صحبت از زوجی است که ۷۱ سال از ازدواج و زندگی عاشقانهشان میگذرد و فراز و نشیبهای زیادی را در زندگی خود شاهد بودهاند و حالا جشن نودمین سالگرد تولدشان را در کنار ۸۰ فرزند، نوه، نتیجه و نبیره خود برگزار کردند.
گروه زندگی: بیست و هفتم شهریور ماه سال جاری جشن ویژهای در تهران به مناسبت نودمین سالگرد تولد غلامرضا و شهربانو برگزار شد؛ زوجی که ۷۱۱ سال از ازدواج و زندگی عاشقانهشان میگذرد و فراز و نشیبهای زیادی را در زندگی خود شاهد بودهاند. در این جشن، بیش از ۸۰ نفر از فرزندان، نوهها، نتیجهها و نبیرههای آنها از راه دور و نزدیک آمده بودند تا محبت و قدردانی خود را به بزرگ خاندان خود ابراز کنند. غلامرضا و شهربانو، پسر عمه و دختردایی هستند که هر دو در سال ۱۳۱۲ در روستای شریف آباد اردکان یزد به دنیا آمدند. آنها با هم در خانواده ای بزرگ و سنتی رشد یافتند و در آنجا ارزش هایی چون صداقت، سخاوت، قناعت، ایمان و سخت کوشی را آموختند و در سال ۱۳۳۱ در حالی که تنها ۱۹ سال داشتند، ازدواج کردند.
غلامرضا و شهربانو در سال ۱۳۳۷ با دو فرزند خود از یزد به تهران نقل مکان کردند و در آنجا زندگی جدیدی را آغاز کردند. آنها در سال های اولیه اقامت در تهران زندگی متوسطی داشتند، اما هرگز از رویاها و امیدهای خود دست نکشیدند. نتیجه این ازدواج ۵ پسر و ۲ دختر است که همگی تحصیل کرده و در شغل و خانواده خود موفق هستند. غلامرضا رضایی شریف آبادی و شهربانو مروتی شریف آبادی به شدت امید دارند نبیره هایشان هم مثل بقیه زود ازدواج کنند تا بتوانند ندیده ها را هم ببینند. آنها همیشه برای خانواده و دورهمی های خانوادگی وقت گذاشته اند و مجالس و مهمانی های زیادی را در خانه خود برگزار کرده اند. غلامرضا و شهربانو چندین بار به حج عمره، تمتع و عتبات عالیات مشرف شده اند.
نودمین سالگرد تولدشان را کنار ۸۰۰ فرزندی که حاصل ازدواجشان است جشن گرفتهاند
آنها بیش از هفت دهه است که با مهربانی، شوخ طبعی، خرد، توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام، الهام بخش بسیاری از فرزندان شده اند و نشان داده اند که عشق تنها یک احساس نیست، بلکه یک انتخاب و تعهد است. جشن تولد ۹۰ سالگی آنها ادای احترام به سفر قابل توجه در چند دهه زندگی عاشقانه مشترک بود. این فرصتی بود برای اعضای این خانواده که از محبت و راهنمایی آنها تشکر کنند. هدف از انعکاس این جشن باشکوه، یادآوری به خوانندگان گرانقدر است که عزیزان خود را گرامی بدارند و از هدیه زندگی قدردانی کنند.
پایان پیام/
پروفسور سمیعی وعمل های جراحی مجانی برای مردم ایران
پرفسور مجید سمیعی
حمید داوودآبادی میگوید: سپروفسورمیعی در اقدامی عجیب تا همسر جانباز نابینا را دید، گفت: «تا همسرش نیاید، من عمل را شروع نمیکنم.» بالاجبار با رضا تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، اسم پرفسور سمیعی را حتما شنیدهاید. پزشکی که سالها خارج از ایران زندگی و طباطت کرده، اما هنوز که هنوز است فراموش نکرده متعلق به چه آب و خاکی است و کشوری که تا به این حد برایش ارزشمند است توسط چه کسانی حفظ و صیانت شده و میشود. آقای پرفسور در کنار دیگر مریضهایش زمانی جدا برای کسانی میگذارد که میداند وقتش برسد جانشان را برای ایران میدهند.
آنچه میخوانید خاطره ای است خواندنی به نقل از حمید داوود آبادی یکی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس که از برخورد جالب پرفسور سمیعی با یک جانباز نابینا روایت میکند:
رضا از بچه محلهای قدیمی ما، سال ۶۷ اواخر جنگ، در حالی که خدمت سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی ایران میگذراند، چشمانش مورد اصابت ترکش قرار گرفتند و نابینا شد. ده ـ بیست سالی است که ازدواج کرده. خدا همسر و فرزندش را براش نگه داره.
چون میدونم شاکی میشه، اسم و رسمش رو نمینویسم. حوصله قاط زدنش رو ندارم. چند سال پیش، خانمش دچار درد و مشکل عجیبی شد. وقتی به بیمارستان مراجعه کرد، جواب معاینات و آزمایش پزشکان خیلی بد بود. یک تومور بدخیم در سر همسر رضا جا خوش کرده بود. موقعیت اون قدر وخیم بود که ظاهرا از دکترهای ایرانی کاری برنمیاومد.
به پیشنهاد یکی از دکترها، مدارک رو برای پروفسور «مجید سمیعی» که خارج از ایران بود، ایمیل کردند. در کنار مدارک پزشکی، آقای دکتر توضیحی هم از وضعیت خانوادگی بیمار و این که شوهر وی جانباز نابیناست، نوشت.
پروفسور سمیعی که ظاهر در طول سال فقط چند روزی به ایران میآید، پذیرفت که همسر رضا را عمل کند. مدتی بعد، پروفسور سمیعی به تهران آمد و همسر رضا را بردند نزد او. پس از معاینات اولیه، برای عمل و برداشتن تومور وقت تعیین کرد.
آن طور که میگفتند، احتمال داشت عمل موفق نباشد و همسر آقا رضا… روز عمل، رضا که تحمل چنین مسئلهای نداشت، همراه خانمش به بیمارستان نرفت. کادر پزشکی و اتاق عمل آماده شدند. بیمار را که به اتاق عمل آوردند، پروفسور سمیعی مکثی کرد. از کادر پزشکی سراغ همسر بیمار یعنی آقا رضا را گرفت که به ایشان توضیح دادند به دلیل اینکه احتمال خطر برای همسرش هست، تحمل نداشته و نیامده است.
پروفسور سمیعی در اقدامی عجیب گفت: «تا همسر او نیاید، من عمل را شروع نمیکنم.» بالاجبار با رضا تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند. وقتی رضا وارد بیمارستان شد، پروفسور سمیعی جلو رفت و پس از روبوسی با او گفت: «من فقط خواستم تو را ببینم تا بهت بگم کاری که تو و امثال تو برای کشور انجام دادید، از کارهای من خیلی باارزش تر و بزرگتره.»
و همسر رضا را بدون اخذ ریالی، عمل کرد که به لطف خدا و معجزه علم و عمل پروفسور سمیعی، خوب شد و همچنان در کنار خانواده خوش میگذراند.
پایان پیام/