى الجوشن را همراه چهار هزار تن از اهل شام گسيل داشت.» ولى ابن شهر آشوب تنها كسى است كه عبارت «اهل شام» را آورده است. زيرا هيچ يك از منابع تاريخى كه موضوع اعزام شمر به وسيله ابن زياد را با چهار هزار تن گزارش داده ‏اند، نگفته ‏اند كه آنان اهل شام بوده ‏اند.

علاوه بر اين هيچ كدام از اين منابع تاريخى ننوشته ‏اند كه يك يا چند فرمانده شامى روز عاشورا در كربلا حضور داشتند. چنانچه برخى از واحدهاى سپاه شام در كربلا حاضر مى ‏شدند، نام فرماندهانشان در كتابهاى تاريخى مى ‏آمد ولى ما در پژوهشهاي خود به چنين مأخذى دست نيافته ‏ايم.

از اين رو مى ‏گوييم كه ما – به خلاف يقينى كه مسعودى دارد- يقين نداريم‏ كه حتى يك نفر از اهل شام نيز در كربلا حضور نيافته باشد. به باور ما اگر افراد زيادى از شاميان به طور پراكنده در سپاه ابن زياد شركت جسته باشند، امرى عادى است. حتى نمى ‏توان گفت كه شايد عدم تحقق چنين امرى غير ممكن است زيرا كه حكومت مركزى شام بايد در ميان اهل كوفه فرستادگان و افراد مورد اعتماد يزيد را گماشته باشد تا همه اخبار جديد عراق به ويژه كوفه را به او گزارش دهند.

ولى ما اين را يقين داريم كه شام هيچ واحدى نظامى براى رويارويى با امام حسين (ع) اعزام نكرد؛ زيرا در اين باره هيچ اشاره معتبرى در تاريخ نشده است بلكه دلايل تاريخى بسيارى وجود دارد مبنى بر اينكه ابن زياد قصد داشت از راه بسنده كردن به بسيج مردم كوفه براى به شهادت رساندن امام و يارانش، قدرت فرماندهى برتر خود را به يزيد اثبات كند.»

در مقابل این استدلال پژوهشگر برجسته شیعی حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی (مدّ ظلّه العالی) در کتاب «ناگفته های از حقايق عاشورا» با استناد به حدیث نقل شده از حضرت امام صادق (علیه السّلام) و نقل شیخ صدوق مبنی بر حضور افرادی از شام به همراه سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن در هنگام شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اخبار پراکنده ای مبنی بر حضور اهل شام در نبرد عاشورا که پیشتر بیان شد نتیجه گیری نموده اند که لشکری از شام در کربلا حضور داشته است.

جنگ ‏افزارهای مورد استفاده در لشکر ابن زیاد

سپاه کم تعداد حضرت امام حسین (علیه السّلام) از جنگ افزارهای معمول برای دفاع از خود برخوردار بودند اما ابن زیاد (لعنه الله علیه) سپاه مجهز و رعب انگیزی برای جنگ با حضرت امام حسین (علیه السّلام) آماده نمود. گزارش تاریخ از بازار آهنگران کوفه از روز ششم محرم به بعد بر این واقعیت صحه می گذارد:

«و قیل: إنه من الیوم السادس من المحرم کان سوق الحدادین بالکوفۀ قائما علی ساق لهم: و هج و رهج و وجبۀ و جلبۀ فکل من تلقاه إما أن یشتري سیفا أو رمحا أو سهما أو سنانا و یحدّدها عند الحداد و ینقعها بالسم لإراقۀ دم ریحانۀ الرسول و مهجۀ فؤاد البتول و کانت السهام کلها مسمومۀ و بعضها ذو شعبۀ أو شعبتین و بعضها ذو ثلاث شعب.»

و نقل شده است: از روز ششم محرم بازار آهنگران در كوفه با جبر آنان برپا بود: شعله هاي آتش، گرد و غبار، داد و فرياد. هر كسي كه می دیدی شمشير، نيزه، پيكان و سرنيزه مي خريد و آن را نزد آهنگر تيز مي كرد و براي ريختن خون ريحانه رسول خدا و جگرگوشه فاطمه (سلام الله علیها) با سم آغشته مي كرد. همه تيرها با سم آغشته شده بود. بعضي از آنها يك يا دو شاخه داشت و بعضي ديگر سه شاخه بود.

قرشی در کتاب حياة الإمام الحسين (علیه السّلام) از جنگ افزارهایی که لشکر ابن زیاد(لعنه الله علیه) به کار گرفته بود، چنین گزارش می دهد:

«و تسلح جيش ابن زياد بجميع أدوات الحرب السائدة في تلك العصور فقد كان استعداده لحرب الامام استعدادا هائلا و يحدثنا المؤرخون عن ضخامة ذلك الاستعداد فقالوا إن الحدادين و صانعي أدوات الحرب في الكوفة كانوا يعملون ليلا و نهارا في بري النبال و صقل السيوف في مدة كانت تربو على عشرة أيام … لقد دفع ابن زياد لحرب الحسين بقوة عسكرية مدججة بالسلاح بحيث كانت لها القدرة على فتح قطر من الأقطار.

۱٫ الرماة: و هم الذين كانوا يسددون النبال و السهام و قد لعبوا دورا خطيرا في الحرب و هم أول من فتح باب الحرب على الامام فسددوا سهامهم نحو معسكره فلم يبق أحد منهم إلا اصابه سهم حتى اصيبت بعض النساء فدهشن و ارعبن و قد قتل بعض ابناء الأسرة النبوية بتلك السهام الغادرة كعبد اللّه بن مسلم و عبد اللّه بن الحسن و عبد اللّه الرضيع و غيرهم.

۲٫ الجوالة: و هي كتائب من الجيش كانت ترمي بالحجارة و سلاحها المقاليع.

۳٫ المجففة: و هم الذين كانوا يلبسون الجنود الآلات التي تقيهم في الحرب كما كانوا يضعون على الخيل الآلات التي تقيها من النبال و الرماح.»

لشكر ابن زياد، به همه جنگ ‏افزارهاى معمول در آن روزگار مسلح گرديد به طورى كه آمادگي آنان براى جنگ با امام، آمادگى رعب انگیزی بود كه مورخان اهميّت آن را براى ما بيان كرده و گفته ‏اند: آهنگران و سازندگان جنگ ‏افزار در كوفه، شب و روز براى تيز كردن تيرها و صيقل دادن شمشيرها، در مدتى بيش از ده روز، مشغول كار بودند… ابن زياد، نيروى نظامى بسيار مسلحى را براى جنگ با حضرت حسين (عليه السّلام) فرستاد كه آن نيرو مى‏ توانست سرزمينى را فتح نمايد.

۱- تيراندازان: «تيراندازان» گروهی بودند که هدف گیری می کردند و تيرها و پيكانها را نشانه می رفتند. آنان نقش عمده ‏اى را در جنگ بر عهده داشتند و نخستين كسانى بودند كه باب جنگ را با امام گشودند و تيرهايشان را به سوى اردوگاه آن حضرت، نشانه گرفتند به طورى كه كسى از همراهان امام باقى نماند مگر اينكه تيرى به وى اصابت نموده بود تا آنجا كه بعضى از زنان نيز مورد اصابت واقع شدند و وحشت ‏زده و پريشان‏ گشتند. بعضى از فرزندان خاندان نبوت نيز با آن تيرهاى جفا، كشته شدند؛ مانند «عبد اللّه بن مسلم»، «عبد اللّه بن حسن» و «عبد اللّه رضیع» طفل شيرخواره حضرت و ديگران.

۲- پيادگان‏: آنان دسته ‏هايى از سپاه بودند كه سنگ‏ پرتاب مى‏ كردند و سلاح آنان فلاخن بود.

۳- زره‏ پوشانندگان: آنان كسانى بودند كه بر سربازان وسايلى را مى ‏پوشاندند كه ايشان را در جنگ محافظت نمايد؛ همچنانكه بر اسبان نيز ابزارهايى مى ‏نهادند كه آنها را از تير و پيكان حفظ نمايد.

ادامه دارد.

کربلا ****** زمان : شنبه چهارم محرم الحرام ۶۱ هجری

عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد:« ای مردم ! خاندان ابوسفیان را آزمودید وآنها را چنان که می خواستید یافتید !! ویزید را می شناسید که دارای رفتار وروشی نیکوست که به زیر دستان احسان می کند وبخششهای او بجاست ! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم وشما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم .»
شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو
یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو
حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو
مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو
نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده وحرکت بسوی کربلا را آغاز کردند .
امام (ع) در پاسخ « قیس بن اشعث » که سفارش به بیعت با یزید می کرد ، فرمود :
نه ، به خدا سوگند ، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم ، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم

با یاران امام حسین (ع) بیشتر آشنا شویم.

ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حمله اول، چهل نفر ذكر كرده است كه نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مى‏ گوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیه ‏السلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بوده ‏اند، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر كدام آنها، در اینجا نام‌هاى آنان را از كتاب «ابصار العین» سماوى ذكر مى‏كنیم، كه بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشده‏ اند و موارد اختلاف ذیلا مذكور گردیده است:
۱ – ادهم بن امیه: از شیعیان بصره بود كه در خانه ماریه اجتماع مى‏ كردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمد و به امام علیه‏ السلام پیوست.
۲ – امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏ السلام و از تابعین و ساكن كوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه‏ السلام به كربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه به خدمت امام حسین آمد.
۳ – بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگ‌ها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه ‏السلام آمد.
۴ – جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیه‏ السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.
۵ – حباب بن عامر: او در كوفه سكونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت كرده و در بین راه به امام علیه‏ السلام ملحق گردید.
۶ – جبلة بن على: از شجاعان كوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه ‏السلام آمد.
۷ – جنادة بن كعب: از مكه مصاحب امام بود و او و خانواده‏ اش به همراه امام به كربلا آمدند.
۸ – جندب بن حجیر كندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏ السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به كربلا آمد. اهل سیر گفته‏ اند كه او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته‏ اند كه در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است كه با پدرش شهید شده باشد.
۹ – جوین بن مالك: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه‏ السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط‌ هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان كوفه كشیده و شب هنگام به سوى اردوى امام كوچ كرد.
۱۰ – حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگ‌ها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده بود! و چون آنها كلام امام حسین علیه‏ السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.
۱۱ – حارث بن نبهان: پدر او نبهان – بنده حمزة بن عبدالمطلب – سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه‏مالسلام بود و یا امام حسین علیه‏ السلام به كربلا آمد و شهید شد.
۱۲ – حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان كسى است كه پاسخ نامه امام علیه‏ السلام را از بصره به خدمت امام در كربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذكر كرده‏ اند.
۱۳ – حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏ السلام هستند و حلاس در كوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به كربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه‏ السلام پیوست.
۱۴ – زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل‌بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق – صحابى معروف – بشمار مى‏رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه كه معاویه عمرو را تعقیب مى‏ كرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى‏كرد، و در سال شصت هجرى چون مناسك حج را بجاى آورد، با امام علیه‏ السلام ملاقات كرد و همراه امام به كربلا آمد.
۱۵ – زهیر بن سلیم: انگاه كه سپاه كوفه تصمیم به جنگ با امام علیه ‏السلام گرفتند، او از جمله كسانى بود كه شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست و همانند مشتاقان جنگید تا این كه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این كه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏ جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏ اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.
۱۶ – سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سكونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر به شمار مى‏رفت، و هنگامى كه یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مكه به خدمت امام علیه ‏السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به كربلا آمدند.
۱۷ – سالم بن عمرو: او اهل كوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه كه هنوز كار امام علیه‏ السلام با سپاه كوفه به جنگ نیانجامیده بود، به كربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.
۱۸ – سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».
۱۹ – شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود كه با سیف و مالك فرزندان سریع به اردوى امام علیه‏ السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله كسانى بودكه در حمله اول شهید شدند.
۲۰ – عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه‏ السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.
آنها به امام علیه ‏السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفته‏ اند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.
۲۱ – عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمده و به امام علیه‏ السلام ملحق گردید.
۲۲ – عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى‏رفت، نام او و پدرش در جنگ‌ها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشكر عمر بن سعد به كربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه‏ السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.
۲۳ – عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مكه آمد و به خدمت امام علیه‏ السلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به كربلا آمده است.
۲۴ – عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مكه به امام علیه‏ السلام ملحق شدند.
۲۵ – عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیه ‏السلام است، هنگامى كه على علیه‏ السلام در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم كه مى‏ فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مى‏ دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مى‏ دارد»؛ على علیه ‏السلام او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه همراه امام حسین علیه‏ السلام بوده و به كربلا آمده است.
۲۶ – عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه‏ السلام رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.
۲۷ – عمر بن ضبیعه: او سوارى پیشتاز بود كه با عمربن سعد به كربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه‏ السلام پیوست. این حجر در «اصابه» گفته است كه عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگ‌ها و مردى شجاع بوده است و افتخار درك رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.
۲۸ – عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏ السلام بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه كرد و شهید گردید. عمار از مكه در خدمت امام حسین علیه ‏السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.
۲۹ – عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه ‏السلام در جنگ‌ها بود، و هنگامى كه براى جنگ جمل همراه حضرت مى‏رفتند از آن حضرت سؤال كرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى كرد؟ امیرالمؤمنین علیه ‏السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى‏كنم و اگر خوددارى كردند با آنها جنگ خواهم‏ كرد، عمار گفت: آن كس كه مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏ السلام آمد و در حمله او شیهد شد.
۳۰ – قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان كوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه‏ السلام پیوست.
۳۱ – قاسط بن زهیر: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه ‏السلام و از جمله یاران امام حسن علیه ‏السلام بود و در كوفه ماند و در جنگ‌ها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه‏ السلام به كربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.
چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى ‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.
در این اثنا شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.
۳۲ – كردوس بن زهیر: از اصحاب على علیه ‏السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و كربلا پیوست.
۳۲ – كنانة بن عتیق: او از پهلوانان كوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏ السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذكر كرده‏ اند.
۳۴ – مسلم بن كثیر: از تابعین كوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏ السلام بود و در یكى از جنگ‌ها یك پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مى‏ گفتند. هنگامى كه امام حسین علیه ‏السلام به كربلا وارد شد، از كوفه به سوى آن حضرت حركت كرد و در كنار او به شهادت رسید.
۳۵ – مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به كربلا آمده خدمت امام علیه‏السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.
۳۶ – مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏ السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه ‏السلام به كربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.
۳۷ – نصر بن ابى نیزر: پدر او از فرزندان ملوك عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او – نصر – بعد از امام على و امام حسن علیهم‏االسلام در خدمت امام حسین علیه‏ السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مكه آمد و از آنجا به كربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى كردند، و در حمله اول به شهادت رسید.
۳۸ – نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل كوفه و از اصحاب على علیه‏ السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در كنار او به شهادت رسید.
۳۹ – نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏رفتند، و در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى‏رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در كوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیه‏ السلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.
۴۰ – زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذكر كرده است ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.
منبع : مرکز اسلامی امام علی.
ادامه دارد.

نینوا ( و کربلا) ****** زمان : پنج شنبه دوم محرم الحرام ۶۱ هجری

نینوا جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب وعلف وبی دژ وقلعه فرود آورد . امام (ع ) برای اقامت در محل مناسبتری ، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید . اسم آنجا را سوال فرمود ؛ تا نام کربلا را شنید ، پس گریست وفرمود : پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما ومحل قبور ماست ، وهمین جا قبور ما زیارت خواهد شد ، وجدم رسول خدا چنین وعده داد .
عبیدالله بن زیاد  نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید . من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم ویا بحکم من وحکم یزید بن معاویه باز آیی ! والسلام . امام (ع) فرمود : این نامه را جوابی نیست ! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم وثابت است.
امام حسین (ع) چون نامه ابن زیاد را خواند ، فرمود:  :
لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق (رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند . (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند).

کربلا ****** زمان : جمعه سوم محرم الحرام ۶۱ هجری

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد .
سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا :
اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیاوَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما…. مردم ،بندگان دنیا هستند ودین آنها جز سخن زبانشان نیست . تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد ، دنبال دین می روند . وهرگاه بنای امتحان وآزمایش پیش آید ، دینداری بسیار اندک می شود

فهرست اصحاب ویاران امام حسین(ع)

فهرست اصحاب امام حسین(ع) نام کسانی است که در منابع شیعه، از آنها به‌عنوان اصحاب و راویان احادیث امام حسین(ع) یاد شده‌است.شیخ طوسی در کتاب رجال، ۱۰۱ نام از اصحاب امام حسین(ع) را ثبت کرده است.

شیخ طوسی در رجال، ذیل عنوان اصحاب ابی عبدالله الحسین بن علی(ع)، اسامی ۱۰۱ تن را فهرست کرده است و نام شماری از اصحاب معروف و شهدای مشهور کربلا را همچون بریر بن خضیر، بدر بن معقل، بشیر بن عمرو، جابر بن حارث، سعید بن عبدالله حنفی، سیف بن حارث،عمار بن أبی سلامة، عمرو بن قرظة، قاسط بن زهیر، یزید بن زیاد، ام وهب و نیز سلیمان مولای بصریان را در رجال خود ضبط و ثبت نکرده است. برخی دیگر شمار اصحاب امام حسین(ع) را ۱۴۶[۲] یا ۲۶۶ تن ضبط کرده‌اند که برخی از آنها با واسطه روایاتی از امام حسین(ع) نقل کرده‌اند.

اصحاب در رجال طوسی

شیخ طوسی در رجال خود نام ۱۰۱ تن از اصحاب امام حسین(ع) را به شرح ذیل بیان کرده و در میان آنها به مجهول بودن حال دو تن بنام عامربن مسلم و مسلم مولاه تصریح کرده است. 

  1. انس بن حارث کاهلی.

  2. اسعد شبامی.

  3. اسلم مولی ابن مدینة.

  4. بشر بن غالب.

  5. بکیل بن سعید.

  6. جابر بن عبدالله انصاری.

  7. جعفر بن علی بن ابی‌طالب.

  8. جون مولی ابی ذر.

  9. جوین بن مالک.

  10. جنادة بن حارث سلمانی.

  11. جندب بن حجیر.

  12. جعید همدانی.

  13. حبیب بن مظاهر.

  14. حنظلة.

  15. حر بن یزید ریاحی.

  16. حجاج بن مالک.

  17. حجاج بن مرزوق.

  18. حلاش بن عمرو.

  19. حنظلة بن اسعد شبامی.

  20. رشید هجری.

  21. رمیث بن عمرو.

  22. زید بن ارقم.

  23. زید بن معقل.

  24. زاهر، صاحب عمرو بن حمق.

  25. زهیر بن قین.

  26. سلیم بن قیس هلالی.

  27. سلیمان مولی حسین علیه‌السلام.

  28. سیف بن مالک.

  29. سوید بن عمرو بن ابی مطاع.

  30. سفیان بن سریع.

  31. سوار بن منعم بن حابس.

  32. سعد بن عبدالله.

  33. شبیب بن عبدالله نهشلی.

  34. شریح بن سعد بن حارثة.

  35. شوذب مولی شاکر.

  36. ضرغامة بن مالک.

  37. طرماح بن عدی.

  38. ظالم بن عمرو ویکنی ابا الاسود الدؤلی.

  39. عقیصا یکنی ابا سعید.

  40. عمرو بن قیس مشرقی.

  41. عامر بن کثیر سراج وکان من دعاته(ع).

  42. عباس بن علی بن ابی طالب.

  43. عبدالله بن علی اخوه، أمه‌ام البنین ایضا قتل معه(ع).

  44. علی بن الحسین الاصغر .

  45. عبدالله بن حسین بن علی بن ابی طالب(ع).

  46. عون بن عبدالله بن جعفر

  47. عبدالله بن مسلم بن عقیل

  48. عبدالله بن یقطر رضیعه.

  49. عبدالرحمان بن عبد ربه خزرجی.

  50. عمران بن کعب.

  51. عبدالله بن عرزه

  52. عبدالرحمان بن عرزه

  53. عمرو بن ضبیعة.

  54. عبدالله بن یزید بن نبیط

  55. عبید الله بن یزید بن نبیط

  56. عامر بن مسلم

  57. عمار بن حسان.

  58. عمرو بن ثمامة.

  59. عیاض بن ابی مهاجر.

  60. عمرو بن عبدالله انصاری

  61. عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی.

  62. عمار بن ابی سلامة دالانی.

  63. عابس بن ابی شبیب شاکری.

  64. عمران بن عبدالله خزاعی من خزاعة.

  65. عبدالله بن سلیمان.

  66. عباس بن فضل

  67. عقبة بن سمعان.

  68. عبدالله بن عمیرة.

  69. عبدالله بن حکیم بن جبله.

  70. فراس بن جعدة بن زهیر.

  71. قرظة بن کعب انصاری.

  72. قیس بن مسهر صیداوی.

  73. قاسط بن عبدالله.

  74. قاسم بن حبیب.

  75. کنانة بن عتیق.

  76. کیسان بن کلیب یکنی ابا صادق.

  77. لوط بن یحیی .

  78. میثم تمار.

  79. منهال بن عمرو اسدی.

  80. محمد بن علی امه‌ام ولد.

  81. محمد بن عبدالله بن جعفر.

  82. محمد بن ابی‌سعید بن عقیل.

  83. منجح.

  84. مسلم بن عوسجة.

  85. مقسط بن عبدالله أخو قاسط.

  86. مسلم مولاه علیه‌السلام مجهول.

  87. مسعود بن حجاج.

  88. مجمع بن عبدالله

  89. مسلم بن کثیر اعرج.

  90. منیر بن عمرو بن احدب.

  91. مالک بن سریع.

  92. منذر بن سلیمان.

  93. منیع بن رقاد.

  94. نعیم بن عجلان.

  95. نافع بن هلال جملی.

  96. نعمان بن عمرو.

  97. یزید بن ثبیط.

  98. یزید بن حصین مشرقی.

  99. ابوبکر بن علی علیه‌السلام.

  100. ابن ابی الاسود دؤلی.

  101. فاطمة بنت حبابة والبیة

منبع : ویکی شیعه 

ادامه دارد.

تعداد یاران امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا (۲) 

از مجموع گزارش‌ها، می‌توان نتیجه گرفت که یاران امام(ع) هنگام ورود به کربلا بین ۷۰ تا ۹۰ نفر بودند.

پرسش:

حداکثر تعداد افرادی که در مسیر مدینه تا کربلا کاروان امام حسین(ع) را همراهی کردند چند نفر بودند؟ زمان ورود امام حسین به کربلا چندین نفر همراه ایشان بودند؟(اصحاب و خانواده)؟ حداکثر تعداد افرادی که از روز دوم محرم تا روز عاشورا سال ۶۱ در سرزمین کربلا همراه و در سپاه امام حسین بودند چه تعداد بوده است؟

پاسخ:
در مورد تعداد یاران امام حسین(ع) در طول سفر، گزارش‌های متفاوتی وجود دارد و این‌گونه نیست که بتوان به یکی از آنها اعتماد قطعی داشت.

الف) تعداد یاران امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه

اکثر گزارش‌های تاریخی به تعداد همراهان امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه اشاره نکرده‌اند:

امام(ع) در شب یک‌شنبه(دو روز مانده به آخر ماه رجب) همراه فرزندان، برادران و برادرزاده‌ها و تمامی اهل‌بیتش(غیر از محمد بن حنفیه)، به سوی مکّه حرکت کرد.[۱] از میان آنها به نام أم کلثوم، زینب و برادرانش ابوبکر، جعفر، عباس(ع) تصریح شده است.[۲]

برخی گزارش‌ها تعداد همراهان امام هنگام خروج از مدینه را حدود سی‌صد نفر اعلام می‌کند.[۳] البته مشخص نیست که تمام این گروه از یاران و پیروان امام(ع) بوده‌اند، بلکه شاید برخی از آنها تنها قصد سفر به مکه را داشته و با این کاروان همراه شده‌اند.

ب) تعداد یاران حضرت(ع) هنگام خروج از مکه

در مورد تعداد افرادی که همراه امام حسین(ع) از مکه[۴] خارج شدند، گزارش‌هایی وجود دارد:

    امام صادق(ع): «امام حسین(ع) خواهران، دختر و نیز برادرزاده‌شان یعنی قاسم را سوار بر مرکب نمود و به همراه ۲۱ نفر از اصحاب و خویشان خود که از جمله آنها: ابوبکر، محمد، عثمان و عباس از فرزندان امام علی(ع) و عبدالله فرزند مسلم(ع) و علی اکبر(ع) و امام سجاد(ع) بودند، به طرف عراق حرکت کردند».[۵]
امام حسین(ع) با همراهان خود از فرزندان عبدالمطّلب که ۱۹ مرد بودند[۶] و زنان و کودکان از خواهران و دختران و زنانشان و ۶۰ نفر از شیوخ کوفه به طرف عراق حرکت نمود.[۷]
برخی دیگر معتقدند که امام(ع) در روز هشتم ذی الحجّه(روز ترویه) به همراه ۸۲ نفر از شیعیان و اهل‌بیت خود به سمت عراق حرکت نمود.[۸] در برخی از منابع تاریخی نیز تعداد آنها ۹۰ نفر[۹] و ۳۰۰ نفر[۱۰] ذکر شده است.

ج) تعداد اصحاب و یاران سیّد الشهداء(ع) هنگام ورود به کربلا

با توجه به خروج برخی از افراد از سپاه امام حسین(ع) در مسیر راه قبل از رسیدن به کربلا،[۱۱] هم‌چنین ملحق شدن برخی افراد در روز عاشورا و روزهای قبل از آن، به سپاه آن‌حضرت(ع)،[۱۲] نمی‌توان آمار دقیقی در این زمینه ارائه نمود:

    امام باقر(ع): «یاران امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا ۴۵ نفر سواره و ۱۰۰ نفر پیاده که مجموعاً ۱۴۵ نفر می‌شدند».[۱۳] البته در برخی از گزارش‌ها این آمار را مربوط به روز عاشورا می‌دانند.[۱۴]
برخی از تاریخ نویسان، اصحاب و اهل‌بیت امام(ع) را ۶۲ یا ۷۲ نفر[۱۵] و برخی نیز تعداد یاران امام را در کربلا ۸۲ نفر ذکر کرده‌اند.[۱۶]
برخی تعداد یاران امام(ع) هنگام ورود به کربلا را ۵۰۰ سوار و حدود ۱۰۰ نفر پیاده ذکر کرده‌اند.[۱۷]

البته برخی از روایات تعداد یاران امام حسین(ع) را ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده،[۱۸] ۴۵ سوار و ۱۰۰ سواره[۱۹] ذکر کرده‌اند که احتمال دارد این آمار مربوط به روز عاشورا باشد، نه هنگام ورود امام(ع) به کربلا.

از مجموع این گزارش‌ها، می‌توان نتیجه گرفت که یاران امام(ع) هنگام ورود به کربلا بین ۷۰ تا ۹۰ نفر بودند.[۲۰]

پی نوشت:

[۱]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۳۴، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۲]. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص ۲۸۸، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.

[۳]. ابو الفرج، علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، محقق، صقر، سید احمد، ص ۳۷۷، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.

[۴]. «مدت ماندن امام حسین (ع) در مکه»، ۲۶۸۰۲٫

[۵]. شیخ صدوق، امالی، ص ۱۵۲، بیروت، اعلمی چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.

[۶]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج ۵، ص ۹، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

[۷]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۱۰، ص ۴۵۱، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.

[۸]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۵، ص ۶۹، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.

[۹]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم‏، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج ۲، ص ۱۰، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۱۰]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۶، ص ۲۳۱، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

[۱۱]. «بازماندگان از همراهان امام حسین(ع) در کربلا»، ۱۰۰۹۶۴؛ «همراهی نکردن برخی با امام حسین(ع) در واقعه عاشورا»، ۲۷۵۳۱؛ « همراهی نکردن عبدالله بن جعفر از امام حسین»، ۱۵۰۶۴٫

[۱۲]. سوال ۱۰۵۰۱۳ لینک شود.

[۱۳]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ۵، ص ۳۸۹، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.

[۱۴]. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص ۵۴، قم، مدرسه امام مهدی، چاپ سوم، ۱۴۰۶ق.

[۱۵]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۳، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.

[۱۶]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج ۴، ص ۹۸، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.

[۱۷]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج ۳، ص ۶۱، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.

[۱۸]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏۲، ص ۹۵٫

[۱۹]. ابن طاووس، علی بن موسی، آهی سوزان بر مزار شهیدان (ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف)، فهری زنجانی، احمد، ص ۱۰۰، تهران، جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.

[۲۰]. «شهدای قیام عاشورا»، ۲۸۶۱۴؛ «حضور برخی از خانواده یاران امام حسین(ع) در کربلا»، ۱۰۷۳۹۴؛ «حادثۀ کربلا و توجیه عقلی»، ۷۸۰۶؛ «همراهی نکردن برخی با امام حسین(ع) در واقعه عاشورا»، ۲۷۵۳۱؛ «انگیزه‌های امام حسین(ع) برای به همراه داشتن خانواده»، ۸۳۲۷۷٫

منبع : البلاغ

ادامه دارد.

از مدینه تا کربلا با سید الشهداء حسین بن علی (ع)(۱)

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین ( علیه السلام ) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدینه وموضع گیری های ایشان در برابر حوادثی که در منزلگاه های میان راه روی داده است می توان یافت .

مدینه ****** زمان : نیمه دوم ماه رجب سال ۶۰ هجری

حاکم وقت مدینه ( ولید بن عتبه ) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین ( ع) برای یزید بیعت بگیرد . حضرت فرمود : (( … یزید فردی است شرابخوار وفاسق که به ناحق خون می ریزد واشاعه دهنده فساد است ودستش به خون افراد بیگناه آلوده گردیده وشخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند .))
وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت در خواست کرد امام (ع) فرمود : ای دشمن خدا ! دور شو ، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : (( خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید .)) وامت او چنین دیدند وعمل نکردند واینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .
امام (ع) در شب ۲۸ رجب سال ۶۰ هجری همراه با بیشتر خاندان خویش وبعضی یاران ، پس از وداع باجدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد .
امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند :
((… وجز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم . می خواهم امر به معروف ونهی از منکر کرده وبه راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم .

مکه ****** زمان : از ۳ شعبان تا ۸ ذی الحجه ۶۰ هجری

امام (ع) در سوم شعبان به مکه رسید ودر خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید .مردم مکه وزائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.
امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان ، مسلم بی عقیل را در روز ۱۵ رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.
امام (ع) طی نامه هایی به مردم بصره وکوفه ، سزاوارترین مردم برای خلافت وامامت را اهل بیت(ع) معرفی کردو…
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی واز سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت ، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد ودر هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد .
قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مکه :
ما اهل بیت به رضای خداراضی وخشنودیم … هرکس می خواهد در راه ما جانبازی کند وخون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید ، آماده حرکت با ما باشد .

صَفّاح ****** زمان : چهارشنبه ۹ ذی الحجه ۶۰ هجری

امام (ع) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق ، فرمود : ((رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم وباید آن را تعقیب کنم ))
در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد ودر جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود ، گفت : دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است .
سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه :
اگر پیش آمدها طبق مراد باشد ، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم . اگر پیش آمدها طبق مراد نبود آنکس که نیتش حق وتقوا بر دلش حکومت می کند ، از مسیر صحیح خارج نشود وضرر نخواهد کرد .

ذات عِرق ****** زمان : دوشنبه ۱۴ ذی الحجه ۶۰ هجری

در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر ، همسر زینب (س) امان نامه ای را از استاندار مدینه ((عمروبن سعید))که آن ایام در مکه به سر می برد ، گرفت وبرای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود : من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته واز هلاک تو می ترسم !! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی !
حضرت در جواب چنین فرمود : کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد وبگوید از مسلمانام هستم ، از خدا ورسولش جدا نمی شود … اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای ، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خویش (عون ومحمد ) را به خدمت در کنار حضرت وجهاد با دشمنان سفارش کرد وخود به سوی مکه بازگشت .
قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت :
بهترین امان ،امان خداوند است . از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ماامان بخشد .

حاجِر ****** زمان : سه شنبه ۱۵ ذی الحجه ۶۰ هجری

حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط ((قَیس بن مُسهِر)) فرستاد وچنین نوشت : « نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک وطلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت ویاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند … هنگامی که فرستاده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم وکوشا باشید ، من همین روزها به شما می رسم . »
قیس را در میان راه دستگیر کردند . او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (ع) نامه نوشته اند افشا کند ویا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر وبرادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته وضمن تمجید از علی (ع) وفرزندانش ومعرفی خویش ، ابن زیاد ویارانش رانفرین کرد وخبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد واز مردم خواست دعوت امام حسین (ع) را اجابت کنند . لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند وبدنش قطعه قطعه گردید واین چنین به شهادت رسید .
از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مکه تا کربلا:
« فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَ الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً »
من مرگ را جز سعادت نمی بینم وزندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم .

خُزَیمِیّه ****** زمان : جمعه ۱۸ ذی الحجه ۶۰ هجری

حضرت وهمراهان یک روز ویک شب در این منزلگاه توقف کردند ، عده ای پیوستن « زهیر بن قین » به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته اند .
امام حسین خطاب به زینب کبری در این منزلگاه می فرماید :
خواهرم ! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته ، همان خواهد شد .

زَرُود ****** زمان : دوشنبه ۲۱ ذی الحجه ۶۰ هجری

زهیر بن قین که دارای عقیده عثمانی بود ، در آن سال مراسم حج را بجای آورده وبه کوفه باز می گشت . ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل با حسین (ع) بود . هر دو در این منزلگاه به ناچار فرود آمدند . در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود ، حضرت از طریق نماینده ای ،زهیر را به خیمه اش دعوت کرد ، اما او تأملی کرد . همسرش به او گفت : «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خواند وتو اجابت نمی کنی ! » زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت . اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت ، آثار خوشحالی از چهره اش نمایان شد وبه همراهان گفت : « من به حسین ملحق خواهم شد ، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند ، با ما بیاید وهر کس با ما نیست با او وداع می کنم » لذا همسرش نیز او را رها نکرد وتا واقعه عاشوراوشهادت زهیر ، همراه کاروان حسینی بود.
امام حسین(ع) بعد از شهادت زهیر فرمود :
ای زهیر ! خدا تو را از لطف ورحمت خویش دور مدارد وقاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوک لعنت نماید .

ثَعلَبیّه ****** زمان : سه شنبه ۲۲ ذی الحجه ۶۰ هجری

حضرت شبانه وارد این منزلگاه شد وخبر شهادت مسلم بن عقیل وهانی بن عروه را به وی دادند
پس از آن حضرت فرمودند : « اِنّا لِلّه وَ اِنّااِلَیهِ راجِعون … » همه از خدائیم وبه سوی او بازمی گردیم ، پس از اینها زندگی سودی ندارد . آنگاه اشک به صورتش جاری شد وهمراهان نیز گریه کردند .
نوشته اند : امام حسین (ع) با یارانش اتمام حجت کرد . امام گروهی که به طمع مال ومقام دنیا با امام آمده بودند ، پس از این خبر ، از حضرت جدا شدند .
سخن امام حسین (ع ) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه :
به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم ، اثر جبرئیل را در خانه ما ، ونزول او برای وحی به جدم را ، به تو نشان می دادم . ای برادر ! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند …

زُباله ****** زمان : چهارشنبه ۲۳ ذی الحجه ۶۰ هجری

حضرت (ع) در این منزلگاه چنین فرمودند : شیعیان کوفه ما را بی یارویاور گذاشته اند . هر کس از شما بخواهد ، می تواند بازگردد واز سوی ما حقی بر گردنش نیست .
امام حسین (ع) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس ٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود :
پیشوایی مردم را به راه راست دعوت کرد وگروهی اجابت کردند ، وپیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد وگروهی اجابت کردند . گروه اول در بهشت وگروه دوم در دوزخ خواهند بود .

بَطنُ العَقَبه ****** زمان : جمعه ۲۵ ذی الحجه ۶۰ هجری

از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه :
بنی امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند . هرگاه چنین کنند ، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل وخوار خواهد ساخت .

شَراف (و ذُو حُسَم ) ****** زمان : شنبه ۲۶ ذی الحجه ۶۰ هجری

حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته وصبحگاهان حرکت کنند . درمیان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند وامام (ع) با سرعت وقبل از دشمن در منزل « ذُو حَسَم » مستقر شد. آنگاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن ونیز اسبان آنان را سیراب کنند .
لشکر امام (ع) ولشکر دشمن به فرماندهی حُر ، نماز ظهر.عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (ع) سپاه حُر را چنین خطاب فرمود : «…ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت وحکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتارنمی کنند و در حق شما ستم روا می دارند . ای مردم ! من به سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید . پس اگر از آمدنم ناخوشنودید ، بازگردم .» تا حضرت (ع) خواست برگردد ، حُر مانع گشت . حضرت فرمود : « مادرت به عزایت بنشیند ! چه می خواهی ؟ حُر گفت : مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . حال اگر نمی پذیری ، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد ونه به مدینه .
از سخنان حضرت در این منزلگاه :مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. در این حال سزاوار است که مؤمن ، لقای پروردگار را طلب کند .

بَیَضه ****** زمان : یکشنبه ۲۷ ذی الحجه ۶۰ هجری

لشکر امام حسین وحر که به موازات ونزدیک همدیگر حرکت می کردند در این محل فرود آمدند . حضرت در این منزلگاه لشکریان حر را مخاطب قرار داده ، چنین فرمود : « بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده وفساد کردند .حدود خدا را اجرا نکرده وبیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام کردند …. شما به من نامه ها نوشتید وگفتید که با من بیعت کرده اید ، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه ای کرده اید که من فرزند دخت پیامبر (ص) واسوه ای برای شما هستم . اگر بیعتتان را بشکنید ، سوگند به جانم ! که از شما هم بعید نیست ،چرا که با پدرم علی (ع) وبرادرم حسن وپسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید .
از سخنان حضرت در این منزلگاه :
ای مردم ! رسول خدا فرمود : هرکس سلطان ستمگر ، پیمان شکن ، حلال کننده حرامها ومخالف با سنت رسول خدا را ببیند ودر برابر او برنخیزد ، جایگاهش با او در جهنم است .

عُذَیبُ الهِجانات ****** زمان : دوشنبه ۲۸ ذی الحجه ۶۰ هجری

چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده واوضاع شهر را چنین توصیف کردند : « به اشراف کوفه رشوه های گزاف داده اند واینک یک دل ویک زبان با تو دشمنی می ورزند وسایر مردم دلشان با توست . امافردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می شود . »
امام در این باره آیه ای را تلاوت فرمودند که :
از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده وبه عهد خویش وفا کردند وبه شهادت رسیدند وبرخی در انتظار شهادت اند….

قصر بنی مُقاتِل ****** زمان : چهارشنبه اول محرم ۶۱ الحرام هجری

گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند ، حضرت از آنها پرسید : آیا به یاری من می آیید ؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد وبعضی گفتند : ما زنان وفرزندان زیادی داریم ، مال بسیاری از مردم نزد ماست وخبر از سرنوشت این جنگ نداریم ، لذا از یاری تو معذوریم .
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند وشبانه حرکت کنند .
امام حسین (ع ) در این منزل به عبیدالله جعفی جنین فرمود :
پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز واز اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما رابشنود وما را یاری نکند،او را به رو در آتش می افکند .

نویسنده: حجت الاسلام محمد باقر روشندل
منبع: کتاب از مدینه تا کربلا ، همراه سید الشهداء (علیه السلام)

ادامه دارد

 

مقدمه

این ماه، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است

ماه محرم از راه رسید. این ماه در مکتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا و حماسه جاودان کربلاست.

این ماه، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضا علیه السلام روایت است که، چون ماه محرّم داخل می‌شد، می‌فرمود: پدرم را کسی خندان نمی‌دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب می‌شد تا روز دهم، چون روز عاشورا می‌شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می‌فرمود امروز روزی است که حسین علیه السلام شهید شده است.

ادامه دارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *