روایت عشق شهید چمران و غاده جابر، سراسر نکته است و پند. دکتر چمران با اندیشهاش غاده را جذب خود و خدایش کرده بود و وقتی غاده دلداده او شد با یک هدیه رسالتش را کامل کرد. در این گزارش گوشهای از سبک زندگی این شهید را میخوانید.
خبرگزاری فارس – گروه زندگی-فاطمه زهرا نصراللهی: بیلبوردهای شهر گاهی چنان آدم را به فکر فرو میبرند که مگو و مپرس. مانند یک قلاب آدم را گیر میاندازد و ساعتها در ذهن جا میگیرند؛ مانند تصاویر و جملات شهید«مصطفی چمران» که با نزدیک شدن سالروز شهادتشان، فضای شهر را معنوی کرده است. روی یکی از بیلبوردها از قول شهید چمران نوشته بود: «خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان میکنم ببخش!» همین جمله کافیست تا ساعتها و روزها برایش فکر کرد. به اینکه چقدر شهید گونه زندگیکردهایم و میکنیم؟! چقدر سبک زندگیمان چمران گونه است؟! از چمران نوشتن و حرف زدن سخت است.
در یکی از یادداشتهای شهید چمران خواندیم، از او خواستند خاطرهای تعریف کنند، ایشان فرمودند: من وقتی برای آمریکا بورسیه شده بودم و عازم سفر بودم، مادرم در فرودگاه به من گفت: «پسرم خدا را فراموش نکن»! شاید این جمله در نظرمان خیلی ساده باشد، اما با کمی تفکر به این نکته پی میبریم که یک پیشینه بزرگی از آموزش توحیدی در آن نهفته است که شهید چمران در داخل خانه و در کنار پدر و مادر آن را دیده است. «طاهره همیز» استاد حوزه و دانشگاه این جمله را چنین تفسیر میکند: «شهید چمران یک زندگی توحیدی عارفانه را در خانواده تجربه کرده بود که مادرش تنها با یک جمله آن را یادآوری میکند. سبک زندگی این شهید بزرگوار از اخلاص نشئت گرفته است و او با خدا بودن را از کودکی چشیده بود.»
«طاهره همیز» استاد حوزه و دانشگاه
*همه چیز از یک شمع آغاز شد/ روایت یک عشق پاک و بیشیله پیله!
استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه ظواهر مادی در چشم شهید چمران ارزش نداشت، میگوید: «گمشده شهید چمران، خدا بود و در یادداشتها و نوشتهها عارفانه و عاشقانه میبینیم که چقدر عاشقانه با خدا سخن میگوید. وقتی به زندگی شهید چمران و ملاقاتشان به خانم «غاده جابر» میرسیم، میبینیم که هردو گمشدهشان خدا بود و عاشقانه دنبال خدا و رضایت خدا میگشتند و خدا این دو را به هم میرساند، چون خدا مقلب القلوب است.»
در روایت عشق بین شهید چمران و غاده، مردی را میبینیم که با یک نقاشی، زنی را افسونِ عشقِ «شمع» ی میکند. یک نویسنده لبنانی در «صور». عشقی که صدها حکمت و نکته در دل آن نهفته است. یک عشق حقیقی که با نقاشیِ یک شمع آغاز میشود. شمع کوچکی که وسط سیاهی میسوزد و نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک است. زیر این نقاشی به عربی شاعرانهای نوشته است؛ «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسی که به دنبال نور است این نور هرچقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود.»
تصویری از نقاشی شمع، اثر دکتر مصطفی چمران
این آغاز ماجرا بود! البته برای «غاده جابر»؛ همسر شهید مصطفی چمران. اما برای او، نمیدانم! شاید از همان زمانی که بدون اینکه غاده را دیده باشد، درون او را دیده بود، اندیشهاش را و با خواندن نوشتهها و یادداشتهایش او را درک کرده بود! غادهای که بیحجاب بود، اما او ظاهرش را قضاوت نکرد و غادهای که تصورش از چمران ترسناک بود. چمرانی که مرد میدان و جنگ بود. در تصور غاده خارج بود که مردی با این هیبت چیزی از احساس و شاعری و نقاشی بداند. حتی وقتی به او گفتند: ایشان دکتر چمران هستند؛ جا خورد. ترسید. باور نکرد. فکر میکرد که کسیکه نامش با جنگ گره خورده و همه از او میترسند، باید آدم غسیای باشد! اما لبخند او و آرامشش، غاده را غافلگیر کرد.
در بخشی از خاطرات «غاده جابر» میخوانیم؛ «مصطفی تقویمی آورد مثل آن تقویمی که چند هفته قبل سید غروی به من داده بود، نگاه کردم گفتم: من این را دیدهام. مصطفی گفت: همه تابلوها را دیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟ گفتم: شمع، شمع خیلی مرا متاثر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید: شمع؟ چرا شمع؟ من خود به خود گریه کردم، اشکم ریخت. گفتم: نمیدانم. این شمع، این نور، انگار در وجود من هست، من فکر نمیکردم کسی بتواند معنی شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان دهد. مصطفی گفت: من هم فکر نمیکردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند. پرسیدم: این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش، و با او آشنا شوم. مصطفی گفت: من. بیشتر از لحظهای که چشمم به لبخندش و چهرهاش افتاده بود تعجب کردم شما! شما کشیدهاید؟ مصطفی گفت: بله، من کشیدهام. گفتم: شما که در جنگ و خون زندگی میکنید، مگر میشود؟ فکر نمیکنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید.»
اما بعد اتفاق عجیبتری افتاد. شهید چمران شروع کرد به خواندن نوشتههای غاده و به او گفت: «هر چه نوشتهاید خواندهام و دورادور با روحتان پرواز کردهام. و اشکهایش سرازیر شد.» این اولین دیدارشان بود. غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. حجاب درستی نداشت، اما دوست داشت جور دیگری باشد.
شهید دکتر مصطفی چمران در کنار همسرش غاده جابر در بازگشت به ایران
* اولین کادوی چمران به غاده/ او را مانند یک بچه کوچک، قدم به قدم به اسلام آورد
در روایت عشق شهید چمران و غاده جابر، سراسر نکته است و پند. دکتر چمران با اندیشهاش غاده را جذب خود و خدایش کرده بود و وقتی غاده دلداده او شد با یک هدیه رسالتش را کامل کرد. اولین هدیه او به غاده یک روسری گلگلی بود، یک روسری قرمز با گلهای درشت. غاده بعد از دیدن آن جا خورد، اما شهید چمران لبخند زد و با مهربانی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقت او روسری بر سر گذاشت. غاده در خاطراتش میگوید: «من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچهها نزدیک کند. میگفت:ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر میکنید، نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد میدهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد. نه ماه. نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد با هم ازدواج کردیم.»
همیز استاد حوزه و دانشگاه در این باره میگوید: «غاده از نظر احکام اسلام، اطلاعات کمی داشت، شهید چمران با دادن یک هدیه او را تکمیل میکند و به او میفهماند ما در مسیر بندگی باید اطلاعاتمان هم نسبت به رفتارهای ظاهریمان تکمیل کنیم. اگرچه غاده بیحجاب بوده، اما قصد ربودن احساسات دکتر چمران را نداشته است. همان جمله حضرت فاطمه زهرا (س) که میفرماید: « بهترین چیز برای زن این است که نه او مردی را ببیند و نه هیچ نا محرمی او را ببیند.» یعنی از جلوه جنسیتی همدیگر را نبیند، این دقیقا در رابطه غاده و چمران دیده میشود. این خودش یک سبک زندگی است که ما در تعاملات اجتماعیمان خدا را در نظر بگیریم.»
دکتر مصطفی چمران
* او در تمام عمر به دنبال مردی مانند چمران میگشت!/ او هیچ چیز نداشت و همه چیز داشت
غاده جابر قانع نمیشد که مثل میلیونها مردم ازدواج کند. او به دنبال مردی مثل شهید چمران میگشت؛ یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش. اما این چیزها به چشم فامیل و پدر ومادرش نمیآمد. غاده میگوید:«آنها در عالم دیگری بودند و حق داشتند بگویند نه، ظاهر مصطفی را میدیدند و مصطفی از مال دنیا هیچ چیز نداشت. مردی که پول ندارد، خانه ندارد.» اما غاده تصمیم گرفته بود به هر قیمتی که شده با این مرد که هیچ چیزی ندارد، اما همه چیز دارد، ازدواج کند!
در گفتهها و یادداشتهای افرادی که توفیق حضور در کنار شهید چمران داشتند، میخوانیم که ویژگیهای خارقالعادهای به شهید چمران نسبت میدهند. یکی از این افراد شهید «رضا همیز» است که در چهلم شهید چمران به شهادت رسیدند و در باب شهید چمران گفتهاند: «چمران، انسانها را مانند مغناطیس به سمت خدا جذب میکرد، کاری نداشت که این فرد آلوده است و ظاهر آنها را قضاوت نمیکرد و به فطرت ذاتی انسان که پاک و خدایی است، توجه میکرد و همین خصوصیت باعث میشد که در جبهه همه عاشق او بودند.»
اردیبهشتماه سال ۱۳۵۸۸. سمت راست شهید چمران مهدی چمران و سمت چپ او همسرش و خواهر امام موسی صدر دیده میشوند.
*این عشق را دریابید!
روایتی که شاید به کرات آن را در فضای مجازی شنیدهاید، ماجرای کچل بودن شهید چمران و متوجه نشدن غاده است. در خاطرات غاده جابر میخوانیم که دو ماه از ازدواجشان میگذشت که دوستش مسئله را پیش کشید و به او گفت: «غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است؛ مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد، قبول کردی؟!» غاده دلخور شد و بحث کرد که نه مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی! آن روز همین که شهید چمران به خانه رسید و چشم غاده به او افتاد، شروع به خندیدن کرد و گفت: مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم! و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی صدر هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردهاید که شما را ندید؟ »
همیز استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه غاده آنقدر شیدای روحیه و کلمات عرفانی شهید چمران بوده است که متوجه کچل بودن همسرشان نشد، میگوید: «این نشان میدهد که هردوی آنها با جلوههای عرفانی با هم ملاقات داشتند.»
«غاده جابر» همسر دکتر چمران
* و شمعی که حلقه زن شد!
در خاطرات غاده میخوانیم که روز عقدشان مراسم بسیار سادهای برگزار شد و دکتر چمران با همان لباسهای همیشگی آمد. مرسوم است که در روز عقد داماد انگشتری را برای هدیه به عروس بیاورد، ولی دکتر چمران کادویی متفاوتی برای غاده برد. کادویی که شروع این عشق بود. شمعی به همراه نوشته کوتاه و زیبایی که در کنار آن بود. غاده از ابتدا میدانست که این یک ازدواج معمولی نیست، چرا که چمران یک انسان معمولی نبود. این شمع همانی بود که این عشق را رقم زد و بدون شک در آن روز بهترین هدیه برای غاده بود!
تصویر زیبایی از شهید چمران در میان بچههای مدرسه صنعتی جبل عامل زیر بمبارانهای رژیم صهیونیستی
* سبک زندگی چمران را الگو قرار دهید
همیز استاد حوزه و دانشگاه میگوید: «شهید چمران خدا را یافته بود نه اینکه او را شناخته باشد. خیلیها میگویند ما خدا رامیشناسیم و اما در عمل اینطور نیست و زوایای پنهانشان با آشکارشان فرق میکند، اما کسی که خدا را بیابد محال است چنین کاری کند. جسم و آسایش برای شهید چمران مهم نبود. او میخواست خدا از او راضی باشد. بهترین سبک زندگی، سبک زندگیای است که ما خدا را یافته باشیم و بنده او باشیم و برای جلب رضایت او قدم برداریم، مانند شهید چمران و خداوند درخشش شهید چمران را به همه نشان میدهد.»
از ابتدا گفتیم که از چمران نوشتن بسی سخت و دشوار است؛ خوبیهای این شهید بزرگوار به قدری زیاد است که زبان از گفتن آن قاصر است. در این گزارش سعی کردیم بر گوشهای از سبک زندگی دکتر چمران اشاره کنیم تا شما عزیزان هرچه بیشتر با او آشنا شوید.
منبع: کتاب نیمه پنهان ماه جلد اول خاطرات شهید چمران به روایت همسر شهید غاده جابر همسر شهید چمران
پایان پیام/
برنده امسال برنامه تلویزیونی تلنت شو تلاوت قرآن در عربستان، جوان ۲۱ ساله ایرانی بود. یونس شاهمرادی، جوانترین شرکت کننده در این برنامه تلویزیونی آنچنان خوش درخشید که از میان قاریان پیشکسوت مسلمان دیگر؛ رتبه اول را به نام خود کرد.
ایسناپلاس: تقریبا نیمه فروردین امسال بود که خبر برنده شدن یک جوان ایرانی در مسابقات تلاوت تلویزیونی عربستان سعودی، منتشر شد.« یونس شاهمرادی» جوان ۲۱ سالهای که است که توانسته بود در کنار قاریان پیشکسوت سایر کشورهای اسلامی، به مرحله نیمه نهایی راه یابد و در نهایت برنده جایزه ۴۲ میلیاردی برنامه تلویزیونی«عطر الکلام» شود. فیلم قرائتهای شاهمرادی در این برنامه در فضای مجازی دست به دست چرخید و در این مدت، او تقریبا از چهرههای ترند در فضای مجازی بود که کاربران ایرانی و صدالبته، کاربران عرب کشورهای جهان اسلام؛ درباره او بحث میکردند. شاهمرادی در گفتگو با ایسناپلاس درباره تجربه خود از شرکت در مسابقات تلویزیونی قرائت قرآن در کشور عربستان میگوید.
مشروح این گفتگو را میخوانید:
آقای شاهمرادی؛ خودتان را کامل معرفی کنید و بگویید از چند سالگی و با کدام مربیان، شروع به تلاوت قرآن کردید.
متولد سال ۸۱ هستم. متولد تهرانم ولی اصالتا زنجانی و شیعه هستم. و از ۱۲ سالگی پیش استاد «منصور کاظمی» در یکی از مناطق تهران، منطقه زاهدی شروع به تلاوت کردم. پس از۲ سال نزد استاد«علی محرابی» رفتم که همچنان هم در فلکه اول صادقیه کلاس دارد. همچنان هم پیش استاد محرابی هستم و ۶ سالی میشود که استادم است. یعنی من ۱۰ سال است که به صورت حرفهای قرآن تلاوت میکنم.
اوایل که شروع به تلاوت کردید؛ کسی هم بود که شما را از اینکار منصرف کند و بگوید اصلا اینکاره نیستی!
نه. من از قبل در بعضی هیئتها، مداحی و مولودی هم میخواندم و استعدادش را داشتم. بخاطر همین، از همان اول که قرائت قرآن را شروع کردم؛ استاد کاظمی استعدادم را کشف کرد و به من گفت که تو استعدادش را داری و میتوانی موفق شوی.
از چه طریق با برنامه «عطر الکلام» آشنا شدید؟
سال پیش هم ما یک نماینده از ایران داشتیم.«سید جاسم موسوی» بود که رتبه چهارم را هم کسب کرد. برای همین بعد از آقای موسوی، تقریبا کل قاریان ایرانی متوجه برگزاری این برنامه تلویزیونی شدند. همین امسال نیز تعداد زیادی از قاریان ایرانی، در اولین مراحل این برنامه شرکت کردند. من هم که به واسطه سیدجاسم موسوی از این مسابقه با خبر شده بودم، شرکت کردم.
پروتکل شرکت در برنامه چه بود؟ چند مرحلهاش اصلا حضوری بود؟
از طریق سایت برنامه باید ثبت نام میکردیم. ۴ مرحله اول غیرحضوری بود. عوامل مسابقه از شرکت کننده میخواستند تا تلاوتهای مثلا۲ یا ۳ دقیقهای ثبت و ارسال کنند. پس از این۴ مرحله؛ دو نفر از ایران بالا آمدند که یکی از آنها من بودم. ۴ مرحله دوم هم حضوری بود. قاری ایرانی دوم، از مشهد بود که متاسفانه پس از مرحله اول حذف شد.
خودتان احتمال میدادید که به مراحل بالاتر صعود کنید؟
در مراحل حضوری در ریاض و خصوصا پس از تلاوت اولم که تلاوت خوبی بود. با تشویق داوران مواجه شدم. برای همین مرحله بعدی را حدس میزدم که بالاتر بروم. پس از مرحله نیمه نهایی، متوجه شدم که توانایی بالاتر رفتن را دارم اگر داوران نخواهند براساس نظرات سیاسی، امتیاز دهند. مدام به وضعیت رقبا و سلیقه داوران توجه میکردم و تلاوتم را ارائه میدادم. دقیقا براساس نظر و علایق داوران میخواندم، نه بیشتر و نه کمتر.
واکنشها نسبت به شما وقتی متوجه میشدند که یک قاری ایرانی هستید، چه بود؟
از حق و انصاف نگذریم، داوران مشکلی نداشتند و اصلا حتی موقع تلاوت نمیپرسیدند که کجایی هستی. رقبا هم همینطور بودند. اوایل و پیش از تلاوت اولم، از سوی بعضی افراطیها در فضای مجازی واکنش منفی گرفته بودم. مثلا اینکه چرا باید یک شیعه ایرانی در این مسابقات شرکت کند؟ پس از تلاوت اولم اما همه متعجب بودند و میگفتند مگر میشود شیعه ایرانی این همه خوب قرآن تلاوت کند؟ شیعه ایرانی که زبانش فارسی است، چه جوری به این روانی قرآن میخواند؟ پس از مرحله دوم اما همه چیز هم برای من هم برای مخاطبان عربستانی برنامه دیگر عادی شده بود.
این حرفها را از خودشان میشنیدید؟
بیشتر از رفتارشان نشان میدادند. نماینده سایر کشورها را به خوبی تحویل میگرفتند ولی کسی به من به عنوان یک قاری ایرانی توجهی نمیکرد. برای همین من باید خودم را با تلاوتم به آنها ثابت میکردم که این اتفاق هم افتاد. پسر از مراحل اول، دقیقا شهروندانی که دربارهام میگفتند که شیعه و ایرانی را چه به قرآن خواندن، دم اتاقم میآیند و با من عکس میگرفتند یا از من درخواست میکردند تلاوت کنم تا فیلم را منتشر کنم.
فکر میکنم در بین تمام شرکت کنندگان شما جوانترینشان هم بودید.
بله. در بین کل ادوار مسابقه، من جوانترین قاری قرآن بودم و در میان بخش اذان نیز یک شرکت کننده بریتانیای جوان هم بود.
از بین رقبا کسی از بود که به شما حسادت کند؟ لزوما حسادت بد نه. مثلا غبطه به پختگی و جایگاهی که کسب کنید.
نه. من جز احترام چیزی از آنها ندیدم. شرکت کنندگان تمامشان از عربستان نبودند. از سایر کشورهای جهان اسلام بود. من با رقبایم حتی پلی استیشن و فوتبال هم بازی میکردم. جاهای گردشگری هم میرفتیم. ۴۰ نفر با هم در یک هتل زندگی میکردیم. چیزی به جز احترام ندیدم.
واکنشها نسبت به خبر برنده شدنتان را رصد کردید؟
بله. خدا را شکر ۹۰ درصد مردم کشورم پیامهای محبت آمیز پس از برنده شدنم ارسال میکردند و خوشحال بودند. ۱۰ درصدی هم بودند که نسبت به قرائت« صدق ا… العظیم» واکنش منفی داشتند که خوب میدانم، از غیرتشان نسبت به امیرالمؤمنین است. ولی خب واقعا آن «صدق ا… العلی العظیم» اصلا ارتباطی با امیرالمؤمنین ندارد. برای همین از من دلخور شده بودند. پس از این جریان حتی بیاناتی از رهبر معظم انقلاب، شبخ حسین انصاریان، حاج آقا صدیقی و حاج آقا کاشانی در توضیح این مسئله منتشر شد. حالا دیگر تقریبا اکثر هموطنانم متوجه شدند من واقعا در قرائتم کار اشتباهی نکردم.
ظاهرا در پروتکل قرائت در کشور میزبان، رعایت گفتن یا نگفتن تصدیق پایان تلاوت توسط قاری، احترام به کشور میزبان است. درست است؟
بله. قاریان بزرگ مصری که به ایران سفر میکردند و اهل هم تسنن بودند، در قرائتشان در ایران «صدق ا… العلی العظیم» میگفتند. قاریانی مثل: «محمد لیثی، شحات محمد انور، غلوش، عبدالعال، صیاد» و بسیاری از قاریان مصری دیگر در قرائتهایشان در ایران، به احترام ما شیعیان« علی» را میگویند. از آن طرف؛ قاریان ایرانی زیادی هم هستند که وقتی در یک کشور اهل تسنن تلاوت میکنند، این بخش را حذف کردهاند. مثل: «حامد علیزاده، سیدمصطفی حسینی، هادی موحد امین، مسعود نوری و حتی سید جاسم موسوی.» تمام این قاریان ایرانی، رفتهاند و صدق ا… العظیم گفتهاند.
اینگونه نیست که اگر کسی صدق ا… العظیم بگوید، دیگر شیعه نیست. این یک رسم متداول میان قاریان است.
جالبترین واکنشها نسبت به قرائتهایتان در عربستان چه بود؟
تلاوت اول و دومم خیلی بهتر از تلاوت فینالم بود ولی تلاوت نهاییام بیشتر دست به دست شد. اما پس از این دو تلاوت، کاربران و مخاطبان عرب برنامه در پیج خود برنامه کامنت گذاشته بودند که این قاری تا حالا کجا بود؟ یا یکی نوشته بود که با این سن چقدر عالی میخواند. خیلی از عربستانیها پس از دو تلاوت اولم نظرشان عوض شده بود. آن وسط هم بعضی از افراطیها که واکنش منفی به حضورم داشتند، میگفتند که این قاری مسلمان است و درحال تلاوت قرآن و کلام خدا.
جو و فضای ارتباط میان رقبایتان و داوران به چه شکل بود؟
پیش از هر مرحله از مسابقه، ما شب نشینی با دواران و شرکت کنندگان داشتیم. دورهم مینشستیم، قهوه میخوردیم یا بستنی و هر شرکت کننده در هر بخشی که بود؛ یکی دو فراز میخواند و صحبت میکردیم. جزء مسابقه نبود اما بسیار بر روی نظر دوران تاثیر میگذاشت. یعنی به جز مسابقه اصلی، این شب نشینیها هم به طور غیررسمی تاثیرش را داشت. در این شب نشینیها وقتی میخواندم، واکنش بعضی داوران خیلی عجیب بود. بعضیها گریه میکردند و یا بعضیها تعجب میکردند. عکس العمل داوران و حتی رقبایم هم خیلی جالب بود.
فکرش را کردید با رقم جایزهتان چه کار کنید؟
هنوز نه.
انتهای پیام
همسر شهید عبدالله باقری میگوید: وقتی به دخترم میگویم: «بابا بهشت است» میگوید:«خب برویم بهشت» یا این که «ما کی بهشت میرویم؟» میگویم: «ما هر موقع کارهای خوب کنیم، بعد به بهشت میرویم».
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عبدالله باقری سال ۹۴ در حالی عازم سوریه شد که مسئولیت حفاظت از رئیس جمهور را بر عهده داشت. اما دفاع از حرم حضرت زینب(س) حلاوتی داشت که عبدالله نمیتوانست از آن بگذرد. او رفت و سرانجام در روز تاسوعای همین سال حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید و افتخار سربازی برای خاندان پیامبر(ص) را در کارنامه زندگی خود ثبت کرد. همسرش فاطمه شانجانی در برشی از خاطرات خود به دلتنگی دخترش برای بابا اشاره میکند و میگوید: هنوز پیکر آقا عبدالله را از سوریه نیاورده بودند که ۲ روز جلوتر آقا مجید برادرش برگشت، چون خودش هم خبر نداشت که برادرش شهید شده، با این که در آغوشش به شهادت رسیده بود، ولی به او گفته بودند که برادرت نبض داشته و او را به بیمارستان رساندهایم و به این طریق قبول کرده بود که از منطقه برگردد.
نبود عبدالله برای ما بسیار سخت بود و نمیتوان توصیفش کرد؛ خصوصا برای دخترهایم. به زینب دختر کوچکترم وقتی همه میگویند بابا تیر خورده، اما تا اندازهای میفهمد چه اتفاقی افتاده. ما به زینب میگوییم: «بابا زنده و در بهشت است» میگوید: «نخیر شما دروغ میگویید. بابای من مرده، چرا الکی میگویید که بابایم زنده است» خیلی متوجه نمیشود و مثلا وقتی من میگویم: «بابا بهشت است» میگوید:«خب برویم بهشت.» یا این که «ما کی بهشت میرویم؟» میگویم:«ما هر موقع کارهای خوب کنیم، بعد به بهشت میرویم» میگوید: «بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟ خب من دلم تنگ شده و میخواهم صدایش را بشنوم، چرا نمیآید، بابا دلش برای ما تنگ نمیشود؟» که من میگویم:«بابا زنده است و میتواند ما را ببیند.»