خشونت وسرکوب در دوران اموی وعباسی

بقلم : د. شاکر کسرائی

قسمت نهم

قتل معاویه محقق نگردید

مردی که قرار شد معاویه را به قتل برساند به دمشق رفت ووقتی چشمش به معاویه افتاد ([۱]) شمشیر خودرا به طرف معاویه گرفت وبه  او ضربه  زد .ضربه او به طرف پایین بدنش اصابت کرد.برای او پزشک اوردند وقتی جای ضربت را دید به معاویه گفت .شمشیر مسموم بوده دو راه در پیش داریم یا اهنی را داغ کنم وروی جای ضربت قرار دهم در این حالت بهبود می یابی ولی اگر به تو دارو بدهم انرا میل کنی قطع نسل می شوی .معاویه پاسخ داد من تحمل آتش را ندارم .اما اگر قطع نسل شوم بهتر است چون هم یزید را دارم  وهم عبد الله وهمین دو بچه برایم  کافی است .پزشک به او دارو داد بهبود یافت وجراحات او التیام بخشید وپس از آن دیگر بچه دار نشد.

البرک بن عبد الله که به  معاویه ضربه زد به او گفت من یک خبر مسرت آمیز برایت دارم .معاویه گفت ان خبر چیست ؟ او خبر ماموریت دو نفر دیگر را به او اطلاع داد .وگفت علی امشب کشته می شود .مرا حبس کن اگر علی کشته شد می توانی تصمیمت را در باره من بگیری واگر علی کشته نشد .به تو قول می دهم من او را به قتل برسانم  و نزدت  برگردم وهر تصمیمی درباره من بگیری قبول می کنم.معاویه او را حبس کرد .وقتی که خبر قتل علی به معاویه رسید آن مرد را ازاد کرد.ولی یکی از راویان گفت که معاویه او را فورا بقتل رساند.

تلاش بی نتیجه برای قتل عمرو بن العاص

 درباره مردی که قرار بود عمرو بن العاص را به قتل برساند ، همان شب به مکان عمرو رفت ولی عمرو بیمار شده بود وشخص دیگر را بنام خارجه ابن ابی حبیبه یکی از افراد عشیره بنی عامررا  برای امامت جماعت به مسجد فرستاده بود .

خارجه به امامت جماعت ایستاد وعمرو بن بکر با شمشیر خود به او ضربه ای زد .او را دستگیر کردند ونزد عمرو بن عاص بردند دستور داد اورا به قتل برسانند.عمرو بن عاص از خارجه عیادت کرد ودید که او به خود می پیچد به او گفت بخدا قسم ان مرد کسی جز تورا نمی خواست بکشد .عمرو گفت ولی خدا خواست خارجه کشته شود.

امامت امام حسن مجتبی (ع)

پس از شهادت امام علی ،  امام حسن دومین امام شیعیان گردید .کنیه او ابو محمد مادر او فاطمه الزهراء دختر پیامبراکرم (ص)  بود .کنیه حضرت فاطمه ام ابیها بود.مادر حضرت فاطمة خدیجه بود.

امام حسن در سال سوم هجری قمری چشم به جهان گشود.ودر سال پنجاه هجری قمری درگذشت.فاطمه زهرا سه ماه پس از فوت پیامبر (ص) درگذشت.

ابو الفرج الاصفهانی در مقاتل الطالبیین می نویسد که معاویه قبل از اینکه یزید را به ولیعهدی برگزیند حسن بن علی و سعد بن ابی وقاص را مسموم کرد.([۲]) وانها با فاصله ای کم جان دادند.

ابو الفرج الاصفهانی می نویسد که جعده دختر الاشعث بن قیس همسر امام حسن بنا به دستور معاویه ایشان را مسموم کرد.

معاویه پیامی برای جعده  دختر الاشعث بن قیس فرستاد وبه او گفت من ترا همسرپسرم  یزید قرار خواهم داد بشرطیکه حسن بن علی را مسموم کنی .معاویه مبلغ صد هزار درهم برای جعده فرستاد جعده قبول کرد وامام حسن را مسموم کرد .او پول را گرفت ولی معاویه به قول خود عمل نکرد وجعده را به همسری یزید قرار نداد.معاویه جعده را در اختیار مردی  از ال طلحه گذاشت ، وجعده از او یک پسر زایید.وقتی دعوایی بین بستگان جعده وقریش درمی گرفت انها  را ” فرزندان مسموم کردن همسران ” لقب می دادند.( [۳]) .

امام حسن وسعد بن ابی وقاص چند روز بعد از مسموم شدن درگشتند ودرگذشتشان ده سال پس از حکومت معاویه بود .همه می دانستند که معاویه انها را مسموم کرده است. ([۴]).

عمیر بن اسحاق روایت کرد که  در کنار حسن وحسین در منزلشان بودم .امام حسن وارد شد وگفت مرا مسموم کردند این بار با دفعه های قبل متفاوت است من قطعه از کبدم را بیرون انداختم ،  دست من چوبی بود واین قطعه را زیر ورو کردم امام حسین از امام حسن پرسید چه کسی ترا مسموم کرد ؟ امام حسن پاسخ داد از او چه میخواهی ؟ .ایا می خواهی او را بکشی ؟ .اگر او بوده خدا بیش از تو انتقام گر است واگر او نبوده دوست ندارم بی گناهی به سبب من مجازات شود.امام حسن در کنار قبر فاطمه زهراء دفن شد .او وصیت کرده بود در کنار رسول الله (ص) دفن شود .ولی مروان بن الحکم مانع این امر شد.([۵]).مروان در این مورد می گفت : ایا عثمان در اخر بقیع دفن شود وحسن بن علی در خانه پیامبر دفن گردد؟ بخدا قسم تا من این شمشیر را دارم این کار انجام نخواهد شد .ونزدیک بود فتنه ای بوقوع بپبوندد امام حسین اصرار داشت جسد امام حسین در کنار پیامبر دفن شود.عبد الله بن جعفر به امام حسین گفت: قسمت می دهم که دیگر کلمه ای  نگوئی .جسد امام حسن به بقیع انتقال یافت ومروان بن الحکم از آنجا دور شد.([۶]).

درباره سن امام حسن هنگام فوت اختلاف نظر وجود دارد .([۷]).در روایتی بنقل از امام جعفر صادق آمده است که عمر امام حسن هنگام فوت چهل وهشت سال بود.ولی روایتی دیگر وجود دارد که می گوید عمر او چهل وشش سال بود.([۸]).

ادامه دارد

[۱] این الاثیر ج۳، ص۱۷۰ واین ابی الحدید ج۲ ، ص۴۲٫

[۲] مقاتل الطالبیین ، ص ۵۰٫

[۳] الارشاد ص۱۷۱٫ وابن ابی الحدید ج۴ ص ۱۷ وشرح شافیه ابی فراس ص۱۲۹٫

[۴] ابن ابی الحدید.

[۵] ابن الاثیر ج۳ ، ص ۱۹۷٫سعید بن العاص والی مدینه بود ولی او مانع نشد.

[۶] ابن ابی الحدید ج۴ ، ص۱۷٫ وشرح شافیه ابی فراس ۱۳۱ والیعقوبی ج۲ ، ص۲۰۰٫

[۷] تاریخ الخلفاء ، ص۱۲۹٫

[۸] ابن ابی الحدید ج۴ ، ص۱۸ وامامت ج۱ ، ص۱۴۴٫

ائدامه دارد

 

بقلم : د.شاکر کسرائی

قسمت هشتم

شهادت امام علی بدست ابن ملجم

امیرالمؤمنین که در سپیده دم شب نوزدهم ماه مبارک رمضان برای نماز صبح به مسجد کوفه رفته بود، توسط ابن ملجم که شمشیر زهرآلودش را بر فرق مبارک امام علی (علیه‌السّلام) فرود آورد، زخمی شد و در اثر این زخم در بستر شهادت قرار گرفت و با شهادت جان سوزش جهان را بدرود گفت و راه سرای جاودانه را در پیش گرفت.
مردم کوفه با اطلاع از این خبر تکان‌دهنده، نگران و وحشت‌زده به سوی مسجد به راه افتادند. زن و مرد، پیر و جوان کوشیدند تا خود را به مسجد و محراب کوفه برسانند. مسجد کوفه از توده‌های اندوه‌زده و نگران آکنده گردید.
امیرالمؤمنین پس از خواندن نماز بامدادی به صورت اشاره و نشسته، از نزدیکان خواست تا او را به منزل ببرند. یاران و همراهان او را به سوی سرایش حرکت دادند و مردم با اشک و آه و شیون و گریه او را همراهی نمودند.

امام علی (علیه‌السّلام) از فرزندانشان خواستند تا گریه و فغان نکنند، که با گریه حسنین (علیه‌السّلام)، فرشتگان آسمانی می‌گریند. در اثر جراحت وارده صورت مبارک امام رو به زردی و سفیدی مایل شده بود و حضرت رو به آسمان نظر انداخت و زبانش به تسبیح و تقدیس الهی مشغول بود.
«الهی اسئلک مرافقة الانبیاء والاوصیاء واعلی درجات جنة الماوی»
پس از زمانی بیهوش شدند در حالی‌که امام حسن (علیه‌السّلام) می‌گریستند. قطرات اشک بر صورت امام علی ریخت و حضرت به هوش آمدند و فرمودند:
«ای فرزندم! چرا گریه و جزع می‌کنی؟ همانا بعد از من تو را به زهر ستم شهید می‌کنند و برادرت حسین را به تیغ شمشیر به شهادت می‌رسانند. به پدر و مادر خود ملحق می‌شوید.»

پزشکان و جراحان کوفه جمع شده بودند که حاذق‌ترین آنها (اثیر سکونی) بود. به دستور وی گوسفندی را ذبح کردند، از میان شش آن رگی را بیرون کشیده و آن‌را بر زخم سر امام گذاشتند تا زهر آن گرفته شود. طبیب پس از مدتی آن را بیرون آورد و به آن نگاهی کرد و گفت: زهر تا سفیدی مغز امام (علیه‌السّلام) نفوذ کرده است. در آن وقت به امیرالمؤمنین عرض کرد؛ وصیت خود را بکن که ضربت این دشمن خدا، کار خود را کرده است و دیگر کاری از دست ما بر نمی‌آید.

از محمد بن حنفیه فرزند امام علی (علیه‌السّلام) روایت شده است؛ شب بیستم ماه مبارک رمضان بر سر بالین پدرم بودم و اثر زهر به قدم‌های مبارک ایشان رسیده بود و امام نماز را  نشسته به جا آورد و به ما وصیت‌هائی می‌کرد و ما را تسلی داده و خبر از شهادت خود می‌داد. تا آنکه صبح طلوع کرد و مردم اجازه گرفتند که به حضور ایشان برسند و آن حضرت اجازه دادند. مردم دسته دسته می‌آمدند، سلام می‌کردند و امام جواب می‌فرمودند. «ایها الناس! سلونی قبل ان تفقدونی» «ای مردم! پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید.»

در این‌حال مردم به سختی نالیدند و نمی‌توانستند از امام سوال بپرسند. در این‌حال حجر بن عدی اشعاری را در وصف امام سرود.
فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدرة انزلی
هنگامی که امام او را دیدند و شعر او را شنیدند فرمودند: «حال تو، چگونه خواهد بود. و چه خواهی گفت، هنگامی که از تو بخواهند از من بیزاری بجویی.»
حجر عرض کرد: ‌ای امیرالمؤمنین! به خدا سوگند! اگر با شمشیر قطعه قطعه شده و با آتش سوزانده شوم، از تو بیزاری نخواهم جست. امام فرمود: «ای حجر! تو بر هر خیری توفیق یافتی، خدا، تو را از جانب اهل بیت پیامبرت، جزای خیر دهد.»

امام حسن (علیه‌السّلام) می‌فرماید: هنگام وفات پدرم نزدیک شد. شروع به وصیت کرده و چنین فرمودند: «این چیزی است که آن‌را علی بن ابی‌طالب، برادر محمد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و پسر عمو و وصی و همدم او، وصیت می‌نماید: اولین سفارش و وصیت من آن است که خدایی جز الله نیست، و همانا محمد رسول خدا و برگزیده اوست که او را با علم و دانش خود برگزید و بر دیگران فضل و برتری داد.
گواهی می‌دهم که خدا مردگان را از قبرها بر خواهد انگیخت و از اعمالشان سؤال خواهد کرد و او از درون سینه‌ها آگاه است.
ای فرزندم حسن (علیه‌السّلام)! تو را وصیت می‌کنم و می‌دانم تو، وصی خوبی برایم خواهی بود، تو را وصیت می‌کنم به آنچه رسول خدا مرا وصیت کرده است. ‌ای فرزندم! هنگامی که از دنیا رفتم (اگر اصحاب من، با تو موافقت نکردند) پیوسته در خانه خود باش و بر گناهان خود گریه کن و دنیا را بزرگ‌ترین مقصود خود قرار نده.
‌ای فرزندم حسن (علیه‌السّلام) تو را وصیت می‌کنم که نماز را در وقت فضیلتش به جای آوری و زکات را به موقع به اهلش برسانی و در هر چیز که برای تو مبهم و مشتبه است، خاموش باش. و در کارها، میانه‌رو بوده، و حالت خشنودی و غضب، با عدالت رفتار نمایی. و با همسایگان خود، به نیکی رفتار نموده و مهمان را گرامی بداری و بر اهل بلا، ترحم نمایی، و صله ارحام کنی.»
آن‌گاه امام به فرزند خود محمد حنفیه فرمودند: «آیا آن چه به این دو برادر وصیت کردم، به خاطر سپردی»؟
عرض کرد! آری. فرمودند: «تو را نیز به همان‌ها، و بزرگداشت و احترام دو برادرت که حق بسیاری بر تو دارند، وصیت می‌کنم. پس از فرمان آن‌ها پیروی کن و بدون نظر آن دو، اقدام به کاری نکن»
آن‌گاه به حسن و حسین (علیه‌السّلام) فرمودند: «شما را نیز در حق برادرتان وصیت می‌نمایم، زیرا او جفت و پسر پدر شما است و می‌دانید پدرتان او را دوست می‌دارد.»

امام در وصیت‌هایی که به امام حسن و امام حسین نمودند خبر از آینده می‌دادند. حضرت به امام حسن (علیه‌السّلام) فرمودند: «ای فرزندم صبر پیشه کن که به زودی فتنه‌ها و آشوب‌های منافقان از هر سو به طرف شما نشان می‌رود و از شما انتقام می‌گیرند. پس صبر پیشه کنید که عاقبت صبر نیکو است.»
به امام حسین (علیه‌السّلام) فرمودند: «ای فرزند تو را شهید خواهند کرد. پس تقوای الهی را پیشه کن و بر بلای او صبر نما.»
لحظات آخر عمر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرا رسیده بود که دیده‌های خود را گردانیدند و به تمام اهل بیت خود نگاه کردند و فرمودند: «همه را به خدا می‌سپارم خدا، همه را در راهحق و راست قرار دهد و از شر دشمنان حفظ نماید. خدا خلیفه و ناصر من بر شماست و خدا برای این امر کافی است.»
آن‌گاه فرمودند: «ای فرستادگان خدا! سلام من بر شما باد.»
و فرمودند: «ولمثل هذا فلیعمل العاملون

» «ان الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون

«باید اهل عمل، برای چنین ثواب و منزلتی عمل کنند، به درستی که خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است»
آن‌گاه بر پیشانی آن حضرت عرق نشست و آن حضرت پیوسته به ذکر خداوند سبحان مشغول بودند و مدام «لا اله الا الله» می‌گفتند و شهادتین را بر زبان می‌آوردند.

کمی بعد، رو به قبله نمودند و دیده‌های خود را بر هم نهادند و دست‌ها و پاهای خود را به سوی قبله دراز کردند و برای شهادت به وحدانیت الهی و رسالت حضرت (علیه‌السّلام) فرمودند: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمدا عبده و رسوله»
آن‌گاه با قدم شهادت، به سوی بهشت رفتند. پس در آن حال صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد، مانند روزی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رحلت فرموده بودند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید. صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان و ملائکه الهی بود که در خفای کوفه به گوش مردم می‌رسید و آنها می‌دانستند که این صدای فرشتگان است که در آسمان پیچیده است.

پس از آنکه آن حضرت در اواخر شب ۲۱ رمضان به شهادت رسید، جنازه حضرت را امام حسن (علیه‌السّلام) با کمک برادران غسل دادند و حنوط و کفن نموده و نماز خواندند و سپس در میان تابوت گذاشتند. دنبال تابوت را بلند کرده، جلو تابوت خود بلند شد و حسن و حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه (همین چهار نفر) شبانه پیکر مطهر امام را به سرزمین نجف آوردند. ناگهان در آنجا سنگ سفید درخشانی یافتند؛ آن‌را از جا کندند. ناگهان لوحی پیدا شد که در آن نوشته بودند «این قبری است که نوح (علیه‌السّلام) آن‌را برایعلی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) ذخیره کرده است.» جنازه را همان‌جا به خاک سپردند و زمین قبر را هموار ساخته به کوفه بازگشتند.

بدین‌سان آن پیکر پاک، بیش از سپیده دم به خاک سپرده شد و همان‌گونه که خود وصیت فرموده بودند قبرش را نهان ساختند تا از کینه کور گماشتگان تعصب و دشمنی ددمنشانه خوارج و دیگر تبهکاران در امان بماند. (۱).

(۱) ویکی فقه .

ادامه دارد

 

 

 

 

 

بقلم : د.شاکر کسرائی 

قسمت : هفتم 

شگرد های معاویه  برای تثیبت خلافت خود

معاویه برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول دینی نیز بهره می‌برد. وی به قدرت رسیدن خود را از سوی خدا می‌دانست؛ زیرا همه کارها در دست خداوند است. زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است. معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست. و طبق برخی از نقلها عایشه را به قتل رساند. زیاد بن ابیه، حاکم معاویه در بصره و کوفه، ضمن خطبه معروف خود گفت:‌ای مردم! ما سیاستمدار و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که خداوند به ما داده سیاست می‌کنیم.  یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بنده‌ای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید… و اکنون نیز خداوند این حکومت را بر عهده ما نهاده است. معاویه در برابر فرزند عثمان که به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد و گفت تو به خاطر پدر ما سر کار آمدی، اظهار کرد: این ملکی است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داد.

معاویه از به کار بردن کلمه مُلک درباره خود خشنود بود. معاویه می‌گفت: انا اول الملوک. وی نظام شاهی را صرفاً یک نظام سیاسی می‌دید و توضیح می‌داد که کاری به دینداری مردم ندارد. از او نقل شده است که به اهالی کوفه ‌گفت: به خدا سوگند! جنگ من برای برپایی نماز، روزه داری و حج‌گزاری و زکات دادن نبود، این‌ها را شما انجام می‌دادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید.

معاویه وجعل حدیث بر ضد امام علی(ع)

معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود و دیگر رقبای اهل بیت(ع) و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت. جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی می‌گوید:در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده‌اند و کتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می‌دانند و نه این را.

معاویه به سمرة بن جندب چهارصد هزار دینار داد تا بگوید آیه «و هو الد الخصام» درباره علی نازل شده است. همو شماری از صحابه و تابعین را بر آن داشت تا بر ضد امام علی(ع) احادیثی روایت کنند که از آن جمله ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه و عروه بن زبیر بودند. او در پایان خطبه‌هایش علی را لعن و کارگزارانی را که چنین نمی‌کردند، عزل می‌کرد و وحشتی ایجاد کرده بود که مردم نام فرزندانشان را علی نگذارند.

 

سب و لعن علی (ع) در دوره معاویه

یکی از مهم‌ترین شیوه‌های معاویه در برخورد با شیعیان، ایجاد بیزاری از امام علی(ع) در میان مردم بود. معاویه و دیگر امویان در دوره‌های بعد به سختی در حذف چهره امام علی از جامعه و معرفی او به عنوان عنصری جنگ طلب و خونریز فعالیت می‌کردند. در محافل از او اظهار تنفر می‌کردند و او را لعن می‌کردند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به احادیث مجعولی که معاویه در ذم علی(ع) ساخت، اشاره میکند.

سب و لعن علی در دوره معاویه و سپس امویان به صورت یک سنت متداول ادامه داشت، تا آنکه در زمان خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز خاتمه یافت. چنانچه وقتی از مروان بن حکم سؤال شد چرا در منابر به علی دشنام می‌گویند، گفت: حاکمیت بنی امیه جز با سب علی پابرجا نمی‌ماند. معاویه می‌گفت این امر باید چنان گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ شده و جوانان با آن پیر شوند و هیچ کس از او فضیلتی نقل نکند.

کشتار شیعیان بدستور معاویه

 کشتار شیعیان توسط امویان از زمان حکومت امام علی(ع) آغاز شد. معاویه، بسر بن ارطاة، سفیان بن عوف غامدی و ضحاک بن قیس را به عراق و حجاز فرستاد و از آنان خواست، هر جا شیعه یافتند، بکشند.

مغیره از سال ۴۱ تا ۴۹ یا ۵۰ والی کوفه بود. وی با شیعیان به تسامح رفتار می‌کرد و با این روش، فضای سیاسی را آرام نگه داشت. پس از مرگ مغیره، معاویه به زیاد بن ابیه که والی بصره بود، امارت کوفه را هم سپرد. او در اقدام نخست، دست ۸۰ تن از کسانی را که با او بیعت نکردند، قطع کرد. مسلم بن زیمر و عبدالله بن نجی از شیعیانی بودند که به دست او شهید شدند. امام حسین(ع) در نامه‌ای که در پی شهادت حُجر برای معاویه فرستاد، از شهادت آنان نیز یاد کرد.

مأموریت زیاد، سرکوبی شیعیان در کوفه و سراسر عراق بود. ابن اعثم می‌گوید: او پیوسته در پی شیعیان بود و هر کجا آنان را می‌یافت می‌کشت و شمار زیادی را کشت. او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می‌کرد. البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را کشت.

نقل شده است معاویه خود دستور داد گروهی از شیعه را به ‌دار آویزند. زیاد بن ابیه شیعیان را در مسجد جمع می‌کرد تا از علی(ع) اظهار بیزاری کنند. امام حسن(ع) در نامه‌ای به معاویه به رفتار زیاد اعتراض کرد. معاویه همچنین به عمال خود نوشت:

” شما هر که را از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست، یافتید از بین ببرید، حتی اگر دلیل و بینه‌ای برای این کار نداشتید ، و لو با حدس و گمان، از زیر سنگ بیرون بکشید.

توطئه خوارج برای قتل امیر مومنان علی (ع)

ابو الفرج الاصفهانی در مقاتل الطالبیین درباره شهادت امام علی می نویسد:

عده ای از افراد فرقه خوارج در مکه گردهم آمدند ودرباره وضعیت مسلمانان با هم مشورت کردند واز اوضاع انها اظهار نارضایتی کردند .به کشته شدگان جنگ نهروان اشاره کردند وبر انها درود فرستادند.بعضی از انها به بعضی دیگر گفتند که اگر خودرا وقف خدا کنیم ورهبران گمراهی را از بین ببریم مردم وکشور را از انها نجات خواهیم داد  وانتقام خون برادران ما شهدای جنگ نهروان را از انها خواهیم گرفت.

انها با هم به توافق رسیدند که پس از پایان مراسم حج نیت خودرا عملی سازند .عبد الرحمن بن ملجم گفت من علی رامی کشم .دومی گفت من معاویه را می کشم وسومی گفت من عمرو بن العاص را می کشم .انها با هم هم پیمان شدند وقول دادند که به قول خود عمل کنند وقرار گذاشتند که سه نفر  را به قتل برسانند وتوافق کردند که کار خودرا همان شبی از ماه رمضان که ابن ملجم علی علیه السلام را به قتل می  رساند دو نفر دیگر را بقتل برسانند..([۱]) .

ایو مخنف بنقل از ابو زهیر خبر داد که قرار شد البرک بن عبد الله التمیمی معاویه را به قتل برساند ودیگری بنام عمرو بن بکر التمیمی عمرو بن العاص را به قتل برساند.

ادامه دارد

[۱] مقاتل الطالبیین ، ص ۲۹٫

بقلم : د.شاکر کسرائی 

قسمت ششم

تجاوزهای سپاه شام

ابواسحق ابراهیم ثقفی در کتاب الغارات، حملات سپاه معاویه به دیگر مناطق را به شرح زیر بر شمرد.

حمله معاویه به مصر

مصر نخستین منطقه‎ای بود که سپاه شام به آن حمله کرد. قیس بن سعد والی مصر، در زمان جنگ صفین به همراهی امام آمد. پس از صفین محمد بن ابی بکر، حاکم مصر بود و به خاطر اوضاع آشفته مصر، امام مالک را به مصر اعزام کرد. معاویه با آگاهی از این مسأله، نقشه قتل مالک را کشید و مالک در قلزم به شهادت رسید. معاویه قول مصر را به عمرو عاص داده بود. عمرو با سپاهی عظیم به سمت مصر حرکت کرد. کنانة بن بشر با دو هزار نفر در خارج از شهر به جنگ عمرو رفت و در جنگ کشته شد و شکست خورد. در مصر نیز مردم از اطراف محمد پراکنده شدند. معاویة بن خدیج فرمانده نیروهای مقدم سپاه شام، او را در خرابه‎ای یافت و گردن زد و در شکم مرداری نهاد و آتش زد. بدین ترتیب مصر از دست امام خارج شد و عمرو عاص تا سال ۴۳ که مرد، بر آنجا حکم راند.

حمله معاویه به بصره

معاویه با مشورت عمرو عاص، عبدالله بن عامر حضرمی را به بصره فرستاد تا به نام خونخواهی عثمان، حامیان را جمع کند و شهر را تصرف کنند. ابن عامر قبیله بنی تمیم را گرد آورد. ضحاک بن عبدالله هلالی در حمایت از امام علی به او اعتراض کرد. بیشتر تمیمیان به حمایت از ابن عامر برخاستند. معاویه از ابن عامر خواسته بود تا به مضری‌ها اعتماد کند. این مسأله سبب رنجش ازدیان شد. زیاد بن عبید نایب حکومت بصره به عبدالله بن عباس والی بصره که در کوفه بود نامه نوشت. زیاد با استفاده از حمایت ازدیان نماز جمعه اقامه کرد و از آنان خواست تا در برابر بنی تمیم بایستد. امام زیاد بن ضبیعه تمیمی را به بصره فرستاد تا بنی تمیم را از حمایت ابن عامر باز دارد. با تلاش وی برخی تمیمیان بازگشتند. در این موقعیت وی به دست خوارج کشته شد. امام جاریة بن قدامه را با پنجاه تن از تمیمیان به بصره فرستاد. او نامه امام را برای شیعیان خواند. در جنگی که درگرفت، بنی تمیم شکست خوردند.

حمله معاویه  به عراق

معاویه ضحاک بن قیس را به عراق فرستاد و سفارش کرد به هر جا رسید، غارت کند و یاران علی را بکشد و به سرعت جای دیگر رود. ضحاک به کوفه آمد و اموال مردم را تاراج کرد و به کاروان حجاج یورش برد. امام(ع) حجر بن عدی را با چهار هزار نفر در پی ضحاک فرستاد. حجر در تدمر به ضحاک رسید و در نبردی ۱۹ تن از شامیان و دو تن از یاران حجر کشته شدند. ضحاک شبانه گریخت.
حمله سپاهی به فرماندهی نعمان بن بشیر به عین التمر در حوالی فرات از دیگر تجاوزات معاویه بود. این حمله با اندکی درگیری و گریختن نعمان به پایان رسید. پس از این حملات عدی بن حاتم با دو هزار نفر به اراضی پایین شام حمله‌هایی کردند.
معاویه نیز سپاهی را به سوی دومة الجندل فرستاد تا از آنان زکات بگیرد. امام نیز سپاهی همراه مالک بن کعب فرستاد. دو سپاه یک روز جنگیدند و سپاه شام بازگشت.
از دیگر حملات، حمله سفیان بن عوف غامدی با شش هزار نفر به سوی هیت بود. از آنجا به سمت شهر انبار رفتند. یاران امام در شهر اندک بودند. متجاوزین شهر انبار را غارت کردند. امام سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار نفر به تعقیب آنان فرستاد، اما آنان وارد شام شده بودند.

حمله معاویه به حجاز

در ایام حج سال ۳۹، معاویه سپاهی را به فرماندهی یزید بن شجره رهاوی به مکه فرستاد تا در ایام حج مردم را به معاویه دعوت کند. امام در مقابل، سپاهی را به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به مکه اعزام کرد. سپاه شام بدون درگیری، پس از مراسم حج، به شام بازگشت. معقل تا وادی القری آنان را تعقیب کرد و تنها چند تن از واماندگانشان را اسیر کرد و بعداً با اسرای عراق معاوضه شدند.

تجاوز بُسر بن ارطاة به حجاز و یمن یکی از خشن‌ترین غارات معاویه بود. معاویه از او خواست هر جا شیعیان را یافت، بکشد. حامیان عثمان در یمن، پس از اختلاف در عراق بر عبیدالله بن عباس حاکم یمن شوریدند و از معاویه کمک خواستند. بسر نخست به مدینه رفت و ابوایوب انصاری به دلیل نداشتن نیرو از آنجا گریخت و بسر خانه‌اش را آتش زد و مردم را به بیعت واداشت و ابوهریره را حاکم شهر کرد. سپس به مکه و طائف رفت. در تباله گروهی از شیعیان را کشت. مردم مکه از ترس بُسر گریزان شدند. بسر همسر و فرزندان عبیدالله بن عباس را اسیر کرد و فرزندانش را سر برید. سپس به نجران رفت و عبدالله بن عبدالمدان پدر زن عبیدالله را کشت. بسر به سمت یمن رفت. شماری از شیعیان اندک دفاعی کردند و بسیاری کشته شدند. بسر صد تن از ایرانی‎زادگان شیعه را سر برید. پس از آن به سوی حضرموت که گفته می‌شد شیعیان بسیاری در آنجا ساکن‌اند،حرکت کرد. امام پس از شنیدن حملات بسر، جاریة بن قدامه را همراه سپاهی به تعقیب او فرستاد. وقتی به مکه رسید، بسر از آنجا رفته بود. گفته شده است پیش از آنکه جاریه به کوفه درآید، امام علی(ع) به شهادت رسیده بود و زمانی که به کوفه آمد، با امام حسن(ع) بیعت کرد.

تلاش‌ معاویه پیش از خلافت
معاویه در ظاهر اعلام کرده بود که مخالفت او با امام علی(ع) برای خلافت نیست. او پیش از جنگ جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد. معاویه برای انتخاب خلیفه جدید، نظریه «شورای بین مسلمانان» را طرح کرده بود. معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیت‌های سیاسی قریش، به ویژه آنان را که در شورا حضور داشتند به خود جذب و از آنان بهره برداری سیاسی کند. معاویه در نامه‎ای به امام علی نیز مسئله را مطرح کرد.

گزارش‌های دیگر حاکی است که او در آغاز به نام «امیر» با مردم شام با او بیعت کرد نه «امیر المؤمنین»، اما پس از شهادت علی ادعای خلافت کرد و مردم به نام «امیر المؤمنین» با او بیعت کردند. معاویه به حاکم حمص نوشت تا بر اساس هر آنچه مردم شام با او بیعت کردند، مردم با او بیعت کنند. اشراف حمص راضی به بیعت با معاویه به عنوان امیر نشده، گفتند که بدون خلیفه به خون‎خواهی عثمان نخواهند رفت. بدین ترتیب مردم حمص اولین کسانی بودند که به عنوان «خلیفه» با معاویه بیعت کردند. پس از آن، مردم شام نیز با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند.

از آن رو که معاویه از طلقاء بود، مسئله خلافتش دشوار می‌نمود. معاویه در شام خود را با عنوان «خال المؤمنین» و «کاتب وحی» شناساند و می‌کوشید آن مشکل را جبران کند.

ادامه دارد

 

 

 

 

قسمت پنجم

جنگ‌های دوران حکومت امام علی (ع)

جنگ جمل

جنگ جمل نخستین جنگ امام علی(ع) بود که میان وی و ناکثین (نکث به معنی نقض و شکستن است و طلحه و زبیر و پیروانشان از آنجایی که در ابتدا با امام(ع) بیعت کرده و  در نهایت پیمانشان را شکستند، آنها را ناکثین می‌نامند.  این جنگ در جمادی الاخر سال ۳۶ قمری رخ داد.

طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند چون ناکام ماندند و خلافت به امام علی(ع) رسید، انتظار داشتند که با وی در خلافت شریک شوند. آن دو از علی(ع) خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست. از‌این‌رو، آنها به همراه عایشه که از امام علی(ع) کینه یا کینه‌هایی به دل داشت، لشکری سه هزار نفره را آماده کرده و به طرف بصره حرکت کردند.

امام علی(ع) بیش از پیش به نصیحت پیمان‌شکنان پرداخت؛ تا شاید از رخ دادن جنگ جلوگیری نماید. ولی نتیجه‌ای نگرفت و آنان جنگ را با کشتن یکی از یاران وی آغاز نمودند. البته زبیر قبل از شروع جنگ بخاطر حدیثی از پیامبر(ص) که امام علی(ع) بدو یادآور شد -که پیامبر(ص) روزی به زبیر گفته بود تو به جنگ علی برمی‌خیزی- از لشکر کناره گرفت و در بیرون بصره توسط عمرو بن جرموز کشته شد.

اصحاب جمل، پس از چند روز نبرد و دادن کشته بسیار، شکست خوردند. در این جنگ طلحه کشته شد و عایشه پس از جنگ، محترمانه به مدینه بازگردانده شد. در این جنگ عایشه بر شتر نری به نام عسکر سوار شده بود و از این‌رو، این جنگ، جمل نام گرفت.

 

معاویه وحیله سرنیزه کردن قرآن ها درجنگ صفین

جنگ صفین بین امام علی(ع) و  (معاویه و سپاهش) در صفر سال ۳۷ قمری در شام و در نزدیکی رود فرات در محلی به نام صفین رخ داد و پایان آن حکمیتی بود که در رمضان سال ۳۸ قمری صورت گرفت.

امام علی(ع) به معاویه نامه نوشت و از وی بیعت خواست. اما او بهانه آورد که نخست باید کشندگان عثمان را که نزد تو به سر می‌برند به من بسپاری تا آنان را قصاص کنم و اگر چنین کنی با تو بیعت خواهم کرد. امام پس از نامه‌نگاری و فرستادن نماینده‌ای نزد معاویه، چون دانست که معاویه سر جنگ دارد، لشکر خویش را به‌سوی شام به حرکت درآورد. از آن‌سو نیز معاویه با لشکر خویش حرکت کرد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند. امام علی(ع) می‌کوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد. لذا باز نامه‌نگاری‌هایی صورت گرفت؛ ولی نتیجه‌ای نداشت و سرانجام جنگ در سال ۳۶ قمری آغاز شد.

در آخرین حمله‌ای که اگر ادامه می‌یافت پیروزی سپاه علی مسلم می‌شد، معاویه با رایزنی عمرو بن عاص حیله‌ای بکار برد و دستور داد هرچه قرآن در اردوگاه دارند بر  سر نیزه کنند و پیشاپیش سپاه علی روند و آنان را به حکم قرآن فرا بخوانند. این حیله کارگر شد و گروهی از سپاه علی که از قاریان قرآن بودند نزد او رفتند و گفتند: ما را نمی‌رسد با این مردم بجنگیم باید آنچه را می‌گویند بپذیریم. هر چقدر علی گفت این مکری است که می‌خواهند با بکار بردن آن از جنگ برهند سود نداد.

امام(ع) به ناچار ضمن نامه‌ای به معاویه با قید اینکه ما می‌دانیم تو اهل قرآن نیستی، پذیرفتن حکمیت قرآن را یادآور شد..  قرار شد یک نفر از سپاه شام و یک نفر از سپاه عراق بنشینند و درباره حکم قرآن در این باره اظهار نظر کنند. اهل شام، عمرو بن عاص را برگزیدند. اشعث و شماری دیگر از کسانی که بعداً در گروه خوارج در آمدند، ابو موسی اشعری را پیشنهاد کردند. اما امام علی(ع) ابن عباس و یا مالک اشتر را پیشنهاد کرد؛ ولی مورد قبول اشعث و یارانش قرار نگرفت به این بهانه که اشتر عقیده به جنگ دارد و ابن عباس نیز نباید باشد، زیرا عمرو بن عاص از مضری‌هاست، طرف دیگر باید یمنی باشد، سرانجام عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری را فریب داد و حکمیت را به نفع معاویه به پایان برد.

جنگ نهروان (مارقین)

ماجرای حکمیت در جنگ صفین، به اعتراض و مخالفت عملی برخی از یاران امام علی(ع) منجر شد که بدو گفتند: چرا در کار خدا حکم قرار دادی. این در حالی بود که امام از ابتدا مخالف این امر بود و خود آنها او را به تحکیم وادار کرده بودند. در هر حال، آنها امام را تکفیر و لعن کردند.

این‌دسته که خوارج یا مارقین نامیده شدند سرانجام دست به کشتن مردم گشودند. عبدالله بن خباب را که پدرش صحابی رسول خدا بود کشتند و شکم زن حامله او را پاره کردند بدین طریق، امام ناچار به جنگ با آنان شد. وی قبل از جنگ عبدالله بن عباس را به گفتگوی با آنان فرستاد ولی سودی نبخشید. سرانجام خودش به  میانشان رفت و با آنان گفتگو کرد. بسیاری از آنها پشیمان شدند و بسیاری نیز بر عقیده خویش باقی ماندند. سرانجام جنگ درگرفت و از خوارج، نه تن باقی ماندند و از یاران علی هفت یا نه تن کشته شدند.

نارضایتی امام علی از حکومت معاویه بر شام

امام علی(ع) در همان آغاز خلافت به نماینده معاویه گفت: به معاویه بگو که من از امیری وی بر شام خشنود نیستم و مردم نیز هیچگاه به خلافت او رضایت نخواهند داد. معاویه پیش از رخداد جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته است، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد. معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیت‌های سیاسی قریش به ویژه آنان را که در شوری حضور داشتند به خود جذب کند تا از او بهره برداری سیاسی کند. امام به همین نکته اشاره کرده بود که قریشی‌هایی که در شام‌اند، هیچکدام در شورا پذیرفته نشده و خلافت برای آنان روا نیست. معاویه در نامه‌ای به امام علی نیز مسأله شورا را مطرح کرد.

امام خواست تا عبدالله بن عباس را به حکومت شام بفرستد. به معاویه نامه نوشت و معاویه در پاسخ تنها نامه‌ای سفید برای امام فرستاد و نماینده معاویه گفت از جانب مردمی می‌آید که معتقدند تو عثمان را کشته‌ای و جز به کشتن تو رضایت نمی‌دهند. معاویه با بهره بردن از جنگ جمل و با استناد به مقابله طلحه، زبیر و عایشه، دخالت امام در قتل عثمان را بیشتر تبلیغ می‌کرد. پس از جنگ جمل، امام در کوفه مستقر شد؛ زیرا انتظار درگیری با سپاه شام می‌رفت و این کار از عراق برمی‌آمد. به جزشام دیگر بلاد با امام بیعت کرده بودند. امام در نامه‌هایی کوشید معاویه را به اطاعت قانع کند. اما معاویه با استناد به اینکه گماشته عمر است، از اطاعت سر باز می‌زد. معاویه از امام خواست تا شام و مصر را به او واگذارد و پس از او بیعت کسی را عهده‌اش نگذارد و در مقابل او با امام بیعت می‌کند. امام در پاسخ گفت «لم یکن الله لیرانی اتخذ المضلین عضدا» .( ترجمه : خدا مرا نبیند آن روز که گمراهان را یاور خویش قرار داده باشم ) .

معاویه در سخنی در شام گفت: «برای چه علی در خلافت برتر از من است؟ اگر حجاز با او بیعت کرده است، شام با من بیعت کرده. حجاز و شام برابر است.» او در نامه این همین کلمات را به امام نوشت: «تا وقتی مردم حجاز مراعات حق را می‌کردند، در این باره حاکم بر شام بودند. اما اکنون که حق را ترک کرده‌اند، این حق از آن شامیان شده است.» امام در پاسخ نوشت: «اما در مورد این سخن که گفتی «اینک اهل شام حاکم بر اهل حجازند» مردی از قریشیان را نشان ده که در شورا پذیرفته شود، یا خلافت بر وی روا باشد. اگر چنین ادعا کنی، مهاجران و انصار تکذیبت کنند… بیعت با من همگانی و فراگیر بود نظر خلاف کسی در آن راه ندارد و تجدید گزینشی در کار نیست.»

ادامه دارد 

خشونت وسرکوب در دوران اموی وعباسی

بقلم :د.شاکر کسرائی 

قسمت چهارم 

 

 

خلافت امام علی (ع)

پس از قتل عثمان به‌دست معترضانی که از شهرهای مختلف به مرکز خلافت اسلامی در مدینه آمده بودند، مردم  علی(ع) را برای خلافت دعوت کردند . آنها با جدیت و سخت‌گیری، خواستار پذیرش حکومت توسط علی(ع) بودند  . حضرت علی آنان را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوض‌های آب تشبیه کرد.

ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم می‌فرمود: «مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.».   از محمد بن حنفیه نقل شده است: جمعی از اصحاب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمی‌شناسیم؛ علی(ع) گفت: من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمی‌پذیریم. آن‌حضرت گفت که بیعت او در خفا نیست و باید در مسجد باشد.

طبق برخی از نقل‌های تاریخی، آن حضرت مردم را ب‌سوی طلحه و زبیر راهنمایی ‌کرد و از آن دو می‌خواست خود امر حکومت را بپذیرند .حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضی‌ام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک” ؛ جز تو را نمی‌خواهیم.» به قول یکی از نویسندگان معاصر، «سخنان علی در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود.

در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینه‌ای برای خود نمی‌شناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شده‌اند، نه برای من.» مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم می‌دانستند و از آنها می‌خواستند در فکر حکومت نباشند. از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی راضی هستیم. با او بیعت کنید..  «آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند.

سرانجام بیعت با علی(ع ( در مسجد با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد. او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار باشد و خود را موظف به دعوت می‌دانست، نه اجبار.  در این باره که چرا امام علی(ع) زیر بار بیعت با مردم نمی‌رفت، باید گفت امام(ع) جامعه موجود را فاسدتر از آن می‌دانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.

 

مخالفان امام علی(ع)

مخالفان خلافت امام علی(ع) برخی از صحابه بودند که یا از همان ابتدا بیعت نکردند و یا بعدا بیعت خویش را شکستند. در میان این مخالفان، برخی با جدیت مخالفت خویش را پیگیری کرده و سبب بروز اختلاف در امت اسلامی و جنگ‌های خونینی بین مسلمانان شدند؛ اما برخی دیگر که به قاعدین مشهور شدند، جانب حق را رها کردند واز بیعت سر باز زدند؛ ولی با امام علی(ع) مخالفت مستقیم و جدال نکردند. عایشه از همان ابتدا بیعت نکرده و با طلحه و زبیر بیعت‌شکن علیه امام(ع)، جنگ جمل را به راه انداخت. معاویه نیز با امام بیعت نکرد و امام را مجبور به جنگ صفین نمود. خوارج یا مارقین نیز بعدها در ماجرای حکمیت از امام جدا شده و علیه او جنگ نهروان را به راه انداختند.همه انصار جز چند نفر با علی(ع  ( بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از: حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلَّد، محمد بن مُسًلمه و چند نفر دیگر که ازنزدیکان عثمان به ‌شمار می‌آمدند. از مخالفان غیر انصاری، می‌توان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از نزدیکان عثمان بودند.

 

شورش معاویه بر خلافت حضرت علی

در اثر مقتل عثمان وایجاد دو دستگی معاویه بن ابی سفیان بر خلافت امیر المومنین حضرت علی شورش کرد وبا اینکه امام حسن پس از رحلت امیر المومنین با معاویه صلح کرد بشرطیکه معاویه حکومت را به مردم واگذار کند ومردم خلیفه را تعیین کنند  ، ولی معاویه زیر قولش زد وتصمیم گرفت پسرش یزید را جانشین خود کند تا حکومت در بنی امیه باقی بماند .

با اینکه یزید پس از معاویه به خلافت رسید ولی اصحاب پیامبر با جانشینی یزید مخالفت کردند ، بلکه امام حسین وعبد الله بن الزبیر وعبد الرحمن پسر ابو بکر با خلافت یزید مخالفت کردند ودر اثر خلافت یزید بود که قیام امام حسین روی داد وایشان در سال ۶۱ هجری قمری در مقابله با ارتش بنی امیه به شهادت رسیدند وبعلت قیام مردم مدینه علیه یزید جهت سرنگون کردن وی ، واقعه الحره درسال ۶۳ هجری قمری در  مدینه منوره رخ داد .([۱])

عبدالرحمان معاویة بن ابی سفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس بن عبدمناف بن قصی قریشی اموی، در سال پنجم پیش از بعثت متولد شد. تولد او در برخی منابع تاریخی، هفت یا ۱۳ سال قبل از بعثت ذکر شده است.  مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف است که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند. سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگرخوار (آكلة الأكباد) معروف شد. به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن ( آکله الاکباد ) یاد شده است. بر اساس منابع تاریخی، معاویه به همراه پدر، مادر و برادرش در فتح مکه اسلام آورده و یکی از طلقاء و همچنین از مصادیق مؤلفة قلوبهم خوانده شده است .برخی منابع از معاویه نقل کرده‌اند که ادعا کرده پیش از آن اسلام آورده اما آن را از پدر و مادرش پنهان می‌کرده است. معاویه در برخی منابع، از کاتبان پیامبرو در برخی دیگر از کاتبان قرآن کریم دانسته شده است .  بسیاری از روایات حاوی تکریم و فضیلت‌های وی، ساختگی دانسته شده است.

معاویه، برادر یکی از همسران پیامبر به نام ام حبیبه بود. با این‌حال از میان برادران همسران پیامبر (ص( ، تنها او را خال المؤمنین خوانده‌اند. او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام حبیبه حدیث نقل کرده است. همچنین گروهی از صحابه و تابعین از او حدیث نقل کرده‌اند..

معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش یزید در سپاه ابوبکر، به شام رفت. در فتح شهرهای ساحلی صیدا، عرقه، جبیل، بیروت، عکا و صور حضور داشت.

طغیان معاویه

معاویه اعتماد خلیفه دوم عمر بن خطاب را جلب کرد و عمر او را استاندار اردن و برادرش یزید را، استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرمعاویه  در حادثه طاعون عمواس، عمر همه قلمرو شام را به معاویه سپرد ، و زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، معاویه را به استانداری همه سرزمین شام منصوب کرد و سرانجام پس از کشته شدن عثمان، معاویه از بیعت با امام علی(ع(   سر باز زد و به اسم خونخواهی عثمان به نزاع با امام برخاست. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی(ع) با او بیعت کردند. این اختلاف تا آخر دوران حکومت امام علی(ع) بود. پس از شهادت امام علی(ع)، میان معاویه و امام حسن(ع(  صلح برقرار شد و امام حسن(ع) در این صلح، به نفع معاویه کنار رفت. او پس از صلح امام حسن(ع) تا آخر عمرش خلیفه  بود.

ادامه دارد

[۱] احمد بن ابراهیم ، مقاله : تاریخ الانقلابات العسکریة فی الاسلام ، وبسایت شبکه الجزیره ۲۶/۷/۲۰۲۱م.

 

 

 

 

بقلم : د.شاکر کسرائی 

قسمت سوم

 

 

ترور خلیفه دوم عمر بن الخطاب

اولین تروری که پس از وفات پیامبر (ص) صورت گرفت ترور عمر بن الخطاب خلیفه دوم بود.

عمر بن الخطاب در ذی‌الحجه سال ۲۳ هجری به دست ابولؤلؤه  ترور شد و سه روز بعد درگذشت.

ابو لؤلؤه اصالتا ایرانی وخدمت کار مغیره بن شعبه بود ، که برای شکایت از سنگین بودن خراج خود نزد خلیفه رفته بود اما شکایت او فایده‌ای نداشت.عمر سه روز پس از مجروح شدن  در سن ۵۵ سالگی از دنیا رفت وکنار قبر ابو بکر دفن شد .([۱]).

دکتر زاهیه قدورة نویسنده لبنانی کتاب “تاریخ الدولة العربیة ”  معتقد است که مخالفت عمر با کاهش خراج ابو لولوه  نمیتواند سبب کشته شدن عمر بدست ابو لولوة باشد ، بلکه علت اصلی ، این بود که  عمر مالیات زیادی را بر مسلمانان غیر عرب اعمال کرد .عمر علاوه بر اعمال مالیات زیاد بر غیر عرب ها ، اعراب را تقویت کرد وبه انها امتیازاتی داد که غیر عرب ها از انها بهرمند نبودند.نویسنده می افزاید عمر مایل بود اعراب با غیر عرب ها نزدیک نشوند وجنس عرب خالص بماند ونسبت به دیگران متفاوت ومتمایز باشد. وبه کارهایی غیر از جنگ نپردازند واین امر سبب تیرکی روابط بین اعراب وفارس ها شد.([۲]).

 

ترور خلیفه سوم عثمان بن عفان

دومین ترور که پس از پیامبر صورت گرفت ترور عثمان بن عفان خلیفه دوم بود

مخالفان عثمان خانه اورا محاصره کردند واورا حبس نمودند .واین اولین پدیده در حکومت اسلامی بود .کسانی که عثمان را محاصره کردند از شهرهای  دور ونزدیک آمده بودند که مردم را علیه عثمان تحریک می کردند.

طبری در تاریخش می نویسد : ” مخالفین عثمان ،  نامه هایی به شهرهای دور دست نوشتند واز حکمرانان ایراد گرفتند واهالی همان شهرها پاسخ دادند .مردم شهرها در باره حکمرانان به مردم دیگر شهرهای مکاتبه می کردندوکارهای حکمرانان را گزارش می دادند.

مخالفین عثمان از او میخواستند حاکمان دیگر کشورهای اسلامی که از نزدیکان او بودند را برکنار نماید .انها عثمان را متهم به  تعیین بستگان وآشنایان خود  بعنوان حاکمان کشورهای اسلامی نمودند .انها اورا متهم کردند که  بر خلاف سیره ابو بکر وعمر عمل کرده وآشنایان خودرا بعنوان حاکمان مناطق مختلف منصوب کرده است ..عثمان حاضر نشد از حکومت کناره گیری کند تا یک روش جدید در حکمرانی ایجاد نشود .احمد بن حنبل در کتاب فضائل الصحابة نوشت: ” عثمان با خواسته معترضین مبنی بر کناره گیری از خلافت مخالفت کرد تا بهانه ای بدست مخالفین نیفتد که هروقت قومی خلیفه خودرا نپسندیدند اورا به قتل برسانند” .

معترضین ، محاصره خانه عثمان را بمدت چند هفته  تشدید نمودند .عثمان همچون یک زندانی در خانه اش بسر می برد .عثمان با دفاع مسلح از خود موافقت نکرد تا درگیری وکشتار صورت نگیرد .ابن عساکر در کتاب ” تاریخ دمشق”  نوشت” ”  امام  حسن مجتبی وارد خانه عثمان شد در حالیکه در دست اسلحه داشت وبه او گفت ای امیر مومنان من  برای دفاع از تو اینجا هستم به من دستور بده .ولی عثمان به امام حسن گفت : پسر برادر صله رحم را ارج می نهم ولی مردم فقط با من کار دارند وکس دیگری را نمی طلبند بخدا قسم اجازه نمیدهم مومنان از من دفاع کنند بلکه خودرا مدافع انان قرار می دهم” .([۳]).

طبق نوشته طبری مخالفان محاصره عثمان را تشدید کردند واز دادن آب ونان به وی امتناع کردند بطوری که حضرت علی (ع) در بین مخالفین ایستاد وسخنرانی کرد وبه آنها گفت :” ای مردم ،این کاری که می کنید کار مومنان  نیست ، از دادن  آب واذوقه به این مرد خودداری نکنید ،  رومی ها وفارس ها زمانی که افراد اسیر می گرفتند به آنها غذا می دادند وآنها را سیراب می کردند .این مرد به شما ظلم نکرده پس چرا اورا محاصره کرده ومیخواهید او را به قتل برسانید. ابن سعد در کتاب ” الطبقات الکبری ” می نویسد :” انها عثمان را در حالی در خانه اش حبس بود به قتل رساندند .یکی از انها وارد خانه اش شد وقبل از اینکه اورا با شمشیر بزند ،  اورا خفه کرد ([۴])  . قتل عثمان را ۱۸ ذی الحجه سال ۳۵ هجری دانسته اند.([۵])

ابن تیمیه در کتاب ” مجموع الفتاوی ” معتقد است که قتل عثمان یکی از علل فتنه بین مردم بود ، وبهمین علت امت اسلامی تا به امروز دچار تفرقه ودو دستگی شده است.

 ادامه دارد .

[۱] طقوش ، تاریخ الخلفاء الراشدین ، ص۳۵۸-۳۵۹٫، الذهبی ، تاریخ الاسلام ،ج۳، ص۲۷۶٫، ابن کثیر ، البدایة والنهایظ ، دار الفکر ، ج۷ ، ،ص۱۳۸٫

[۲] قدوره ، زاهیة ، تاریخ الدولة العربیة ، ص ۱۰۴٫

[۳] احمد بن ابراهیم ، مقاله : تاریخ الانقلابات العسکریة فی الاسلام ، وبسایت شبکه الجزیره ۲۶/۷/۲۰۲۱م.

[۴] احمد بن ابراهیم ، مقاله : تاریخ الانقلابات العسکریة فی الاسلام ، وبسایت شبکه الجزیره ۲۶/۷/۲۰۲۱م.

[۵] ابن سعد ، الطبقات الکبری ، ج۳ ، ص ۲۲٫

 

ادامه دارد

 

خشونت وسرکوب در دوران اموی وعباسی

 

بقلم : د.شاکر کسرائی 

قسمت دوم 

 

فصل اول : خشونت وترور بعد از رحلت  پیامبر اکرم (ص)

پیامبر اکرم (ص) پس از پایان حج وداع در بیست وپنجم ماه ذی القعده  سال ده هجرت به مدینه بازگشت ، وی بیمار شد ودر دوازدهم ربیع الاول ( به روایت اهل سنت ) و۱۷ ربیع الاول ( به روایت شیعیان ) درگذشت .

پیامبر اکرم در دوران حیاتشان مردم را به برادری ودوستی ودوری از خشونت وکشتار دعوت می کرد . ولی پس از درگذشت پیامبر اکرم (ص) حکام برای حکومت بر مردم از خشونت وقتل وترور استفاده کردند ومخالفین خودرا به بهانه های گوناگون به زندان افکنده وانها را به قتل می رساندند.

 

خشونت خالد بن الولید در دوران خلیفه اول

به گفته واقدی، خالد در حجةالوداع حضور داشت و پس از رحلت پیامبر(ص) در شمار حامیان ابوبکر قرار گرفت و به همین سبب نزد او جایگاه والایی داشت و همواره تحت حمایت او بود.

در جنگ‌های ردّه، ابوبکر به خالد دستور داد نخست به سوی قبیله طَی / طییء در اکناف، سپس به سوی طُلَیحة بن خُوَیلِد اسدی در بُزاخه و بعد به سوی مالک بن نُوَیره در بُطاح برود و چنانچه آنان به اسلام بازنگشتند، با آنان بجنگد. بعداً ابوبکر از فرستادن خالد به بُزاخه ابراز تأسف کرد. خالد در نبرد سختی طلیحه را که مدعی نبوت بود، شکست داد و یارانش را به شدت سرکوب کرد. سپس، با آنکه مالک بن نویره،و قبیله او و بنی تمیم مسلمان بودند، خالد آنان را اسیر کرد و بعد دستور داد مالک بن نویره و افراد قبیله‌اش را کشتند و با همسرش همبستر شد.

 این کار زشت خالد که برخی از مورخان سعی کرده‌اند آن را نادیده بگیرند و یا دست‌کم توجیه کنند، باعث خشم عده‌ای از مسلمانان از جمله پسردایی‌اش، عمربن الخطاب  شد و از ابوبکر خواستند وی را مجازات کند؛ اما خلیفه نپذیرفت و اعلام کرد که خالد خطا کرده است. ازاین رو وقتی خالد به مدینه رفت، عذرش را پذیرفت.

 

خالد بن الولید در دوران خلیفه دوم

در آغاز خلافت عمربن الخطاب خلیفه دوم  (اواسط جمادی الآخره سال ۱۳)، خالد بن الولید به دستور وی از فرماندهی کل سپاه شام عزل گردید و فرماندهی ارتش به ابوعبیده جراح سپرده شد. خالد پس از بازجویی و اندکی تأمل از سوی ابوعبیده که اکراه داشت خبر عزلش را به وی اطلاع دهد، به محل امارتش در قنّسرین بازگشت تا اینکه عمر شخصآ وی را عزل و به مدینه احضار کرد.

خالد در مدینه ، نخست از عمر نزد صحابه شکایت کرد. سپس پیش عمر رفت که پس از توضیح دادن منابع ثروتش و بازپس دادن بیست هزار (درهم؟) یا نیمی از مال خود خلیفه از او دلجویی کرد و سپس دلایل عزل خالد را برای کارگزاران و مردم اعلام نمود.

گفته شده است در ماجرای اخذ بیعت از حضرت علی(ع) برای خلیفه اول، خالد از کسانی بود که در این اقدام مشارکت کرد. طبق روایاتی در منابع متعدد شیعی، وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی(ع) از جمله طرح قتل ایشان عضویت داشت؛ و به همین دلیل و نیز کارهای دیگرش به شدت مورد نکوهش بوده است.

مالک بن نویره

مالک بن نویره از صحابه رسول خدا(ص) و از اشراف و بزرگان دوره  جاهلیت ودوران  اسلام بود .

وی نماینده پیامبر(ص) در گرفتن صدقات قبیله‌اش بود. پس از درگذشت پیامبر(ص) با خودداری از بیعت با ابوبکر،خالد بن ولید به سوی قبیله‌اش رفت و با اینکه مالک آهنگ جنگ نداشت، خالد دستور داد گردنش را زدند و همسرش را اسیر کرد و با او همبستر شد. این کار خالد اگر چه از طرف برخی همچون ابوقتاده و عمر محکوم و عمر خواهان سنگسار خالد شد ، اما ابوبکر با خالد برخوردی نکرد و گفت خطا کرده و دیه مالک را از بیت المال پرداخت.

مالک بن نُوَیرة بن جَمْرَة بن شداد ابن عبید بن ثعلبه بن یربوع تمیمی یربوعی از صحابه رسول خدا(ص) و از اشراف و بزرگان جاهلیت و اسلام بوده است. وی در قبیله خویش نماینده پیغمبر به اخذ صدقات بود.

بیعت نکردن مالک بن نویره با ابوبکر

پس از وفات پیغمبر مالک از بیعت با ابوبکر سر باز زد. ابوبکر، خالد بن ولید را با سپاهی به سوی او فرستاد و چون  خالد به نزدیک قبیله او قبیله بنی یربوع رسید سپاه خود را مسلّح و آماده جنگ کرد و چون به بُطاح محل سکونت مالک رسیدند کسی را نیافتند چه مالک به آنها دستور داده بود اجتماع نکنند و از خانه‌های خود بیرون نیایند. خالد سربازانش را به سراغ جمعیت فرستاد تا هر که را بیابند به نزد خالد برند. آنها مالک و چند نفر را به نزد خالد بردند.

ابوبکر گفته بود که هر جا وارد شدید اگر دیدید مردم اذان گفتند و نماز خواندند متعرضشان مشوید و اگر نماز نخواندند بر آنان بتازید. سربازان خالد درباره مالک به اختلاف سخن گفتند، ابوقتاده گواهی داد که آنها اذان گفته ونماز خوانده‌اند. روی این اختلاف خالد دستور داد آنها را در بند کرده و از آنها مراقبت کنند.

طبری می‌گوید چون سپاه خالد بر قبیله وارد شد خالد اعلان جنگ نمود لذا مردم بنی یربوع مسلّح شدند، سربازان خالد گفتند: ما مسلمانیم چرا مسلح شده اید؟ آنها گفتند: ما نیز مسلمانیم شما چرا مسلحید؟ مردم قبیله سلاح را به زمین نهادند ولی خالد تصمیم  قتل مالک را گرفت و بهانه این بود که او ابوبکر را خلیفه ندانسته، لذا به ضرار بن ازور فرمان  داد او را گردن زند. در این حال مالک به همسر زیبای خود ام تمیم خطاب کرد که تو مرا به کشتن دادی بدین معنی که خالد دلباخته تو شد مرا می‌کشد که ترا تصرف کند.

چنان شد که او گفته بود خالد او را کشت و بلافاصله زنش را به تصرف درآورد، ابوقتاده و عبدالله بن عمر به وی  اعتراض نمودند ولی او به سخنان آنان اعتنائی نکرد و پس از بازگشت به مدینه، ابوقتاده پیش از ورود خالد جریان را به عرض خلیفه رساند ولی خالد چون به مدینه وارد شد خود را غرق سلاح نمود و سه چوبه تیر را به نشانه پیروزی به عمامه‌اش نصب نمود و چون در راه عمر، او را دید تیرها را از عمامه‌اش بیرون کشید و شکست و به وی گفت: تا این حد ریاکاری و تظاهر می‌کنی؟! مرد مسلمانی را می‌کشی و سپس با همسرش هم بستر می‌شوی و اکنون خود را قهرمان اسلام می‌دانی؟! به خدا قسم سنگسارت می‌کنم.

ولی خالد سخنی نگفت به راه خود ادامه داد تا به نزد خلیفه رسید و داستان را به گونه‌ای به وی گزارش کرد که او را راضی نمود، و چون از نزد ابوبکر بیرون شد عمر به نزد ابوبکر رفت و به وی اعتراض نمود او در جواب گفت: خالد اجتهاد کرده ولی در اجتهادش اشتباه نموده و ما شمشیر اسلام را در غلاف نخواهیم کرد، و سپس دستور داد اسیران را آزاد کردند و دیه مالک را از بیت المال پرداخت. گفته‌اند چون متمم برادر مالک نزد ابوبکر آمد، و خونخواه برادرش شد و اسیران را مطالبه کرد، ابوبکر دستور پرداخت دیه و بازگرداندن اسیران به وی شد.

مرتد نبودن مالک

ابن اثیر (از علمای قرن ششم و هفتم اهل سنت)، می‌نویسد: طبق آنچه طبری و بقیه بزرگان پیشین گفته‌اند، مالک مرتد نبوده است. با توجه به اینکه عمر به خالد گفته است، مرد مسلمانی را کشتی؛ و ابوقتاده شهادت داده است که آنها [مردم قبیله مالک] اذان گفته و نماز خوانده‌اند؛ و نیز ابوبکر اسیرانشان را برگردانده است و دیه مالک را از بیت المال داده است؛ همه اینها نشانگر اینست که مالک مسلمان بوده است.

ادامه دارد

 

 

 

 

 

 

خشونت وسرکوب در دوران اموی وعباسی

 

نوشته : دکتر شاکر کسرائی 

قسمت اول 

 

 

مقدمه :

تاریخ بعد از ظهور اسلام مملو از حوادث ورویدادهائی است که دال بر رفتار بی رحمانه وخشونت آمیز حکام ستمگر وظالم  بنی امیه وبنی العباس با امامان اهل بیت (ع) وشیعیان آنها بوده است.

خلفای بنی امیه وبنی العباس نسبت به ائمه اهل بیت ویاران وطرفداران آنها رفتار خشن وبی رحمانه ای داشته بطوریکه امام حسن مجتبی فرموده است :

( ما منا الا مقتول ام مسموم ) امامان ما یا بقتل رسیده ویا مسموم گردیده اند.

خلفای بنی امیه وبنی العباس خودرا خلیفه مسلمین قلمداد می کردند ولی تا انجا که می توانستند ظلم وستم می کردند وبرای بقای خود در حکومت از هرگونه جنایت وظلم وستم دریغ نمی کردند.

علت اینکه خلفای بنی امیه وبنی العباس با شیعیان رفتار خشونت آمیز داشتند واز وسایل قهریه علیه انها استفاده می کردند ، این بود که شیعیان از حاکمان ظالم وستمگر اطاعت نمی کردند وعلیه آنها  دست به شورش می زدند.

علمای شیعه دعوت به مقاومت در برابر حکام فاسق وفاجر می کردند . در حالی علمای اهل سنت  اعلام می کردند که خروج بر حاکمی که دین خدا را به بازی می گیرد وبه بندگان خدا ظلم می کند ، حرام است .انها استدلال می کردند که خروج بر چنین حاکمی سبب تفرقه ودودستگی کلمه مسلمین می شود و ترس ووحشت را در جامعه حاکم می سازد ([۱]) ، این در حالیست که علمای شیعه نظرشان عکس این مطلب بوده است .انها معتقدند که انسان مخیر است نه مسیر واو مسئول اعمال خویش است.از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که فرموده است: ” هر کس حاکم ظالمی را با معصیت خدا ارضا کند از دین خدا خارج شده است .([۲]). امام باقر (ع) نیز فرمود : دین ندارد کسی که فردی را اطاعت وخدا را معصیت کند .([۳]) .

فقهای شیعه فتوا دادند که هر عملی که به ظالم کمک کند حرام است و گناه کبیره محسوب می شود. ([۴]).

معاویه بن ابی سفیان در بین مردم کوفه خطبه‌ای ایراد کرد و گفت: «ای مردم کوفه من برای نماز و زکات و حج، با شما نجنگیدم، که می‌دانم خودتان نماز می‌خوانید و زکات می‌دهید و به حج می‌روید ، ولی با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم تا آنجا که گفت: و هر شرطی که بستم و هر چیزی را که به حسن بن علی قول داده‌ام زیر این دو پایم است  که به آن وفا نخواهم کرد.

معاویه ابن ابی سفیان وخلفای اموی بعد از او  تا توانستند ظلم کردند .شیعیان اهل بیت را بدون علت به قتل  رساندند. انها انسان ها را بعلت اینکه به امام علی دشنام نمی دادند وتبری نمی جستند ، به قتل می رساندند.

این معاویه بود که به همه استانداران خود دستور داد بر منبرها  امیر المومنین علی (ع) را لعن کنند ، وبه آخوندهای دربارش  دستور می داد علیه امیر المومنین علی (ع) جعل حدیث کنند.

کتاب حاضر به خشونت وسرکوب در دوران بنی امیه وبنی العباس می پردازد واقدامات خشونت آمیز حکام این دو عصر علیه امامان اهل بیت وشیعیان را تشریح می کند ، وسرنوشت حکام بنی امیه وبنی العباس در ظلم وستم به امامان اهل بیت وشیعیان آنها را بیان می کند.

نکته دیگری که به مبحث فوق اضافه خواهد شد اینست که در دوران امویان وعباسیان دعوا بر سر حکومت بین حکام ورقبایشان وخلفا وفرزندان وبرادرانشان بحدی رسید که برادر برادر خودرا بر سر حکومت به قتل می رساند واین اتفاق در دوران اموی وعباسی شدت گرفت وملاحظه کردیم که در دوران عباسیان مامون  در درگیری با برادرش امین اورا به قتل رساند وحکومت را تصاحب کرد..

امید است که این کتاب بتواند تاریخ آکنده از ظلم وستم حکام بنی امیه وبنی العباس در حق امامان اهل بیت وشیعیان برای خوانندگان گرامی بیان  وعبرت های بدست آمده از این همه ظلم وستم را  تشریح کند .

ادامه دارد.


[۱] [۱] المذاهب الاسلامیة ، الشیخ محمد ابو زهرة :ص ۱۵۵ ، شرح العقیدة الطحاویة ص ۳۷۹ ، شرح العقائد النسقیة ص ۱۸۵ ، مقالات الاسلامیین ص ۳۲۳ ، اصول الدین للبزدوی ص۱۹۰ ، مغنی المحتاج فی شرح الفاظ المنهاج ج۴، ص ۱۲۳النووی فی شرحه علی صحیح مسلم ج۱۲، ص۲۲۹ ، مآثر الانافة ،ج۱ ، ص۶۶٫

[۲] الکافی ج۵، ص۶۳ ، تحف العقول :ص۵۷ ، وسائل الشیعه ج۱۶، ص۱۵۳٫

[۳] الکافی ج۵، ص۳۷۳، المحاسن ج۱ ، ص۵٫

[۴] وسائل الشیعه ج۱۲، ص۱۳۱، وبحار الانوار ج۷۲ ، ص۳۷۶٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *