دُروزیه، فرقهای مذهبی، از مهمترین انشعابات اسماعیلیه که در نیمه اول سده پنجم هجری، بر مبنای اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، ششمین خلیفه فاطمی شکل گرفت. محمد بن اسماعیل درزی، اخرم و حمزة بن علی زوزنی، مهمترین داعیان دروزی هستند. دروزیان خود را موحدون مینامند.
رسائل الحکمة مهمترین کتاب آنان است که در آن از تجلی، تَقَمُّص، نطق، نسخ ادیان وشرایع و… به عنوان مهمترین اعتقادات دروزیان سخن به میان آمده است.
آنان در احکام ازدواج، ارث، وصیت و روزه تفاوتهایی با مسلمانان دارند.
با اینکه جامعۀ دروز بسته است، اما اهتمام آنان به وجوب تقیه و سرّی نگه داشتن عقاید باعث شده است تا با پیروان ادیان دیگر زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند.
دروزیان به طور کلی در مناطق کوهستانی زندگی میکنند و امروزه غالباً در مناطقی ازسوریه، لبنان و فلسطین ساکنند و هر کدام رهبری مستقل دارند. از مهمترین رهبران سیاسی دروزیان لبنان کمال جُنبَلاط مؤسس حزب سیاسی الحزب التقدمی الاشتراکی (حزب سوسیالیست ترقیخواه) بود. اکنون ولید جنبلاط رهبری سیاسی دروزیان لبنان را بر عهده دارد.
برخی اندیشمندان معاصر دروزی، با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی وقرآنی، در تلاشند تا آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند.
انتساب
در وجه انتساب این فرقه به دروزیه آرای مختلفی وجود دارد[۱] که بر اساس مشهورترین آنها، این عنوان برگرفته از نام محمد بن اسماعیل درزی است.[۲] اما خود دروزیان این انتساب را نمیپذیرند و با تبری جستن از تعالیم درزی، خود را موحدون مینامند.[۳]
تعالیم و باورها
دروزیان از همان ابتدا اهتمام خاصی به سرّی نگاه داشتن عقاید خود داشتند. وجوبتقیه، باعث شده است تا آنان بتوانند با دیگر فرقهها زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند و خود را با اوضاع گوناگون محیط زندگی سازگار کنند. به همین سبب بسیاری از بزرگان دروز در غالب نوشتههای خود از رموز و تأویلات خاصی برای بیان تعالیم بهره میجویند که برای عموم مردم قابل فهم نیست.[۴]
دروزیان هرگز اجازۀ چاپ کتابهای دینی خود را نمیدادند،[۵] تا اینکه برخی از کتابهای آنها در ۱۲۵۰ق در حملۀ سپاهیان ابراهیم پاشا به دست سپاهیان افتاد و برای نخستین بار عقاید آنان برملا شد.[۶]
خداشناسی
از نظر دروزیان، خدا خالق اول و منزه از تمام صفات است، هیچ شبیه و ضدی ندارد و خارج از دایرۀ درک عقل و ورای فهم بشر است. از این رو، به وصف در نمیآید و با هیچ اسمی نمیتوان به او اشاره کرد.[۷] با این حال خدا خود را در تجلیات گوناگون، آشکار کرده است تا انسان بتواند شناختی از او حاصل کند و به او انس بگیرد و تقرب جوید.[۸]
نظریۀ تجلی نظریۀ تجلی، که گاه از آن به کشف الهی تعبیر میشود، از بنیانیترین اعتقادات دروزیه است.[۹] تجلی خدا در ۷۲۲ دور از عمر حیات جهان… در قالب العلی الاعلی بوده که قبل از دور هفتاد و یکم رخ نموده و مدت آن در مجموع ۷۰ دور و برابر با ۳۴۳ میلیون سال بوده است. ظهور انسان و سجدۀ ملائکه در مقابل او در همین ادوار بوده است.[۱۰] آنگاه خدا در دور هفتاد و یکم در قالب البارّ متجلی شده است.[۱۱]
در دورۀ «البارّ» عقل در «آدم صفاالکی» یا «شَطنیل» ظاهر شد؛ شطنیل مردم را به توحید و دوری از مشرکین فرا خواند. قومی دعوت او را پذیرا شدند که شطنیل آنان را به سبب جدایی از مشرکین به «بنّ» نامبردار کرد.[۱۲]در نهایت، در این دور مردم به سوی مشرکان متمایل شدند، و البارّ بر آنان خشم گرفت و شریعتهایی پیاپی به واسطۀ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد.[۱۳]
پس از فترتی طولانی، خدا در دور هفتاد و دوم به ترتیب در ابو زکریا، علی، مُعل، القائم بامرالله، فرزند معل، منصور بالله، المُعِزّ، العزیز و سرانجام در الحاکم بامر الله متجلی شد.[۱۴]این ادوار تجلی حجتی برای خلق، و غایب شدن معبود از انظار برای آزمایش ایمان موحدان است.[۱۵]
در حال حاضر نیز خدا به سبب رواج کفر در بین مردم برای همیشه خود را از آنان مخفی کرده است.[۱۶]
دروزیه معتقدند که خدای واحد برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم بامر الله متجلی شده است و نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد.[۱۷]به همین سبب دین خود را دین توحید مینامند.[۱۸]
به نظر دروزیان تجلی خدا در صورت بشری، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر میشود، این لطف را دارد که چون متعلَّق تجلی از جنس خود بشر است انسان بهتر میتواند با او انس بگیرد و به او تقرب جوید.[۱۹]
به نظر آنها این تجلی بشری سزاوارتر و با حکمت و عدل خدا سازگارتر است تا تجلی خدا بر درختی که به واسطۀ آن با موسی سخن گفت.[۲۰]انسانی که خدا در او متجلی میشود دو جنبۀ لاهوتی و ناسوتی دارد. تبیین این مسئله همواره از مناقشه آمیزترین مباحث دروزیان بوده است.[۲۱]الحاکم حقیقتی لاهوتی دارد که وصف ناپذیر است، با حواس درک نمیشود و منزه از زمان و مکان است.[۲۲]
بنابراین، وقتی چنین وجودی در قالب انسانی متجلی میشود، نمیتوان گفت صورت مرئی خداست، چرا که در این حالت او را محدود کردهایم. در واقع، او از باب تأنیس و تقرب به این صورت درآمده است و نسبت این صورت او به حقیقت لاهوتیاش نسبت سراب به آب یا تصویر منقوش در آیینه به صورت حقیقی است.[۲۳]
شناخت تجلی لاهوت در ناسوت به تنهایی ممکن نیست و به راهنمایی عقل کلی نیاز است، که در قالب حمزه ظاهر شده است.[۲۴]
خلقت و حدود دعوت
نظام فکری دروزیان در باب خلقت اگر چه همچون دیگر جماعتهای اسماعیلیه بر نظام خلقت افلاکی و نوافلاطونی بنا شده است، اندکی با عقاید اسماعیلیان تفاوت دارد.[۲۵]
بر طبق تعالیم دروزی، خالق با البارّ به امر خود عقل کلی را از نور خویش آفرید و عناصر همۀ موجودات را در علم او به ودیعت نهاد و او را علت همۀ مخلوقات قرار داد. عقل کلی چون به خود نظر کرد و خود را بدون شبیه و ضد یافت دچار عجب شد و در این هنگام از او ضد صادر شد. عقل کلی دریافت که آزمایش شده است، پس از خدا آمرزش طلبید و از او خواست که وی را در مقابل ضد یاری کند. از این طلبِ آمرزش نفس کلی پدید آمد، اما هنگام خلقتش، همراه نور عقل، عناصر کوچکی از تاریکی نیز در او متجلی شد.[۲۶] از نور نفس کلی کلمه و از کلمه سابق یا جناح اَیمن و از سابق تالی یا جناح اَیسَر صادر شد. سرانجام، از نور تالی زمین و آنچه در آن است و افلاک و بروج دوازده گانه و طبایع چهارگانه و هیولی پدید آمدند.[۲۷]
حمزه، بر پایۀ این عقیده در باب خلقت، مراتب عُلوی فوق را به اعضای مهم تشکیلات دعوت خویش نیز اطلاق کرد. پنج مرتبه یا حد وجود دارد:
- عقل کلی
- نفس کلی
- کلمه
- جناح ایمن سابق
- جناح ایسر تالی
مرتبۀ عقل کلی در شخص حمزه متجسد شده است و چهار مرتبۀ بعدی به ترتیب به اسماعیل بن محمد تمیمی، محمد بن وَهب قرشی، سلامة بن عبدالوهاب سامری و علی بن احمد سموقی تعلق دارد. اینان اربعۀ حُرُم برگرفته از آیۀ ۳۶ سوره توبه یا حجج اربعهاند که در هر زمان با صور و اسامی گوناگون ظاهر میشوند.[۲۸] این حدود وزیران یا داعیان عالی رتبۀ الحاکماند که تجسد پنج انبعاث کیهانی یا پنج اصل عالم عُلوی به شمار میروند.[۲۹] زیر این حدود پنجگانه به ترتیب داعی، مأذون، و مُکاسر نقیب قرار دارد، که با سه اصل علوی جد، فتح و خیال منطبق است. تمام مؤمنان عادی تابع این حدودند.[۳۰] به جز این حدود، حدود دیگری نیز وجود دارد که یاور آنهاست.[۳۱]
در نظام فکری دروزیان، برخلاف فاطمیان، بین حدود عُلوی و سِلفی دوگانگی وجود ندارد، بلکه حدود جسمانی همان حدود روحانی و عُلوی است نه مطابق آنها.[۳۲]
از زمان کنارهگیری مقتنی سلسله مراتب سازمان تبلیغی حمزه، از جمله مرتبۀ داعی و مراتب پایینتر آن، به تدریج کاربردش را از دست داد و مجموعۀ نوشتههای مقدّس دروزیان جای خود غایب را گرفت.[۳۳]
تَقَمُّص
از نظر دروزیان روح انسان جاودانه است و هنگام مرگ به جسم دیگر منتقل میشود. این انتقال شبیه برتنکردن پیراهن جدید است و از این رو این عقیده را تقمص مینامند.[۳۴]
آنان در تأیید این عقیده به آیاتی از قرآن، مانند آیههای ۲۸، ۵۶، ۲۴۳ سوره بقره، آیۀ ۶۶ سورۀ حج، آیۀ ۱۱سورۀ روم، استناد میجویند.[۳۵]
ارواحانسانها همه با هم و به صورت یکباره خلق شده است؛ از این رو، تعداد آنها همواره ثابت و معین است و با گذشت زمان کم یا زیاد نمیشود.[۳۶] از سوی دیگر، تعداد ارواح مؤمنان و کافران نیز از آغاز خلقت معین بوده است، و با مرگ یک مؤمن تنها یک مؤمن دیگر میتواند متولد شود و با مرگ یک مشرک مشرکی دیگر.[۳۷] این اعتقاد، که بیانگر ثابت و معین بودن شمار دروزیان زنده نیز هست، در واقع فلسفۀ عدم پذیرش عضو جدید در جامعۀ دروزی را بیان میکند.[۳۸]
در تقمص تمایز جنس نیز حفظ میشود و روح مردان همواره به مردان و روح زنان به زنان انتقال مییابد.[۳۹] همچنین هیچگاه روح آدمی به جسم حیوان منتقل نمیشود.[۴۰]
نظریه نطق
با انتقال روح از جسدی به جسد دیگر، تمام معلومات پیشین او هم منتقل میشود. از این رو، انسان معلومات پیشین را به یاد میآورد. این حالت را نطق میگویند.[۴۱] عبدالله نجار، از بزرگان معاصر دروزی، نظریۀ نطق را خرافه و ناآشنایی انسان با ادوار گذشته را دلیل بطلان آن میداند.[۴۲]
دروزیان تقمص را مقتضای عدل خدا میدانند، چرا که زندگی در بدنها و موقعیتهای مختلف فرصت کافی و مناسب را برای رهایی و تطهیر نفس فراهم میسازد که این امر در یک بار زندگی تحقق نمییابد.[۴۳]
غایت نهایی تقمص امتحان و تطهیر نفس و رسیدن نفس به کمال دانسته شده است، هر چند ممکن است انسان به مرتبۀ نازلتری نیز سقوط کند.[۴۴]
دروزیان، برخلاف برخی از عقاید خود، اعتقاد به تقمص را پنهان نمیکنند، بلکه مصرانه از آن دفاع میکنند و کتابها و مقالههایی هم در تأیید آن نوشتهاند.[۴۵]
روز واپسین و قیامت
چون روح جاودانه است و مرگ ندارد، محشر، معاد و رستاخیز بیمعناست. در اندیشۀ دروزیان، یوم الاخر پایان مرحلۀ تکامل ارواح است وقیامت روزی است که توحید فراگیر شود و موحدان بر کفر و شرک پیروزی یابند و تقمص به پایان رسد.[۴۶]
در این روز ارواح صالح هر یک بهاندازۀ تکاملی که یافتهاند به عقل کلی متصل میشوند و هر کس بهاندازۀ اتصاف به عقل کلی ثواب کسب میکند. عذاب نیز ناشی از نرسیدن به این مراتب است.
از نشانههای نزدیکی آن روز، تسلط مسیحیان و یهودیان بر شهرها و تسلیم شدن مردم به فساد و پستی و آرای فاسد و اشغال فلسطین به دست یهودیان و حاکم شدن فردی ناصالح از نسل امامت است.[۴۷]
در این روز نامعلوم، الحاکم بامرالله در صورت ناسوتی خود در کنار رکن یمانی کعبه ظاهر میشود و حمزه، در کنار او، با گرفتن شمشیر او مخالفان را تهدید میکند. در این هنگام مردم به چهار گروه تقسیم میشوند: اهل ظاهر، اهل باطن، مرتدان و موحدان. سه فرقۀ نخست جزو هلاک شدگاناند و تنها موحدان نجات مییابند.[۴۸]
بهشت و جهنم
دروزیان مادی بودن بهشت و جهنم را نفی میکنند و بهشت را رسیدن به توحید و جهنم را شرک به خدا میدانند.[۴۹]
نسخ ادیان و شرایع
در رسائل الحکمة[۵۰]آمده که حمزه برای نسخ ادیان برخاسته است، و بنابراین یکی از شرایط پذیرش مستجیبین در دعوت، اعلام برائت آنان، از جمیع مذاهب و ادیان است.[۵۱]
دعوت توحید دروزیان نهایت همۀ دعوتها و ناسخ همۀ تعالیم پیامبران پیشین، از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام، و ناسخ شریعت ظاهر و باطن به شمار میرود.[۵۲]
فرایض دینی و اخلاق
اعتقاد دروزیان به تأویل باعث برداشتهای مختلفی از فرایض دینی شده است که از نقض فرایض در رسائل الحکمة تا اثبات آنها در آرای معاصران را در برمیگیرد. در عبارات متعددی از رسائل الحکمة تربیت روحانی از انجام فرایض مهمتر تلقی شده و در برخی موارد مؤمنانی که خود را وقف علوم و حقایق توحیدی کردهاند از انجام دادن اعمال واجب مذهبی معاف شدهاند.[۵۳]
هفت خصلت توحیدی
الحاکم بامرالله هفت تکلیف شرعی را از دروزیان برداشت و به جای آن هفت خصلت توحیدی بر آنان مقرر کرد.[۵۴][۵۵]که عبارتند از:
- صدق اللسان به جای نماز، که عبارت است از ایمان و توحید و دلیلی بر توحید الحاکم.[۵۶] از اوقات پنج گانۀ نماز هم به حدود پنج گانه تعبیر شده است.[۵۷]
- حفظ الاخوان به جای زکات، که عبارت است از یاری رساندن به برادران دینی و مراعات آنان از هر نظر.[۵۸]
- ترک عبادت عدم و بهتان به جای روزه. هر مذهبی خارج از مذهب توحید، از جمله عقاید تنزیل و تأویل و فروع آنها، عدم به شمار میرود.[۵۹]
- برائت از ابلیسها و طغیان به جای حج. از ناطقان و اساسها و ائمه و حجج شرایع ظاهری و باطنی به ابلیس تعبیر شده است.[۶۰]
- توحید و پرستش الحاکم در هر عصر و زمان به جای شهادتین.[۶۱]
- رضا به جای جهاد.
- تسلیم امر الحاکم شدن به جای ولایت، که این دو رکن اخیر نتیجۀ ارکان قبلی است و با این دو موحدان از باقی مردم باز شناخته میشوند.[۶۲]
اما عبدالله نجار بر آن است که اصول شریعت دروزیان همان هفت اصل معروف اسلامی، یعنی شهادتین، نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایتاست.[۶۳]
اصول اخلاقی دروزیان
- راستگویی مهمترین اصل است و دروغ فقط در مواردی مانند تقیه جایز دانسته شده است.[۶۴]
- به موجب حفظ الاخوان، کمک و حمایت متقابل در بین دروزیان مقام والایی دارد و باید به برآوردن همۀ نیازهای مادی و معنوی برادران دینی اهتمام ورزید.[۶۵]
- بر اساس اصول رضا و تسلسم، باید مستجیب در طاعات خاضع باشد و با کنار گذاشتن اختیار و ارادۀ خویش، تسلیم اوامر الحاکم شود و در همۀ سختیها صبور باشد و به آنها رضا دهد، چرا که هیچ عملی بدون داشتن رضایت پذیرفته نیست.[۶۶]
- با وجود اذعان به نقض فرایض دینی در رسائل الحکمة[۶۷]، هر گونه اباحه گری رد شده و پاکدامنی، عفت، وقار و متانت به مردان و زنان تأکید شده و زنا، شرب خمر و ریا حرام اعلام شده است.[۶۸]
احکام، آداب و شعائر
مرسل نصر فرق بین مذهب دروزیان را با دیگر مذاهب اسلامی در سه مورد میداند:
- اعتقاد به عدم تعدد زوجات،
- عدم رجوع به مطلّقه
- وصیت.[۶۹]
احکام ازدواج
- تأکید بر تساوی زوجین در حقوق.[۷۰]
- جایز بودن طلاق،
- رجوع به زن مطلقه جایز نیست، حتی با وساطت محللّ.[۷۱]
- در صورت وقوع طلاق، هر یک از طرفین که خطاکار باشد دیگری در نصف مال او ذی حق خواهد بود.[۷۲]
- تعدد همسری جایز نیست و تأکید بر تولید نسل و حفظ و بقای آن.[۷۳]
- جایز نبودن ازدواج با غیر دروزی.[۷۴]
این احکام بر پایۀ آرای سید عبدالله تنوخی (۸۲۰-۸۸۴ ه.ق) شکل گرفته و همچنان پابر جاست.[۷۵]
احکام ارث
احکام ارث دروزیان، همانند دیگر احکام شرعی آنها، با فقه حنفی مطابقت دارد[۷۶]، با این تفاوت که پدر میتواند ورثه را از ارث محروم کند و اموال خود را برای وارثان شرعی یا غیر وارثان وصیت کند.[۷۷]البته این در صورتی است که وی این اموال را کسب کرده باشد، اما اگر آن را به ارث برده باشد حق وصیت ندارد.[۷۸]
روزه
دروزیان ایام خاصی از سال را روزه میگیرند، که مهمترین آنها نه روز نخست ذیحجه است. شرایط و آداب و مبطلات این روزه همان است که در روزۀ مسلمانان معمول است.
عید قربان
بزرگترین عید دروزیان عید قربان است.[۷۹]
کتابها
- رسائل الحکمة: این اثر که مهمترین کتاب دروزیان است، متشکل از۱۱۱رساله و در ۶بخش تنظیم شده است. ترتیب رسالهها و محتوای آنها در تمام نسخههای خطی و چاپی یکسان است. برخی از این رسالهها شامل سجلاتی است که در دورۀ الحاکم صادر شده و برخی از سوی حمزة بن علی خطاب به اشخاص مختلف و برخی هم در تبیین عقاید نوشته شدهاند. قسمتی از این رسالهها از محمد بن اسماعیل تمیمی و قسمتی دیگر هم از تألیفات سموقی است. نویسندۀ برخی از رسالهها نیز نامعلوم است.[۸۰]
- کتاب النُقَط و الدوایر،که در۱۹۰۲ میلادی به کوشش کریستیان فریدریش زیبولد چاپ شد و نویسندۀ آن نامعلوم است.[۸۱]
- الشریعة الروحانیة فی علوم البسیط والکثیف، که مجموعه رسائل است.
- رسائل إلجام الجاحدین که نویسنده سعی کرده است آن را به اسلوب قرآن بنویسد.
- شرح میثاق ولی الزمان، که مؤلف آن خود را حقیر محمد حسین نامیده است.[۸۲]
تشکیلات دینی
امروزه دروزیان به دو بخش عقّال و جهّال تقسیم میشوند.
عقال
روحانیون پرهیزکاری که به حقایق دینی واقف بوده و قادر به خواندن و تفسیر نوشتههای سرّی و نیز رسائل الحکمة هستند. آنان راهنمای روحانی جهالند و بر مراسم و فرایض جامعه نظارت میکنند.
دانشمندترین افراد طبقۀ عقال مرجعیت خاصی در جامعه دارند و شیخ خوانده میشوند.[۸۳]
جهال
سایر افراد که بر هوای نفس خود تسلط ندارند از جرگۀ جهالند.[۸۴]
ورود یک جاهل به جرگۀ عقال موکول به موفقیت وی در امتحانات طولانی در خصوص تطبیق دادن عقاید و رفتار مذهبیاش با الگوی رفتاری مورد نظر است و پس از آن وی دقیقاً باید بر طبق مقررات دین زندگی کند.[۸۵]چنین کسی اگر معیارهای پذیرفته شده را نادیده بگیرد، از حضورش در مجامع دینی و از اشتغال او به خواندن رسائل جلوگیری میشود. این حالت اِبعاد رد خوانده میشود.[۸۶]
نهادهای عبادی و اجتماعی
محل اجتماعات مذهبی دروز شامل مجالس و خلوتها است، اولی همان مسجد و دومی مکان خاصی برای عبادت متدینان است. ظاهراً مسجد محل عبادت جهال و خلوت محل عبادت عقال است.[۸۷]
هر روستای دروزی حداقل یک مجلس دارد و برخی روستاها یک خلوت نیز دارند.[۸۸]هزینههای جاری مجالس و خلوتها از خیرات و وقف تأمین میشود.[۸۹]زمان عبادت و تجمع عقال جمعه شبها و مجالس وعظ و ارشاد عمومی پنج شنبه شبهاست.[۹۰]
ظاهراً از زمان سید عبدالله تنوخی دروزیان برای نشان دادن تعلق خود به اسلام تعدادی مسجد نیز بنا کردند.[۹۱]اما زعبی معتقد است که همواره مسجد تنها محل عبادت دروزیان بوده است و خلوتها را خود اشخاص برای عبادت و خلوت شخصی میساختهاند.[۹۲]
اصلاح طلبی در جامعۀ دروز
در دوران معاصر، بیشتر اندیشمندان دروزی تلاش میکنند با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی و استدلالات عقلی آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند.
این افراد با سرّی نگه داشتن تعالیم دروز و منحصر دانستن فهم کتابهای مقدس در عقال مخالفاند و میکوشند با مطالعۀ متون مقدس دروزی و شرح و تفسیر آن، مذهب دروزی را برای عامۀ دروزیان قابل فهم و به طرزی پذیرفتنی تفسیر کنند.[۹۳][۹۴][۹۵][۹۶]
از جملۀ این نویسندگان عبدالله نجار است که، به رغم مخالفت عقال، محتویات رسائل الحکمة را تفسیر و قسمت عمدهای از آن را در دسترس همگان قرار داده است.[۹۷]
داعیان
سه داعی اصلی دعوت دروزی، که در تقدم و تأخر میان آنان اختلاف است عبارتند از:
- حسن بن حیدره فرغانی معروف به الاخرم
- حمزة بن علی زوزنی
- محمد بن اسماعیل درزی معروف به نشتکین.[۹۸]
تاریخچه
به نظر میرسداخرم نخستین کسی است که در ۴۰۸ نهضتی را به قصد اعلام الوهیت الحاکم سازمان داد. اما تلاشهای وی به سبب مخالفت سازمان دعوت رسمی اسماعیلیه بینتیجه ماند و به قتل او انجامید.[۹۹]با قتل اخرم، حمزة بن علی دعوت جدید را، پس از یک سال تعلیق، از سر گرفت.[۱۰۰]
به اعتقاد دروزیان، الحاکم در ۴۰۸ شروع دعوت توحید را اعلام و حمزه را امام الموحدین معرفی کرد[۱۰۱]در این هنگام، در پی رقابت محمد بن اسماعیل درزی با حمزه در رهبری نهضت شکاف افتاد.
محمد بن اسماعیل ظاهراً اولین شخصی بود که الوهیت الحاکم را آشکارا اعلام کرد و توانست بسیاری از پیروان حمزه را نزد خود گرد آورد[۱۰۲]و همین امر شورشهایی را در اعتراض به نهضت جدید رقم زد. اما در ۴۱۰ محمد بن اسماعیل به دست مخالفان کشته یا ناپدید شد و حمزه نیز اختفا گزید[۱۰۳]حمزه پس از یک سال، ظاهراً با پشتیبانی الحاکم، دعوت را از سر گرفت[۱۰۴]وی به الوهیت الحاکم صورت کلامی داد و سازمان دعوت نیرومندی پدید آورد.[۱۰۵]
مخالفت اسماعیلیه
دعوت جدید با مخالفت جدی سازمان دعوت رسمی اسماعیلی مواجه شد. حمید الدین کرمانی (د ۴۱۱)، برجستهترین داعی اسماعیلی این دوره، چندین اثر در ردّ آموزههای مذهب جدید، و ردّ الوهیت الحاکم، از جمله رسالة مَباسم البشارات بالامام الحاکم بأمرالله و الرسالة الواعظة را نگاشت.[۱۰۶] پس از اینکه الحاکم در ۴۱۱ کشته یا ناپدید شد، حمزه و داعیان او نیز پنهان شدند[۱۰۷] پس از الحاکم پسرش الظاهر بر تخت نشست[۱۰۸] و پیروان دعوت جدید را تحت تعقیب قرار داد و مصر را از طرفداران دروزیه خالی کرد. بدین سان، از دروزیان تنها گروهی در جنوب لبنان، سوریه، به ویژه در وادی اتیم در جبل هرمون و در منطقۀ جبل الاعلی در غرب حلب، باقی ماندند.[۱۰۹]
پس از ناپدید شدن حمزه، چند سالی فعالیتهای دعوت جدید به حالت تعلیق درآمد. تا اینکه علی بن احمد سَمّوقی معروف به بهاءالدین مقتنی در ۴۱۸ رهبری دعوت را در دست گرفت[۱۱۰]وی بیشتر دعوت جدید را در خارج از مصر تبلیغ کرد و تمام منطقۀ شام را زیر نفوذ خود قرار داد و نیز انبوهی از پیروان را در جنوب لبنان، در وادی التیم، در دمشق و حومۀ آن، در منطقۀ حلب، و در جبل السُماق، در مغرب حلب، گرد آورد[۱۱۱]مسئولیت دعوت در نواحی امارت غرب (جبل لبنان) به امیر ابوالفوارس معضاد تنوخی واگذار شد. امارت تنوخی پناهگاه بسیاری از دروزیان بود که از سیاست خصمانۀ الظاهر فراری شده بودند.[۱۱۲]
تعطیل دعوت
رقابت برخی داعیان دروز در شام با مقتنی، مانند ابن الکردی و سُکَین، برای نیل به رهبری نهضت، به شکاف در دعوت و سرانجام توقف آن انجامید.[۱۱۳]
مقتنی اندکی پیش از مرگ در ۴۳۵، دعوت دروزی را رسماً تعطیل کرد، و از آن زمان به بعد جامعۀ دروز به صورت جامعهای بسته درآمد که دیگر نه گروندۀ جدیدی را میپذیرفت و نه اجازۀ تغییر مذهب میداد.[۱۱۴]
پس از مرگ مقتنی، در منابع تاریخی از فعالیتهای دروزیان، مگر در برهههای کوتاهی از تاریخ، اطلاعی نیست. آنان سلسلههای سیاسی خودمختار و محلی کوچک و متعددی در کوهستان محل اقامت خود تشکیل دادند، از جمله حکومت تنوخیان در منطقهای از کوهستانهای شرق بیروت، که قلمرو آن در اوج اقتدار از طرابلس تا صَفَد در جلیل امتداد مییافت.[۱۱۵]
همچنین امارت، خاندان آل جندل (حکومت: ۴۹۴ تا ۵۵۲) از امیران تنوخی از وادی التَیم تا جنوب شُوف و بعلبک و بخشهایی از جبل عامل امتداد مییافت.[۱۱۶]از مهمترین امرای این خاندان جندل بن قیس و دو فرزندش، برق و ضحاک، بودند که در زمان این دو نبردهایی بین دروزیه و پیروان نُصَیریه و نیز نزاریان در ۵۲۲ رخ داد و به پیروزی دروزیان انجامید.[۱۱۷]
در عهد ضحاک، نورالدین محمود بن زنگی (حکومت: ۵۴۱-۵۶۹) قلعۀ جندل و بعلبک را از او گرفت و سپس وادیالتیم نیز از دست آل جندل خارج شد.[۱۱۸]
ورود به سیاست
پس از فتح شام در ۹۲۲ به دست سلطان سلیم اول عثمانی، دروزیان به عنوان نیرویی سیاسی ظاهر شدند و یکی از سلسلههای دروز مشهور به آل مَعن (حکومت: ۹۲۲-۱۱۰۹) جایگزین آل بَحتَر و بر لبنان مرکزی و شمالی حکومت کرد.[۱۱۹]
نخستین حاکم این سلسله، امیر فخرالدین اول بود که با حمایت حکومت عثمانی حاکم منطقۀ شوف گردید و پس از مرگش در ۹۵۱ پسرش قرقماز جانشین او گردید.[۱۲۰]در۹۹۲ عثمانیها قرقماز را مسئول مفقود شدن مالیاتهایی دانستند که به استانبول فرستاده میشد. از این رو، ابراهیم پاشا، حاکم موقت مصر، را مأمور سرکوب او کردند. وی نیز با حیله دروزیان را به جلسهای در عین صوفر خواند و در آنجا فرمان قتل عام آنها را صادر کرد. در آن روز شش صد دروزی کشته و صدها تن دیگر به اسارت در آمدند، اما امیر قرقماز گریخت.[۱۲۱]
پس از چند سال، حکومت به امیر فخرالدین دوم، پسر قرقماز، رسید[۱۲۲]وی در دورۀ حکومت خود بر ناحیهای وسیع از شام حکومت کرد که از شمال به انطاکیه و از جنوب به صفد در فلسطین میرسید.[۱۲۳]او سرانجام در جنگ با عثمانیها به اسارت در آمد و در استانبول اعدام شد.[۱۲۴]
استقرار در فلسطین
در دورۀ حکومت فخرالدین دوم دروزیان از لحاظ نظامی و سیاسی و اقتصادی موقعیت ممتازی در منطقه یافتند.[۱۲۵]در این دوران حضور دروزیان در جلیله و منطقۀ کرمل تثبیت و استقرار آنها در فلسطین آغاز شد.[۱۲۶]
از ویژگیهای زمامداری فخرالدین دوم، مدارای او با پیروان ادیان دیگر بود که باعث سکونت غیر دروزیان، مانند مسیحیان، در روستاهای دروزی نشین و همزیستی دروزیان و یهودیان شد. [۱۲۷]
انتقال حکومت به شهابیان
پس از فخرالدین دوم حکومت آل معن رو به ضعف نهاد، و با درگذشت احمد معنی، آخرین امیر آل معن، در ۱۱۰۹ حکومت آنان پایان یافت و به سلسلۀ دروزی دیگری به نام شهابیان، ملقب، به امرای دروز منتقل شد.[۱۲۸]
در دوران حکومت شهابیان (۱۱۰۹-۱۲۵۸) اختلافات قبیلهای میان دروزیان بالا گرفت و در ۱۱۲۳ بین دو گروه قیسی از طوایف جنوب، شامل معنیون و بحتریها و یمنی از طوایف جنوب، شامل ارسلانیها و علمالدینیها جنگی سخت در عین دارا در گرفت.[۱۲۹]
در نتیجۀ این جنگ، که به پیروزی قیسیها انجامید، یمنیها، که مخالف حکومت شهابیان بودند، به حوران در سوریۀ فعلی کوچ کردند.[۱۳۰]گروه قیسی هم در دورۀ حکومت امیر ملحم (۱۱۴۴-۱۱۶۶) به دو گروه عمدۀ یزبکی و جنبلاطی تقسیم شد، که تا به امروز این دو گروه از مهمترین گروههای دروزی در لبناناند. این انشقاق و نزاعهای میان آنها، که با حمایتِ گاه گاه حکومت از یکی از آنها همراه بود، باعث تضعیف شهابیان شد.[۱۳۱]
در۱۲۴۷ محمد علی پاشا، حاکم مصر، منطقۀ جنوب سوریه را اشغال کرد و تا۱۲۶۵ بر آن منطقه تسلط داشت.[۱۳۲]در این دوره، امارت شهابیان، که منحصر به بیروت، صیدا و صور بود، تحت فرمان محمد علی پاشا بود.[۱۳۳]
ابراهیم پاشا، پسر محمد علی، سیاستهایی در مخالفت با دروزیان لبنان در پیش گرفت، همچون توقیف سلاحهای آنها، اخذ مالیات و فراخواندن آنها به سربازی، که به شورش آنان در حوران، وادی التیم و جبل لبنان انجامید.[۱۳۴]
در این دوره بسیاری از رهبران دروزی به اتهام شورش بر سیاستهای ابراهیم پاشا تبعید شدند.[۱۳۵]
در ۱۲۵۶، دروزیان اتحادی با مسیحیان مخالف تشکیل دادند که این اتحاد به اخراج یا تبعید محمد علی پاشا از لبنان انجامید. [۱۳۶]البته آنها پس از این رخداد درگیریهایی با مسیحیان مارونی لبنان پیدا کردند که با دخالت حکومت مرکزی عثمانی به خاتمه یافتن استقلال محلی لبنان و استقرار نظم و قانون در منطقه انجامید.[۱۳۷] امیر بشیر سوم (حکومت: ۱۲۵۶-۱۲۵۸۸)آخرین امیر شهابی بود که از حکومت عزل و به استانبول فرستاده شد. در این ماجرا بسیاری از دروزیان لبنان نیز از ترس حکومت عثمانی به جبل حوران کوچ کردند.[۱۳۸]تا این دوران مرکز حکومت دروزیان هم از نظر نفوذ سیاسی و نظامی و هم از نظر جمعیتی در لبنان قرار داشت.[۱۳۹]
جدایی دروزیان سوریه و لبنان
در۱۳۳۴/۱۹۱۶، طبق قرار داد سایکس-پیکو ادارۀ سوریه و لبنان به فرانسه و ادارۀ فلسطین به بریتانیا و جبل الدروز نیز به سوریه واگذار شد؛ در نتیجه دروزیان فلسطین از همکیشان خود در سوریه و لبنان جدا شدند.[۱۴۰]
در سالهای نخست دهۀ ۱۳۰۰ش/دهۀ ۱۹۲۰، دروزیان در نهضت سوری- عربی بر ضد فرانسه سهم مهمی داشتند، به گونهای که از آن با عنوان «الثورة الدرزیة» نام میبرند.[۱۴۱]سلطان اُطرُش، که دروزی بود، رهبری قیام را بر عهده گرفت.[۱۴۲]این شورش سرکوب شد و بسیاری از دروزیان سوریه به مناطق شرق اردن، جلیله و کوه کرمل گریختند.[۱۴۳]
از ۱۳۱۰ش/۱۹۳۰ به بعد، دروزیان در لبنان و سوریه در فعالیتهای سیاسی و حزبی مشارکت داشتند[۱۴۴]،به گونهای که در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶ شش کرسی از ۹۹ کرسی مجلس نمایندگان لبنان به دروزیان اختصاص یافت.[۱۴۵]
جمعیت
آمار دقیقی از جمعیت دروزیان در دست نیست، اما کمیتۀ روابط عمومی دروزیان امریکا کل جمعیت آنان را در جهان در دهۀ۱۳۶۰ش/۱۹۸۰ حدود یک میلیون تن تخمین زده است.[۱۴۶]
وضعیت کنونی
امروزه عمدۀ دروزیان در سه کشور لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی متمرکزند.[۱۴۷] افزون بر این مناطق، گروههای کوچکی از دروزیان دراردن، اروپا، کانادا، امریکای لاتین، فیلیپین، ایالات متحده، استرالیا و غرب افریقا ساکنند.[۱۴۸]
مناطق زندگی
دروزیان به طور سنتی بیشتر در مناطق کوهستانی زندگی میکردند و این امر اکنون در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی کاملاٌ مشهود است.
لبنان
در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکناند، و تعداد کمی نیز در بیروت منطقۀ عالیه زندگی میکردند که در سالهای اخیر شمار آنان به سرعت رو به فزونی گذاشته است،
سوریه
دروزیان سوریه بیشتر در ایالت سُوَیدا اقامت دارند که جبل حوران مشهور به جبل الدروز یا جبل العرب در آن واقع شده است و شامل منطقهای وسیع با بیش از ۷۳ قریه است.[۱۴۹]
فلسطین
در فلسطین اشغالی بیشتر دروزیان در دو منطقۀ کوهستانی الجلیل و کوه کرمل ساکناند.[۱۵۰]
رهبری
به رغم قوی بودن حس همبستگی قومی و مذهبی در بین دروزیان، آنان در هر یک از کشورهای سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی رهبری مجزا و ساختار گروهی، مذهبی و قبیلهای متمایزی دارند. به همین سبب سهم آنها در سیاست نیز متفاوت است.
در لبنان، کمال جنبلاط که در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷نمایندۀ دروز از منطقۀ شوف در مجلس بود، حزب سیاسی الحزب التقدمی الاشتراکی را تأسیس کرد که تا به حال در صحنۀ سیاسی لبنان حضور دارد.[۱۵۱]
در۱۳۲۷ش/۱۹۴۸ قانون حقوق خصوصی جامعۀ دروز به تصویب کمیتهای از علما، قضات و نمایندگان مجلس رسید و از طرف دولت لبنان به رسمیت شناخته شد.[۱۵۲]
دروزیان سوریه یکی از اجزای اصلی گروههای نژادیاند که چندین دهه بر مرکز کشور مسلط بودهاند، اما در حال حاضر تا حدودی خارج از دایرۀ قدرت قرار گرفتهاند.[۱۵۳]
در فلسطین اشغالی، دروزیان با پذیرش حکومت اسرائیل زندگی مسالمتآمیزی با یهودیان آن کشور دارند. این مسئله باعث شد رفتار رژیم اسرائیل در مقایسه با دیگر مردم فلسطین اشغالی، متفاوت باشد به گونهای که در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۶/۲۱ آوریل ۱۹۵۷ با شناسایی آنان به عنوان یک گروه مستقل و تصویب قانون دادگاههای دینی دروزیان و گشایش دادگاههای مستقل دینی دروزی در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ و ثبت عنوان دروزی در کارت شناسایی آنها به جای عرب، روند رسمی تفکیک دروزیان را از اعراب کامل کرد.[۱۵۴]
دروزیان فلسطین اشغالی از سالهای اولیۀ تشکیل رژیم اشغالی اسرائیل نمایندگانی در کنست مجلس قانونگذاری این رژیم داشتند.[۱۵۵]
با این حال، دروزیانِ بلندیهای جولان، که در ۱۳۵۹ش/۱۹۸۰ به قلمرو آن رژیم ملحق شد، با حفظ وفاداری خود به سوریه، در مقابل اِعمال قوانین شهروندی از سوی رژیم اسرائیل به سختی مقاومت میکنند.[۱۵۶]
منابع :
انویس
- ↑ هانی ابومصلح غالب، ص۴۸-۴۹؛ برغوثی ص۵-۷
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۸؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۱۵؛ هاجسون، ص۱۰
- ↑ هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، ص۱۰۷؛ عسراوی، ص۱۵۳
- ↑ برغوثی، ص۵۶-۶۲
- ↑ حلبی،ص۹۵؛ ابوعزالدین، ص۱۱۹؛ محمد کامل حسین، ص۹۲
- ↑ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۱۹
- ↑ سائل الحکمة، ص۶۷،۷۷-۷۸، ۱۴۱-۱۴۵، ۲۵۰، ۴۴۱، ۴۸۰-۴۸۱؛ نیز حامد بن سیرین، ص۱۲۰-۱۲۲
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۵-۸۰، ۵۳۰-۵۳۳؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۰
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۱۱۲؛ سامی نسیب مکارم، ص۱۰۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۴، ۱۵۱؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۴۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۱۳-۱۱۸؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۴۴؛ برای آگاهی بیشتر از این دور انور یاسین و همکاران، ص۱۴۱-۱۴۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۱۴
- ↑ سائل الحکمة، ص۱۲۰-۱۲۲، ۲۶۳؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۴۴-۱۴۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۶۶-۲۶۹
- ↑ سائل الحکمة، ص۲۷۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۰۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۸، ۲۶۹-۲۷۰
- ↑ دفتری، ص۲۳۰
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۰-۲۵۱، ۲۵۸؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۴۲، ۵۲۹
- ↑ نبیه محمود سعدی، سفر التکوین الفلسفی فی مذهب الموحدین (الدروز)، ص۲۳۰-۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۷-۷۸، ۱۴۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۸-۲۵۹؛ نیز حامد بن سیرین، ص۷۵؛ سامی نسیب مکارم، ص۱۰۹
- ↑ رسائل الحکمة ص۵۳۱؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۱۱
- ↑ حامد بن سیرین، ص۱۷۰-۲۰۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۲-۱۳۶
- ↑ سائل الحکمة، ص۱۴۶؛ نیز حامد بن سیرین، ص۱۶۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۰-۲۴۱؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۱۵۸-۱۵۹
- ↑ حامد بن سیرین، ص۱۶۶-۱۶۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۷؛ نیز ابوعزالدین، ص۱۰۴؛ دفتری،ص۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۳۷
- ↑ حامد بن سیرین، ص۵۶۳
- ↑ دفتری، ص۲۳۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ کتاب النقط و الدوایر، ص۳۰-۳۲؛ نیز ذبیانی، ص۱۹۶
- ↑ مرسل نصیر، معالم الحلال و الحرام عند الموحدین، ص۲۲۳
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۳۵؛ نیز حامد بن سیرین، ص۳۹۶
- ↑ امجد عزام، ص۶۳
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۲-۳۳۳؛ بتس، ص۱۷
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۲؛ سامی نسیب مکارم،ص۱۲۰
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ نیز انور فؤاد ابی خُزام، ص۳۴۴؛ امجد عزام،ص۵۸
- ↑ سامی نسیب مکارم، ص۱۲۶-۱۲۷؛ عبدالله نجار، ص۶۹
- ↑ عبدالله نجار، ص۶۹-۷۳
- ↑ انور فؤاد ابی خزام، ص۳۴۶؛ ذبیانی، ص۱۰۵-۱۰۹غ برغوثی،ص۹۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۱۷۱؛ نیز امجد عزام، ص۶۳؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۳۹
- ↑ انور فؤاد ابی خزام، ص۳۴۴؛ ذبیانی، ص۵۱-۵۳
- ↑ عبدالله نجار، ص۸۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۲۴-۱۲۵
- ↑ محمد کامل حسین،ص۱۲۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۷۲-۲۷۴؛ نیز ذبیانی، ص۲۰۱-۲۰۳؛ امجد عزام، ص۶۹؛ برغوثی؛ ص۲۱،۲۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۱۷،۴۳۶،۶۰۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۷؛ نیز حامد بن سیرین،ص۲۰۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۵-۷۶، ۵۴۵-۵۴۶، ۶۴۰؛ نیز حامد بن سیرین، ص۲۱۳-۲۲۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۸۳، ۱۷۷،۷۴۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۷۲،۶۶
- ↑ انور یاسین و همکاران، ص۳۵۵
- ↑ رسائل الحکمة، ص۶۹۹،۳۱۲،۷۸؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۳-۵۵؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۳۵۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۴-۵۶
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۵؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۷؛ نیز انور یاسین و همکاران، ص۳۵۹
- ↑ رسائل الحکمة، ص۵۷-۵۸؛ کتاب النقط والدوایر، ص۵۸
- ↑ کتاب النقط والدوایر، ص۵۹
- ↑ کتاب النقط والدوایر، ص۶۰-۶۱
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۵۴، ۳۶۹، ۵۴۷
- ↑ عبدالله نجار، ص۹۴
- ↑ رسائل الحکمة، ص۳۱۴؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۷
- ↑ رسائل الحکمة، ص۴۴۴؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۸۰، ۱۸۳؛ نیز حامد بن سیرین، ص۵۲۸
- ↑ ص۷۱، ۱۶۵-۱۶۷
- ↑ حامد بن سیرین، ص۵۳۶-۵۳۸
- ↑ المیراثُ لَدَی الطوائف الاسلامیة الثلاث، ص۱۲-۱۳
- ↑ رسائل الحکمة،ص۲۲۲
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲؛ حلبی، ص۱۱۱
- ↑ ابوعزالدین،ص۲۲۹؛ حلبی،ص۱۱۱
- ↑ ابوعزالدین، ص۲۳۰؛ حلبی، ص۱۰۶-۱۰۷؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۷۴؛ ذبیانی، ص۲۰۳
- ↑ ابوترابی، ص۴۸
- ↑ حلبی، ص۱۰۸-۱۱۴؛ ابوترابی، ص۲۹-۳۵
- ↑ مرسل نصر، المیراث لدی الطوائف الاسلامیة الثلاث، ص۳۶-۴۵
- ↑ التنوخی، توضیحات عجاج نویهض، ص۱۷۵؛ حلبی، ص۱۱۳؛ ذبیانی، ص۲۰۵؛ عسراوی، ص۱۵۸
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲
- ↑ محمد کامل حسین، ص۱۲۳؛ حلبی، ص۹۷، ۱۰۰
- ↑ خطیب، ص۱۷۳-۱۸۴رساله ها؛ محمد کامل حسین، ص۹۲-۱۰۳
- ↑ کتاب النقط و الدوایر، مقدمۀ زیبولد، صvii
- ↑ خطیب، ص۱۷۰-۱۷۲
- ↑ مرسل نصیر، الموحدون «الدروز» فی الاسلام، ص۹۵-۹۶؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۶۹-۳۷۱؛ ابوعزالدین؛ ص۲۲۳-۲۲۴؛ دفتری، ص۲۳۱
- ↑ ابوعزالدین،ص۳۳۶
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۲؛ ابوعزالدین، ص۲۲۳-۲۲۴
- ↑ ابو عزالدین، ص۲۲۴؛ حلبی، ص۴۳
- ↑ بتس، ص۲۲؛ حلبی، ص۴۴-۴۵
- ↑ حلبی،ص۴۴-۴۵
- ↑ ابوعزالدین،ص۲۲۵؛ بتس،ص۵۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۱؛ حلبی، ص۴۴؛ انور یاسین و همکاران، ص۳۷۰
- ↑ حلبی،ص۴۷-۴۸؛ابوترابی،ص۱۸۷
- ↑ ص۹۰-۹۲
- ↑ عسراوی،ص۹،۸۰، ۱۵۳، ۹۱-۱۰۹
- ↑ زعبی، ص۳۶-۳۸، ۶۶-۶۹
- ↑ مرسل نصر، ۱۴۱۷ ص۳۳-۴۳، ۵۱-۶۱، ۱۸۱
- ↑ مرسل نصر، ص۶۹-۸۹
- ↑ عبدالله نجار، ص۸،۱۶، ۲۲-۲۳
- ↑ عظیمی، ص۳۲۳؛محمد عبدالله عنان، ص۱۹۸-۱۹۹؛ محمد کامل حسین، ص۷۵؛ بریر، ص۷۲-۷۶
- ↑ سبط ابن جوزی، ص۳۱۳، محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹، حلبی، ص۵۲
- ↑ مقریزی، اتغاظ الحنفا، ج۲، ص۱۱۳؛ مقریزی، کتاب المقفّی الکبیر، ج۳،ص۶۶۰
- ↑ عباس ابو صالح، ۱۹۸۱، ص۶۰؛ محمد کامل حسین، ص۷۶
- ↑ انطاکی، ص۲۲۱؛ محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹
- ↑ انطاکی، ص۲۲۳؛ سبط ابن جوزی، ص۳۱۳-۳۱۴؛ نیز محمد عبدالله عنان، ص۲۰۴-۲۰۵
- ↑ برای آگاهی از موضع الحاکم نسبت به دعوت جدید محمد عبدالله عنان، ص۲۰۵-۲۰۸
- ↑ رسائل الحکمة، ص۲۴۰-۲۴۱
- ↑ محمد کامل حسین، ص۵۵-۷۴، ۷۸-۷۹)؛ محمد عبدالله عنان، ص۱۹۹-۲۰۲
- ↑ ابن جوزی، ج۷، ص۲۹۷
- ↑ عظیمی، ص۳۲۴؛ ابن تغری بردی، ج۴، ص۲۴۷
- ↑ حلبی، ص۵۳
- ↑ محمد کامل حسین، ص۸۴
- ↑ هشی، دروز تاریخهم و مآسیهم، ص۳۶؛ ابو عزالدین، ص۱۲۷؛ حسن امین بعینی، ص۳۲
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۹؛ نبیه قاضی، ص۴۶؛ ابو عزالدین، ص۱۲۷
- ↑ عظیمی، ص۳۳۵؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۸۹
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۹۲؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۱۹؛ نبیه محمود سعدی، مذهب التوحید (الدرزیة) فی مقالات عشر، ص۱۰۰-۱۱۳؛ بتس، ص۱۳
- ↑ ندیم نایف حمزه، ص۶۹-۷۱، ۸۱-۸۵؛ ابو عزالدین، ص۱۳۳
- ↑ برای امارت آل جندل یحیی حسین عمار، ج۲، ص۱۹۶-۲۲۶
- ↑ ابن قلانی، ص۳۵۲-۳۵۳؛ حسن امین بعینی، ص۳۹؛ نیز ابوعزالدین، ص۱۳۶-۱۳۷؛ یحیی حسین عمار، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ حسن امین بعینی، ص۳۹؛ یحیی حسین عمار، ج۲، ص۲۰۵
- ↑ شدیاق، ج۱، ص۲۳۸؛ ابوعزالدین، ص۱۷۹؛ ندیم نایف حمزه، ص۲۱۳-۲۱۶؛ حتّی، لبنان فی التاریخ، ص۴۵۰؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۶-۱۸۷
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۱؛ حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۶۳-۱۶۴؛ اتاشی، ص۳۱
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۲؛ حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۸-۱۷۹
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۳۳؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۷۹.
- ↑ دویهی، ص۴۵۳-۵۰۰؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۷۷-۸۰، ۸۵؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰
- ↑ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۴۰؛ ماریتی، ص۲۱۳-۲۱۵؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۸۸-۸۹
- ↑ سن پی یر، ص۴۱-۴۸؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۴۰-۱۴۲؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۸۱-۱۸۲
- ↑ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰؛ اتاشی، ص۳۳
- ↑ اتاشی، ص۳۴؛ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة..، ص۹۰-۹۱
- ↑ حسن امین بعینی، ص۴۲-۴۳؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۳۳-۳۴؛ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۸۸؛ ماریتی، ص۲۵۵
- ↑ تاریخ الأمراء الشهابیین، ص۵۹-۶۰؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۵۵-۵۷؛ عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، ص۱۵۴-۱۵۶
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۵۸-۵۹؛ یحیی حسین عمار، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۱؛ حتی، لبنان فی التاریخ، ص۳۲۰
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۶۸-۶۹، ۷۱، ۱۹-۱۰۵، ۱۶۵-۱۶۸؛ یحیی حسین عمار، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۱؛ حلبی، ص۵۹-۶۰
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۴۳-۲۴۴
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۴۷
- ↑ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۴۱-۴۳؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۲۵۲-۲۵۵؛ حنّا ابورا شد، ص۹۶-۹۷
- ↑ چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة، ص۴۱-۴۶
- ↑ اتاشی، ص۳۵-۳۶؛ چرچیل، الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی…، ص۳۲-۳۰؛ هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، ص۶۵-۶۷
- ↑ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، ص۴۰۴-۴۰۸؛ چرچیل،الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی، ص۳۰؛ اتاشی، ص۳۷؛ حتی،مختصر تاریخ لبنان، ص۲۱۷-۲۲۰
- ↑ نبیه قاضی، ص۵۲-۵۳
- ↑ اتاشی، ص۳۴
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۴۲؛ اتاشی، ص۳۵
- ↑ حسن امین بعینی، ص۲۰۹
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۴۷-۱۸۸، ۲۴۵-۲۴۹؛ حسن امین بعینی، ص۱۵۶-۱۶۰، ۲۰۸-۲۱۳؛ اتاشی، ص۳۸
- ↑ حنّا ابوراشد، ص۱۸۶، ۲۸۹-۳۰۸؛ حسن امین بعینی، ص۲۱۲-۲۱۳
- ↑ حسن امین بعینی، ص۲۲۹-۲۳۳، ۲۶۱-۲۶۴
- ↑ حتی، مختصر تاریخ لبنان، ص۱۱۹-۱۲۰
- ↑ بتس، ص۵۵-۵۶
- ↑ محمد کامل حسین، ص۳۱
- ↑ حلبی، ص۱۱۹-۱۲۲؛ ابوترابی،ص۱۸۰
- ↑ محمد کامل حسین، ص۷؛ حسن امین بعینی، ص۲۸۰-۲۸۴؛ حلبی،ص۴۰
- ↑ محفوظ عبدالعال، ص۴۱-۴۷؛ هانی ابومصلح غالب، ص۵۰
- ↑ حسن امین بعینی، ص۳۴۷،۳۵۲؛ اتاشی، ص۱۷۵؛ بتس، ص۹۷؛ نیز جنبلاط
- ↑ بتس، ص۹۶
- ↑ اتاشی، مقدمۀ جبرئیل بن –دُر، ص۱۰
- ↑ اتاشی، ص۱۳۵؛ نیزبتس، ص۱۰۰-۱۰۱؛ هانی ابومصلح غالب، ص۲۲۱-۲۲۲
- ↑ هانی ابومصلح غالب، ص۲۰۵-۲۰۷؛ محفوظ عبدالعال، ص۶۷-۷۲؛ بتس، ص۱۰۲
- ↑ اتاشی، ص۱۷۱-۱۷۲
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام
- ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ۱۳۸۳-۱۳۹۲ق/۱۹۶۳-۱۹۷۲م.
- ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، حیدر اباد، دکن ۱۳۵۷-۱۳۵۹ق/۱۹۳۸-۱۹۴۰م.
- ابن فلانی، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
- جمیل ابوترابی، من هم الموحدون «الدروز» ؟، دمشق ۱۹۹۸م.
- زیدان اتاشی، دروزیها در اسرائیل: سرنوشتی مشترک، ترجمۀ کیومرث جاویدنیا و سجاد سلطانزاده، تهران ۱۳۸۲ش.
- امجد عزام، الموحدون الدروز بین الخطا و الصواب، دمشق ۲۰۰۹م.
- یحیی بن سعید انطاکی، تاریخ، در ابن بطریق، کتاب التاریخ المجموع علی التحقیق و التصدیق، ج۲، بیروت، ۱۹۰۹م.
- انور فؤاد ابی خُزام، اسلام الموحدین: المذهب الدروزی فی واقعه الاسلامی والفلسفی و التشریعی، بیروت، ۲۰۰۶م.
- انور یاسین، وائل سید، و بهاء الدین سیف الله، بین العقل و النبی، پاریس ۱۹۸۱م.
- جباره برغوثی، الدیانة الدروزیة، جیزه، مصر، ۲۰۰۹م.
- تاریخ الامراءالشهابیین، بقلم أحد أمراتهم من وادی التّیم، چاپ سلیم حسن هشی، بیروت: المدیریة العامة للآثار، ۱۹۷۱م.
- التنوخی: الامیر جمال الدین عبداللهف و، الشیخ محمد ابو هلال: المعروف بالشیخ الفاضل، چاپ عجاج نویهض، بیروت: دارالصحافة، ۱۹۶۳م.
- چارلز هنری چرچیل، جبل لبنان: عشر سنوات اقامة ۱۸۴۲-۱۸۵۲م، ترجمۀ فندی شعار، بیروت، ۱۹۸۵م.
- چارلز هنری چرچیل، الدروز و الموازنة تحت الحکم الترکی من سنة۱۸۴۰الی ۱۸۶۰ق، تعریب جاک مبارک، بیروت، ۱۹۸۶م.
- حامد بن سیرین، مصادر العقیدة الدرزیة، دیار عقل، لبنان ۱۹۸۵م.
- فیلیپ خوری حتّی، لبنان فی التاریخ، ترجمة انیس فریحه، بیروت، ۱۹۵۹م.
- فیلیپ خوری حتّی، مختصر تاریخ لبنان، ترجمه فؤاد جرجس نصار، بیروت، ۱۹۶۸م.
- حسن امین بعینی، دروز سوریة و لبنان فی عهد الانتداب الفرنسی: ۱۹۲۰-۱۹۴۳م، دراسة فی تاریخهم السیاسی، بیروت، ۱۹۹۳م.
- عباس حلبی، الموحدون الدروز: ثقافة و تاریخ و رسالة، بیروت، ۲۰۰۸م.
- محمد احمد خطیب، عقیدة الدروز: عرض و نقض، قاهره، ۲۰۰۴م.
- فرها دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، ۱۳۷۶ش.
- اسطفان بن میخائیل دویهی، تاریخ الازمنة، چاپ پطرس فهد، بیروت بیتا.
- جمیل ذبیانی، الاسلامیة الموحدین الدروز: فلسفۀ دین و دنیا، بیجا، ۱۹۹۲م.
- رسائل الحکمة، لحمزة بن علی، اسماعیل تمیمی، و بهاء الدین سموقی، دیار عقل، لبنان: دارالاجل المعرفة، ۱۹۸۶م.
- محمد علی زعبی، الدروز: ظاهرهم و باطنهم، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
- سامی نسیب مکارم، اضواء علی مسلک التوحید «الدرزیة»، بیروت، ۱۹۶۶م.
- سبط ابن جوزی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان: الحقبة ۳۴۵-۴۴۷ه، چاپ جنان جلیل محمد هموندی، بغداد، ۱۹۹۰م.
- پوژه دو سن پی یر، الدولة الدرزیة، الترجمة حافظ ابو مصلح، بیروت ۱۹۸۳م.
- طنوس بن یوسف شدیاق، کتاب اخبار الاعیان فی جبل لبنان، ج۱، چاپ فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۷۰م.
- عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان: ۱۶۹۷-۱۸۴۲م، بیروت ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
- عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، بیروت ۱۹۸۱م.
- عبدالله نجار، مذهب الدروز و التوحید، قاهره، ۱۹۶۵م.
- نجیب عسراوی، المذهب التوحیدی الدرزی، برزیل ۱۹۹۰م.
- محمد بن علی عظیمی، تاریخ حلب، چاپ ابراهیم زعرور، دمشق، ۱۹۸۴م.
- کتاب النُقط و الدوایر و هو من کتب الدروز الدینیة، چاپ کریستیان فریدریش زیبولد، کیر شهاین، آلمان: شمر سو، ۱۳۱۹ق/۱۹۰۲م.
- جیووانی ماریتی، تاریخ فخرالدین امیر الدروز الکبیر، نقله الی العربیة پطرس شلفون، بیروت، ۱۹۸۵م.
- محفوظ عبدالعال، الدروز فی اسرائیل، قاهره، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
- محمد عبدالله عنان، الحاکم بامرالله و اسرار الدعوة الفاطمیة، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
- محمد کامل حسین، طائفة الدروز: تاریخها و عقائدها، قاهره، ۱۹۶۲م.
- مرسل نصر، معالم الحلال و الحرام عند الموحدین «الدروز»، بیروت، ۲۰۰۴م.
- مرسل نصر، الموحدون «الدروز» فی الاسلام، بیروت، ۱۴۱۷ق.
- مرسل نصر، المیراث لدی الطوائف الاسلامیة الثلاث: الموحدون (للدروز)، الشیعة (الجعفریة)، السنة (الحنفیة) و اصول المحاکمات الشرعیة، بیروت: المرکز العالمی للطباعة و التوثیق و الاعلام، بیتا.
- احمد بن علی مَقریزی، اتغاظ الحنفا، ج۲، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م.
- احمد بن علی مَقریزی، کتاب المقفّی الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
- نبیه قاضی، تاریخ دعوة الموحدین (الدروز)، دمشق، ۲۰۰۹م.
- نبیه محمود سعدی، سفر التکوین الفلسفی فی مذهب الموحدین (الدروز)، دمشق، ۱۹۹۷م.
- نبیه محمود سعدی، مذهب التوحید (الدرزیة) فی مقالات عشر، دمشق، ۱۹۹۳م.
- ندیم نایف حمزه، التنوخیون: اجداد الموحدین (الدروز) و دور هم فی جبل لبنان، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
- هانی ابو مصلح غالب، الدرو زفی ظل الاحتلال الاسرائیلی، بیروت، ۱۹۷۵م.
- سلیم حسن هشی، دروز تاریخهم و مآسیهم، بیروت، ۱۹۸۵م.
- سلیم حسن هشی، فی الاسماعیلیین و الدروز، بیروت، ۱۹۸۵م.
- یحیی حسین عمّار، تاریخ وادی التیم و الاقالیم المجاورة، ینطا، لبنان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- Nejla M. Abu-Izzeddin, The Dnizes: a new study of their history, faith and society, Leiden ۱۹۸۴.
- Robert Brenton Betts, The Druze, New Haven ۱۹۸۸.
- David Bryer, “The origins of the Druze religion”, Der Islam, vol.۵۲, no.۱ (۱۹۷۵).
- Marshall Goodwin Simms Hodgson, “Al- Darazi and Hamza in the origin of the Druze religion”, Joumal of the American oriental Society, vol.۸۲ (۱۹۶۲).
صابئه منداییه
نوشتار حاضر مروری بر تاریخ و عقاید پیروان یکی از ادیان قدیمی به نام «صابئان» است که مدتهاست در کشورهای اسلامی ایران و عراق زندگی میکنند. هدف نویسنده از این نوشتار، آشنایی با حقیقت دینی و سیری در مناسک دینی آنهاست. این پژوهش با رویکرد نظری و مراجعه به اندک منابع متعلّق به آنها و نیز دیگر منابع، اطلاعات مهمی به دست می دهد. یافتههای این پژوهش عبارتند از: صابئان به دو گروه اصلی حرّانی و مندائی تقسیم میشوند. گروه نخست در شمال عراق و گروه دوم، بیشتر در استان خوزستان ایران زندگی میکنند و دارای مناسک مشترک و نیز متفاوت هستند. با وجود آنکه مندائیان تاریخ خود را به حضرت آدم علیه السلام برمیگردانند، اما به دلیل عدم تبلیغ دین خود، ابهامات فراوانی راجع به آنها وجود دارد. آنها دارای خط، زبان و نیز کتب مقدّس مخصوص به خود هستند. ضمن آنکه باید اذعان کرد که از وضعیت آنها هنگام ظهور اسلام، اطلاعات چندانی در دست نیست.
متن
از آنجا که صابئان دارای زبان، گویش، خط و الفبای مخصوص به خود هستند، همین امر موجب شد که محققان از درک حقیقت دینی آنها بسیار دیر مطلّع شده و اتهاماتی همچون ستارهپرستی یا فرشتهپرستی را به آنان نسبت دهند. مردم جهان تا مدتها آنها را نمیشناختند و برخی از مستشرقان رنج آشنایی با این قوم را با زندگی در کنار آنها و فراگیری زبان آنها به جان خریده و مردم جهان را با این قوم از یاد رفته آشنا کردند.
در کشور ما دغدغه آشنایی با این قوم ـ که در کنار ما مسلمانان و در شهرهای کشور ما زندگی میکنند ـ بسیار دیر به سراغ محققان آمد، اما با وجود این، تحقیقات ارزشمندی به رشته تحریر درآمده است و البته سؤالاتی ـ از قبیل حقیقت دینی آنها و … ـ نیز بدون پاسخ باقی مانده است. این نوشتار کوتاه، نگاهی گذرا به تاریخ، عقاید و مناسک و… قوم صابئان دارد.
صابئان در قرآن
در قرآن کریم سه بار از صابئان یاد شده است:
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.»۲
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.»۳
ـ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ.»۴
نکات به دست آمده از این آیات را میتوان اینگونه بیان کرد:
الف. از آنجا که صابئان در کنار ادیانی همچون یهودیت و مسیحیت آمده است، میتوان استفاده کرد که آنها نیز دارای دین و شریعت مخصوص به خود بوده و به اعتراف قرآن کریم به مبدأ و معاد اعتقاد داشتهاند.۵
ب. صابئان در اصل دارای یک دین توحیدی بودهاند و عقایدی همچون ستارهپرستی که امروزه به برخی از فرقههای آنها نسبت میدهند از انحرافات بعدی آنها به شمار میآید.۶
ج. اینکه در قرآن نام این قوم آمده است، میتوان دریافت کرد که این دین نیز مانند یهودیت و مسیحیت در عصر نزول قرآن دارای جمعیت قابل توجهی بودهاند وگرنه قرآن به آنها اعتنایی نمیکرد.۷
درباره اینکه مراد از صابئین قرآنی چه کسانی هستند، در آینده قضاوت خواهیم کرد.
دین صابئان
آنچه مشهور بر سر زبانهاست، اینکه تعداد پیامبران صاحب شریعت و دین پنج تاست؛ حال صابئان که بنابر آیات قرآن کریم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند، پیرو کدام یک از ادیان پنجگانه بودهاند و از کدامیک از پیامبران صاحب شریعت پیروی میکردهاند؟
قدر مسلّم این است که نمیتوان آنها را از مسلمانان دانست و از اینکه در کنار یهودیان و مسیحیان ـ که بنابر آیات قرآن کریم اعتقاد به مبدأ و معاد داشتهاند ـ ذکر شدهاند میتوان گفت که پیرو این دو دین هم نبودهاند.
با وجود این، آیا بازماندهای از دین حضرت ابراهیم و نوح علیهماالسلامبودهاند؟ یا اینکه اساسا دارای یک دین جداگانه بودهاند و از هیچیک از این ادیان توحیدی پیروی نمیکردهاند؟ که در این صورت، ذکر آنها در کنار ادیان توحیدی و به نیکی یاد کردن از آنها، قابل تأمّل میشود.
از گفتههای علما و مفسّران نمیتوان به نتیجه روشنی رسید؛ زیرا عدهای از آنها، صابئان را پیروان حضرت نوح علیه السلام میدانند و عدهای دیگر، آنها را طایفهای از مجوس میدانند. عدهای دیگر از علما آنها را ستارهپرست میدانند و عدهای هم معتقدند که آنها دین روشنی ندارند و بر فطرت خود باقی هستند.۸
در سطور و صفحات آینده به این سؤال رسیدگی خواهیم کرد.
معنای لغوی و وجه تسمیه
اختلاف دانشمندان در مورد صابئان، به معنای این واژه و وجه تسمیه آنها هم کشیده شده است؛ بدین شکل که برخی محققان حتی نزدیک به ده قول و نظر در این رابطه ذکر کردهاند. اما به طور کلی، میتوان ریشه این اختلافها را ناشی از چند امر دانست و این انظار را اینگونه دستهبندی کرد:
۱٫ بیشتر دانشمندان، واژه «صابئان» را از واژه «صبا یصبو» مشتق دانستهاند؛ به این معنا که ماده اصلی این واژه را عربی قلمداد کردهاند. آنگاه از آنجا که این واژه به معنای خروج از یک دین و انتقال به دین دیگر یا تمایل به دین دیگر است، قائلان به این نظر در وجه تسمیه صابئان به این نام، بر چند دسته شدهاند:
الف) صابئان کسانی بودند که از دین توحیدی خود به ستارهپرستی رو آوردند.
ب) صابئان کسانی بودند که از دین توحیدی خود به پرستش فرشتگان رو آوردند.
ج) صابئان کسانی بودند که از سنّتهای حق اعراض کرده و از روش انبیا لغزیدند.
این افراد برای تأیید نظریه خود این قرینه را ذکر کردهاند که در زمان ظهور اسلام، مشرکان عرب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به نام «صابئی» و اصحاب ایشان را به نام «الصباة»، به معنای خارجشدگان از دین خود میخواندند.۹ یکی از محققان در اینباره مینویسد: «همانا قریش، پیامبر را “صابی” و صحابه را “صبا” به معنای خارجشدگان از دین قوم خود، مینامیدند و واژه “صابئة” بسیاری از اوقات در معنای “حنفاء” به کار میرفت… این امر بر این مطلب دلالت دارد که مقصود از “صابئة” میان عرب هنگام ظهور اسلام، جداشدگان و خارج شدگان از دین قوم خود یعنی عبادت بتها و نیز فریادگران توحید بوده است و اما اینکه میبینیم [واژه] “صابئة” بر صابئة معروف در اسلام، اطلاق میشود، در زمان اسلام پیدا شده است.»۱۰
در بررسی این نظر میتوان گفت: اگرچه واژه «صابئة» در زبان عربی کاربرد داشته است و به معنای خروج از چیزی به چیز دیگر است، این نظر که صابئان را به این دلیل به این نام نهادهاند، قابل تأمّل است؛ زیرا همانگونه که در آینده روشن خواهد شد تمام فرقههای صابئان اینگونه نبودهاند و اساسا قرآن کریم وقتی از این قوم یاد میکند آنها را معتقد به مبدأ و معاد معرفی میکند. بنابراین، میتوان این فرضیه را مطرح کرد که اساسا صابئان در قرآن یک واژه عربی نباشد؛ زیرا به معنایی که در عرب به کار میرود به کار نرفته است.
۲٫ واژه صابئان از ماده عبری «ص ـ ب ـ ع» به معنای فرو رفتن در آب میباشد که عین آن ساقط شده است و به معنای «مُعَمِّدون» است؛ یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب انجام می دهند.۱۱
این وجه با واقعیات عینی درباره تمام فرقههای صابئان سازگار است؛ زیرا بارزترین ویژگی اعمال این گروهها همان اهمیت به آب و غسل تعمید است و اساسا وجه حضور آنها در بینالنهرین و مناطق پر آب همین عنصر بوده است.
۳٫ سلیم برنجی که خود از صابئان مندایی خوزستان است در اینباره مینویسد: «واژه صابئین از واژه آرامی «صُبا یا صوا» به معنای تعمید اشتقاق یافته است. ایشان ناآشنایی به زبان مندایی آرامی را دلیل ذکر معانی نامناسب از سوی اندیشمندان برای صابئان دانسته است.»۱۲
غَضبان رومی هم که از صابئان مندائی عراق است، «صابئه» را از «صبا» ـ که یک لغت آرامی و به معنای تعمید کردن است ـ میداند.۱۳
این وجه هم با واقعیات عینی درباره این گروه منطبق است و چون از اهل همان گروه صادر شده است طبعا قابل قبولتر است، اگرچه در ریشه لغوی این کلمه وفاق دیده نمیشود.
۴٫ دیگر اقوال بدون در نظر گرفتن ریشه لغوی این واژه، این وجوه را در وجه تسمیه صابئان ذکر کردهاند:
الف. صابئان منسوب به «صابئیبن لامک»، برادر حضرت نوح علیه السلام هستند.
ب. صابئان منسوب به «صابی»، نوه حضرت ادریس علیه السلام هستند.
ج. صابئان منسوب به «صابی بن شیثبن آدم علیه السلام » هستند.۱۴
فرقه های صابئان
محققان از نظر اعتقادی صابئان را به فرقههایی تقسیم کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱٫ اصحاب روحانیات: آنها معتقدند که ما نمیتوانیم به خالق حکیم تقرّب جوییم، پس باید از راه واسطهها که همان روحانیات هستند به خدا تقرّب جوییم. روحانیات از هر نوع مواد جسمی مبرّا هستند و همواره به تقدیس خدا مشغولند و تدبیرکننده فلک و کواکب هم همانها هستند و ستارگان هم هیکلهای آن روحانیات هستند.
۲٫ اصحاب هیاکل: آنها نیز وجود واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم میدانند و معتقدند این واسطه باید قابل رؤیت باشد؛ از اینرو، چون روحانیات قابل رؤیت نیستند باید واسطهای میان ما و روحانیات وجود داشته باشد که این واسطهها همان هیاکل یا ستارگان هفتگانه هستند.
بنابراین، اصحاب هیاکل دو واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم میدانند.
۳٫ اصحاب اشخاص: آنها نیز مانند دو گروه پیشین وجود واسطه را برای تقرّب به خداوند لازم دانسته و معتقدند که این واسطه همیشه باید در دسترس و قابل مشاهده باشد و چون روحانیات قابل مشاهده نیستند و ستارگان هم افول و غروب دارند و همیشه در دسترس نیستند، پس باید از واسطهای دیگر استفاده کرد. آنها برای تأمین این هدف، به ساختن صورتهای ستارگان هفتگانه رو آوردند و به آنها تقرّب میجستند.
بنابراین، اصحاب اشخاص برای تقرّب به خداوند، سه واسطه را لازم میدانستند.
۴٫ اصحاب حلول و تناسخ: به اعتقاد این گروه، خداوند معبود یکی است، ولی مدبّر عالم، کواکب هستند. آنها معتقدند که خداوند گاهی در ستارگان و گاهی در وجود اشخاص زمین ظاهر میشود. به باور آنها در هر ۳۶۴۲۵ سال، نسل حیوانات و انسان منقرض شده و مجددا روی زمین از حیوان و انسان زوجی پدید میآید و نسل آنها افزایش مییابد و این کار تا ابد ادامه دارد و اساسا اصحاب حلول، قیامت را در همین امر میدانند.
۵٫ صابئه فلاسفه: آنها به شریعت خاصی معتقد نبودند و تنها به روحانی بودن ستارگان اعتقاد داشتند و آنچه را عقل حُسن آن را درک میکند انجام میدادند.۱۵
محققان با یک نگاه کلیتر صابئان را به دو دسته «حرانی»ها و «مندایی»ها تقسیم کردهاند.
صابئان حران
«حران» شهری در شمال عراق است که در بین راه موصل به شام و در قسمت شرق رود فرات واقع شده است. گفته میشود که حران نخستین شهری است که پس از طوفان حضرت نوح علیه السلام به وسیله «هاران بن آزر»، پسر عموی حضرت ابراهیم علیه السلام ساخته شده است و از اینرو، حران نامگذاری شده است. البته اقوال دیگری نیز در اینباره وجود دارد.۱۶ درباره اینکه آیا اساسا در این شهر صابئان زندگی میکردهاند یا نه، تردیدهایی وجود دارد. ظاهرا نخستین کسی که در اینباره سخن گفته است ابن ندیم در کتاب الفهرست است. او مینویسد: مأمون در سفری که به جنگ با روم عازم بود به شهر حران رسید. اهالی شهر برای استقبال خارج شدند. در میان آنها گروهی بودند که ریشها و لباسهای بلند داشتند. مأمون از دین آنها سؤال کرد، جواب درستی ندادند. پرسید: آیا مسیحی هستید؟ گفتند: نه. پرسید: آیا یهودی هستید؟ گفتند: نه. مأمون گفت: من میروم و تا موقع بازگشت، شما یا باید مسلمان شده باشید و یا به یکی از ادیان اهل کتاب پیوسته باشید. در غیر این صورت، با شما به عنوان کفار حربی برخورد خواهد شد. این افراد به دنبال چاره بودند که یکی از علما با دریافت مبلغ معتنابهی به آنها گفت که به مأمون بگویند ما صابئی هستیم که اسم آنها در قرآن آمده است و ما جزء اهل کتاب هستیم.۱۷
این نقل ابن ندیم موجب تردیدهایی درباره حقیقت صابئی بودن آنها شده است و میتوان گفت: دو موضعگیری کاملاً متفاوت را پدید آورده است که قضاوت در اینباره را به ادامه بحث واگذار میکنیم.
تاریخ حرانیان
آقای زرّینکوب در اینباره مینویسد:
صابئین که حکمت هِرمِسی [= حضرت ادریس] غالبا از طریق آنها در بین مسلمین نشر و ترویج شد در شهر حران، موطن قدیم ابراهیم و لابان میزیستند و به سبب امتزاج عناصر مقدونی و یونانی بازمانده از عهد اسکندر با بقایای اقوام آشوری و سریانی و ارمنی در آن حدود، مقارن غلبه رومیها بر آنجا و در طول مدتی که در نواحی بین ایرانیان و رومیان بر سر تصرف و تملّک آن منازعات مستمر در جریان بود، در مجموعه عقاید و آداب اهل حران، علاوه بر مذاهب یونانی، پارهای از عناصر دوران تسلط آشور و بابل که هیکل معروف خدای سین (= ماه) را در آنجا برپا داشته بودند باقی بود. وقتی بعد از رسمی شدن آیین مسیح در روم نیز حران همچنان بر عقاید و آداب عهد شرک وفادار ماند و آباء کلیسای قدیم هم از آنجا همچون یک شهر شرک، شهر یونانی یاد میکردند، این تمسّک به عقاید و آداب قدیم در نزد حرانیان در دوران خلافت اسلامی نیز دوام یافت.۱۸
از این گفتار استفاده میشود که تاریخ قوم حرانی همراه با شرک بوده است و به تعبیر برخی محققان، شهر حران معروف به «وثنیت» بوده است.۱۹
ایشان همچنین مینویسد:
خلفای اموی که آخرین آنها مروان حمار به این شهر علاقه خاصی داشت، در مبارزه با عقاید حرانیان اهتمام چندانی نکردند و در عهد عباسیان اقدام هارونالرشید در مبارزه با آیین قوم به جایی نرسید و چون مأمون از آنها خواست که یا اسلام آورند یا انتساب خود را به اهل ذمّه معلوم دارند، آنها خود را با صابئین مذکور در قرآن منطبق خواندند.۲۰
انبیای قوم حران
شهرستانی، چهار شخصیت را به عنوان پیامبران قوم حران معرفی میکند که دیگران هم به تبع شهرستانی همین چهار نفر را ذکر کردهاند. این پیامبران عبارتند از: عاذیمون، هِرمِس، اعیانا و اواذی. حرانیان، هرمس را همان حضرت ادریس دانسته و اساس آموزههای خود را به او نسبت میدهند.۲۱
دانشمندان حرانیان
به طور کلی، قوم حرانی علاقهمند به فرهنگ و حکمت و علم بودند و به دلیل وجود همین ویژگی در حکومت اسلامی، بخصوص در عهد عباسی، در برخی مسئولیتهای حکومتی ایفای نقش کردند. برخی از دانشمندان حرانی را به طور خلاصه میتوان اینگونه معرفی کرد:
ثابتبن قرة: در هندسه و فلکیات استاد بود و در دستگاه معتضد عبّاسی منجم بود. او تألیفات بسیاری در ریاضیات، طب، فلسفه و منطق داشت. فرزند او سنان بن ثابت و نوهاش ثابت بن سنان نیز در طب مهارت داشتند و حتی رئیس بیمارستان بغداد بودند. همچنین نوه او در تاریخ هم مهارت داشت و کتابی در اینباره تألیف کرده است که میان قدما مشهور است.
ثابتبن قرة در حران با همکیشان خود اختلاف پیدا کرد و به همین دلیل، به بغداد آمد و شعبه دیگری از دین حرانی را در آنجا تأسیس کرد.
هلالبن ابراهیم بن زهرون: هلال از پزشکان معروف زمان خود بود که در درمان بیماریهای سخت شهرت داشت.
محمّدبن جابر البتانی: منجّم و ریاضیدان معروف که ستارگان را رصد میکرد و دارای زیج بود. زیج او به نام زیج صابئی معروف است که به زبان لاتینی هم ترجمه شده است.
عمران صابئی: او یکی از متکلمان حرانی در عهد مأمون بود که در جلسه مناظرهای که میان امام رضا علیه السلام و پیروان دیگر ادیان برگزار شده بود، به عنوان رئیس صابئان شرکت داشت و با پاسخهای امام رضا علیه السلام به سؤالاتش، مسلمان شد.۲۲
عقاید قوم حرانی
محور عقاید حرانی تعالیم هرمس مثلث است که حرانیان او را همان حضرت ادریس علیه السلام میدانند. این عقاید آمیخته با افکار فلسفی است و به افکار فلسفی یونان باستان شباهت دارد. به عنوان مثال، اعتقاد به لوگوس و عناصر اربعه در این تعالیم به وضوح دیده میشود. برخی از عقاید آنها به شرح ذیل میباشد:
تناسخ: به اعتقاد حرانیان پس از مرگ، نفس اگر دارای اعمال سیئه باشد در جسد دیگری حلول میکند و آنقدر در آنجا میماند تا اینکه طاهر شود و اگر دارای اعمال حسنه باشد به عالم افلاک عروج میکند و تا قیامت آنجا میماند.۲۳ در بیان دیگری گفتهاند: به اعتقاد حرانیان، ارواح خوب در ابدان خوب رفته و استراحت میکند و ارواح بد به ابدان بد و ابدان حیوانات منتقل شده و پس از هزار سال دوباره در قالب انسان درمیآید که اگر پاک شد به آخرت منتقل میشود و در غیر این صورت دوباره به حیوانات منتقل شده و تا هزار سال دیگر باقی میماند.۲۴
بهگفته شهرستانی اصل تناسخ و حلول از این قوم پیدا شد.۲۵
قدمای خمسه: حرانیان پنج عنصر را به عنوان موجودات ازلی و غیر مخلوق میدانستند که البته در برخی نقلها این عناصر عبارت بودند از: آسمان، زمین، خورشید، ماه و ستارگان۲۶ و در بیشتر نقلها این عناصرْ باری تعالی، نفس، هیولی، دهر و خلأ معرفی شدهاند. از این پنج عنصر دو تا زندهاند که همان باری تعالی و نفس هستند و یکی منفعل است که همان هیولی است و دو تا نه زندهاند و نه منفعلاند که دهر و خلأ هستند.۲۷
اعتقاد فراوان به موجودات آسمانی: به طور کلی، ستارگان و اجرام آسمانی حضور جدّی در عقاید حرانیان دارند. با اینکه گفتهاند حرانیان به خدای واحد اعتقاد داشتند، اما این عقیده در صحنه عمل کمتر به چشم میخورد؛ چراکه آنها کار تدبیر عالم را به عهده فرشتگان که در واقع، روح افلاک و اجرام آسمانی هفتگانه بودند میدانستند. برخی از گروههای حرانی، خود اجرام را میپرستیدند و برخی نیز چون میدیدند که اجرام همواره در دسترس نیستند، از اینرو، صورتهایی را برای آنها میتراشیدند و آنها را میپرستیدند. ستارهپرستان برای هر یک از اجرام آسمانی هفتگانه خود معبد جداگانهای با ویژگیهای خاص از نظر شکل هندسی میساختند.۲۸
اعتقاد به ستارگان در مناسک و اعمال آنها هم به نحو چشمگیری وجود دارد.
مناسک قوم حرانی
نماز: «صلاة» به معنای دعاست و حرانیان به این معنا نماز داشتند؛ به این شکل که برای ستارگان دعا و تضرع انجام میدادند.۲۹ آنها روزی سه یا پنج بار و رو به شمال نماز میخواندند.۳۰
روزه: از پیش از طلوع خورشید تا پس از غروب از خوردن محصولات حیوانی ـ نه نباتی ـ اعم از گوشت، سمن، شیر و تخم مرغ خودداری میکردند. روزه آنها به شکل یک ماه کامل نبود، بلکه در ایام گوناگونی از سال که جمعا بیش از یک ماه میشد به روزه میپرداختند.
قربانی: برای هر سیاره از جمله مشتری، زحل، مریخ، خورشید و ماه و … قربانی مخصوصی داشتند.
ازدواج: آنها تنها ازدواج با همکیش خود را روا میدانستند و ازدواج با غیر همکیش را موجب خروج از دین حرانی میدانستند.
غسل: آنها جنابت و مسّ میّت را موجب غسل میدانستند.۳۱
محرمات: خوردن گوشت سگ و خوک و پرندگانی که دارای چنگال هستند و کبوتر، و ختنه کردن و تراشیدن موی صورت را حرام میدانستند.۳۲
صابئان مندائی
مندائیان یا مغتسله قومی هستند که در اطراف بصره و در خوزستان ایران، بخصوص در شهرهای خرمشهر و اهواز، زندگی میکنند. این قوم به دلیل آنکه آب جاری در نزدشان مقدّس است، سکونت در این مکان را اختیار کردهاند.
مندائیان یکی از ناشناختهترین ادیان جهان را دارند و این امر به طرزتفکر خود آنهابرمیگردد.بهبیاندیگر،عوامل ناشناخته بودن آنها را میتوان در چند نکته خلاصه کرد:
۱٫ عدم تبلیغ: دین مندائی یک دین تبشیری نیست و دعوت و تبلیغ در این دین وجود ندارد.
۲٫ ازدواج درونی: بر اساس اعتقادات این قوم، ازدواج با غیر مندائی ممنوع و موجب خروج از این دین میشود.
۳٫ عدم انتشار کتب: بزرگان این دین نمیخواستند که دیگران از اسرار این دین مطلّع شوند و بر همین اساس، از انتشار کتب و در اختیار دیگران قرار دادن آنها خودداری میکردند. آنها حتی از چاپ کتاب برای پیروان خود نیز دریغ میکردند و معتقد بودند که کتابها باید دستنویس باشند.
این عوامل موجب گمنامی آنها شده بود تا اینکه برخی از مستشرقان پس از اینکه مدت طولانی در میان آنها زندگی کردند و زبان آنها را آموختند، اقدام به ترجمه و انتشار برخی از کتابهای مندائیان به زبانهای اروپایی کردند که از جمله این مستشرقان میتوان به لیدز باسکی و خانم دراور و رودلف ماتسوخ آلمانی و نولدکه اشاره کرد.۳۳ تا اینکه اخیرا یکی از صابئان مندائی عراق و یکی از صابئان مندائی ایران، کتابهایی را راجع به عقاید و تاریخ قوم خود به زبانهای فارسی و عربی به رشته تحریر درآوردند. بدینروی، آقای سلیم برنجی از صابئان مندائی خوزستان ایران، کتاب قوم از یاد رفته و آقای غضبان رومی از صابئان مندائی عراق، کتاب الصابئة را نوشتند.
تاریخ مندائیان
مندائیان سابقه شکلگیری آیین خود را به زمان حضرت آدم علیه السلام برمیگردانند و ایشان را اولین پبامبر خود میدانند.۳۴ پس از حضرت آدم علیه السلام ، شَیْتِل ـ که همان شیث بن آدم است ـ را نبی خود میدانند.۳۵ آنها خود را از جمله مسافران کشتی حضرت نوح علیه السلام دانسته،۳۶ پس از حضرت نوح علیه السلام ، سام بن نوح را رهبر خود تلقّی کردهاند.۳۷ آنها از حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام به عنوان پیامبران بزرگ الهی یاد میکنند، ولی اینگونه نیست که آنها را هم از جمله انبیای قوم خود بدانند. در اعتقادات مندائی، حضرت موسی علیه السلام هم به عنوان پیامبر این قوم شناخته نشده است و حتی دین خود را در عرض دین حضرت موسی علیه السلام دانسته و معتقدند که ۲۰۰۰ سال پیش میان مندائیان و بنیاسرائیل درگیریهایی به وجود آمد که منجر به تضعیف مندائیان شد، از اینرو، خداوند به فکر نجات مردم مندائی افتاد و برای این کار یحیی یوحنا را به عنوان منجی این قوم فرستاد.
همین نکته موجب شده است که آنها به حضرت یحیی علیه السلام اهمیت فراوانی دهند، به گونهای که او را پیامبر، مروّج و زندهکننده دین مندائی میدانند. آنها حتی سال خود را هم سال یحیایی ـ نه شمسی ـ مینامند. مندائیان معتقدند که حضرت یحیی علیه السلام کسی بود که کتابهای پراکنده شده مندائی را جمعآوری کرد و کتاب ادراشی ادیهیا را از خود به جای گذاشت.۳۸
بر اساس تاریخ مندائی، این قوم شصت سال پس از وفات حضرت یحیی علیه السلام بر اثر درگیری با یهودیان مجبور به ترک فلسطین و مهاجرت به بینالنهرین ـ که یکی از بلاد امپراتوری ایران در زمان اشکانیان بود ـ شدند.۳۹ عدهای نیز مقصد اصلی آنها را پس از مهاجرت از فلسطین، منطقه خوزستان ایران و جنوب عراق دانستهاند.۴۰
به اعتقاد برخی محققان، سُکنا گزیدن آنها در سرزمین کَلْده و بینالنهرین موجب شد که گروهی آیین کلدانیها را به اشتباه آیین صابی بدانند و یا صابیها را ستارهپرست تفسیر کنند و یا صابیها را با حنفاء و پیروان حضرت ابراهیم علیه السلام ـ که در آن دیار و در حران کم و بیش وجود داشتند، و از لحاظ اعتقاد به مبدأ و معاد و احکام و اغسال نیز تشابهی با هم داشتند ـ یکی پندارند و یا حنفاء را «صابیهای ابراهیمی» بخوانند.۴۱
اکنون قریب به پنج هزار نفر از آنها در خوزستان، کنار رود کارون، اهواز، خرمشهر، آبادان و شادگان زندگی میکنند.۴۲ و حدود هشت هزار تن از آنها در عراق، اطراف دجله و فرات در بغداد، حله، ناصریه، ماره، کوت، دیالی، کرکوک، موصل، رمادی، سلیمانیه و کربلا به سر میبرند.۴۳
پیامبران و دین مندائیان
بر اساس تاریخ این قوم، انبیای مندائیان، حضرت آدم علیه السلام ، شیتل، سام، رام، حضرت نوح و حضرت یحیی علیهماالسلامهستند. آشنایی اجمالی با تاریخ این قوم ما را در شناخت دین آنها کمک میکند. به طور مقدّمه باید گفت که بر اساس روایات موجود در متون ما مسلمانان، انبیای دارای دین و شریعت عبارتند از: حضرت نوح، حضرت ابراهیم،حضرتموسی،حضرتعیسی علیهم السلام وپیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله.
با توجه به تاریخ این قوم میتوان گفت که به طور قطع دین این قوم یهودیت نیست؛ چراکه در تاریخ این قوم از درگیری میان یهودیان و مندائیان سخن به میان آمده است و آنها دین مندائی را در عرض دین یهود به شمار آوردهاند. ضمن اینکه آنها در کتاب کِنزاربا میگویند: «بسم اللّه المتعالی … لا امارس طقوسا بالنار و لست یهودیا و لا مسیحیا.»
با توجه به این متن مندائی، میتوان مسیحی نبودن آنها را هم نتیجه گرفت.۴۴
همچنین با توجه به اینکه آنها از حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پیامبر قوم خود یاد نکردهاند و تنها او را به بزرگی یاد کردهاند میتوان گفت که آنها آیین خود را از وی هم نگرفتهاند. حضرت یحیی علیه السلام هم از جمله انبیای اولوالعزم نیست و اساسا خود مندائیان هم او را پیامبر صاحب دین جدید نمیشناسند، بلکه او را به عنوان پیامبر مروّج دین مندائی به رسمیت میشناسند. حضرت آدم علیه السلام هم که دارای دینوشریعتمخصوصینبوده است.
با توجه به این مقدمات میتوان ادعا کرد که از آنجا که آنها حضرت نوح علیه السلام را به عنوان پیامبر قوم خود به شمار میآورند و این پیامبر هم از جمله انبیای اولوالعزم بوده است، پس دین مندائی باید از شریعت حضرت نوح علیه السلام گرفته شده باشد.
وجه تسمیه واژه مندائی
سلیم برنجی، «مندائی» را مشتق از «مندابه» به معنای دانش و معرفت میداند و مندائی را کسی میداند که صاحب معرفت الهی و نیز صاحب علم و دانش باشد.۴۵
خط و زبان مندائی
به گفته مندائیان، خط مندائی به صور مستقیم از خط آرامی مشتق شده و آسانترین و کاملترین خطوط سامی است.
الفبای مندائی شامل ۲۳ حرف بوده و از راست به چپ نوشته و خوانده میشود.
زبان صبّی یا مندائی یک لهجه آرامی بابلی است و به طور کلی، زبانهای آرامی عبارتند از: تدمری، سریانی قدیم، اسطرنجبیلی، سریانی غربی، سریانی شرقی، سریانی فلسطینی، مندائی و منخی. زبانشناسان ثابت کردهاند که همگی آنها از یک ریشه مشتق گردیده و بسیار به هم نزدیک است.۴۶
کتب مقدّس۴۷
۱٫ گنزاربّا: مندائیان معتقدند این کتاب به وسیله فرشته وحی بر حضرت آدم علیه السلام نازل شده است.۴۸ این کتاب به وسیله لیدز بارسکی به آلمانی ترجمه شد.
۲٫ ادراشی ادیهیا: این کتاب منسوب به حضرت یحیی علیه السلام و تعالیم ایشان است. خانم دراور این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد.
۳٫ قِلِستا: کتابی است که آداب و احکام ازداوج در آن نوشته شده است.
۴٫ سیدرا ادنشماثا یا کتاب نفوس: این کتاب درباره سنن و آداب تلقین اموات و چگونگی دفن و جدایی روح از بدن و… بحث میکند. صابئان معتقدند که این کتاب بر حضرت آدم علیه السلام نازل شده است. خاورشناس انگلیسی خانم دراور این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده است.
۵٫ دیونان: مجموعه اعتقادات و سنّتهای این قوم را در این کتاب آوردهاند.
۶٫ اَسفَرمَلواشه یا اسفار مالاشیا: علمای صابئی به وسیله این کتاب، حوادث را پیشبینی میکنند. همچنین در این کتاب اوراد و ذکرهایی برای معالجه امراض وجود دارد.
۷٫ اِنیانی یا اناشید: در باب مراسم عبادت و نماز و احکام میت مطالبی دارد. نسخهای از این کتاب در موزه عراق وجود دارد.
۸٫ دهیقل زیوا یا هیقل زیوا: این کتاب مشتمل بر ۱۲۰۰ سطر و از کتابهای ادعیه و اوراد و اذکار است. صابئان عقیده دارند اگر اذکار این کتاب به همراه هر کس باشد، هیچ سلاح سرد و گرمی در او کارگر نیست.
۹٫ تفسیر پغره: در باب تحولات جسمانی انسان صحبت میکند.
۱۰٫ سیدرا مَصوِّتا: این کتاب دربردارنده احکام و اقسام تعمید است.
۱۱٫ دساتیر: مشتمل بر برخی دستورات است. بسیاری این کتاب را ساختگی میدانند.۴۹
عقاید مندائیان
توحید: درباره عقیده این قوم به توحید سخنان ضد و نقیض بسیاری به چشم میخورد. برخی از محققان با نفی انتساب وثنیت از این قوم، مندائیان را انسانهایی معتقد به خدای زنده، رزاق و ازلی میدانند۵۰ و عدهای دیگر از محققان، بسیاری از عقاید صابئان مندائی را در باب اعتقاد به خدا و خلقت و معاد، خلقت آدم و بهشت و دوزخ و مسائل تاریخی مانند طوفان حضرت نوح علیه السلام مانند عقاید یهودیان میدانند. این عده از محققان، آیین مندائی را متأثر از عقاید گنوسیها و مجوس و قوم بابل دانسته و آنها را قومی دانستهاند که به تقدیس ستارگان میپرداخته و این ویژگیراازشاخصههایامروزینآنهاهمبهشمارآوردهاند.۵۱
درباره این ادعا که مندائیان به تقدیس ستارگان میپردازند باید گفت که با توجه به آموزههای موجود در کتب مقدّس این قوم چنین ادعایی نمیتواند درست باشد؛ چراکه در کتاب ادراشی ادیهیا آمده است که هر کس به دنبال ساحران و ستارهشناسان برود در مکانی سرد معذب خواهد شد. بر پایه این منبع است که برخی از محققان، حتی تقدیس ستارگان را هم از عقاید این قوم نفی کردهاند. اگرچه این نکته را که آنها با محاسبات نجومی مقدرّات را پیشبینی میکنند از مسلّمات این قوم دانستهاند،۵۲ این امر غیر از تقدیس ستارگان است. سلیم برنجی دعای مندائیان هنگام خروج از آب و پایان مراسم تعمید را اینگونه مینویسد: «بسماللّه المتعالی … انی خرجت من الماء الجاری … نحمداللّه و نعبده عبادة خالیة من الاجرام السماویة و ان الشمس نور مسخر لنا و هی فاقدة لایة قدرة و عبادتها باطل.»۵۳
عدهای از محققان معاصر برای اینکه قبح تقدیس ستارگان را از این قوم کمتر جلوه دهند، از به کار بردن واژه تقدیس ستارگان برای قوم مندائی خودداری کرده، ولی مندائیان را قومی معرفی کرده که به ستارگان احترام میگذارند و این ادعا را مستند به این نموده که مندائیان نماز خود را به سمت شمال میخوانند و از آنجا که ستاره قطبی در این جهت قرار دارد، پس این به معنای احترام به ستارگان است.۵۴
این ادعا ناشی از عدم مراجعه دقیق به کتب مندائیان است؛ چراکه به شهادت مندائیان سرّ اینکه آنها برای نماز رو به شمال میایستند، مطلب دیگری است. آقای برنجی آن را اینگونه بیان میکند:
به جز رشامه، همه رسوم دیگر مندائیان به طرف شمال ـ که گفتیم قبله آنان هم بدان سو است ـ انجام میپذیرد. «اواثرمزنیا»، جای مقدّسی از دنیای دیگر است که در آن مکان مقدّس، نیکی و بدیهای یک مرد و زن سنجیده شده و حکم نهایی درباره آن فرد و اعمالش صادر میگردد. به اعتقاد مندائیان، وقتی که رو به شمال میایستند در جهت آن مکان مقدّس ایستادهاند. به همین علت، تمام مراسم خویش را رو به سمت شمال انجام میدهند.۵۵
همچنین ایشان آیات دیگری را بیان میکند که مندائیان هنگام تعمید میخوانند و این آیات بیانگر اصرار این قوم بر توحید و نفی شرک است:
بار خدایا، شما فرمودید که آتش و هر چیز دیگر غیر تو فاقد اراده و باطلند و کسی که آنها را تعظیم و سجده مینماید نیز حقشکن و باطل و از مفسدین و منکرین میباشد…. من با روان شاد و فکری پاک و وجدانی آزاد از هرگونه شرک نسبت به اللّه از رودخانه بیرون آمده و تعمید یافتم.۵۶
درباره اینکه آیا مندائیان ملائکه را میپرستند یا آنها را تقدیس میکنند باید گفت: پرستش ملائکه به هیچ عنوان در کتابهای آنها نیامده است، اما احترام به ملائکه در این دین پذیرفته شده است. به عنوان مثال، مندائیان در مقدّمه نماز خود بیست بار سلام میدهند که ۱۲ بار آن سلام به ملائکه است و سایر سلام ها، سلام به خداوند ـ با صفات گوناگون ـ و انبیاست.۵۷ پر واضح است که احترام به ملائکه با توحید تعارضی ندارد؛ چراکه ما مسلمانان هم به ملائکه احترام میگذاریم. شاهد این امر این است که در قرآن کریم، ۵۸ بار از ملائکه ـ غیر از مواردی که از فرشتگان خاصی و به نامهای خاصی یاد میشود ـ یاد شده است که در موارد بسیاری خداود متعال آنها را موجوداتی محترم و مطیع معرفی فرموده و حتی در مواردی شرط نیکوکار بودن انسان را ایمان به خدا و ملائکه و انبیا دانسته است و عجیب اینکه ملائکه را بر انبیا هم مقدم داشته است.۵۸
به نظر میرسد که برای قضاوت درست درباره عقاید این قوم، متقنترین راه، مراجعه به کتب خود مندائیان است و هرگز نباید به چنین نسبتهایی که به آنها میدهند، اعتماد کرد.
معاد: آقای برنجی اعتقاد مندائیان به معاد را اینگونه معرفی میکند: مندائیان به دنیای جاویدان پس از مرگ اعتقاد دارند. در آخرت دو مکان وجود دارد؛ یکی «آلمانهورا» که همان عالم انوار است و دیگری عالم «آلمادهشوخا» که همان عالم بدیهاست. این دو عالم همان بهشت و دوزخ هستند. روح هر فردی پس از مرگ برای سنجش گناهان و خوبیها ابتدا به جایی به نام «اواثرمزنیا» میرود، آنگاه به عالم انوار یا بدیها منتقل میشود.۵۹
مناسک مندائیان
۱٫ تعمید: مهمترین عمل عبادی این قوم، غسل تعمید است که در ایام متعددی از سال و به مناسبتهای مختلفی باید انجام شود. هر مندائی حداقل سالی یک بار باید این عمل را انجام دهد که الزاما باید در روز یکشنبه انجام شود. از مناسبتهایی که به موجب آنها باید غسل تعمید انجام شود، میتوان به این موارد اشاره کرد: طاهر کردن نوزاد، زن زائو پس از یک ماه، عروس و داماد پیش از مراسم عروسی و پس از مراسم عروسی، مرتکبان گناه.۶۰
اهمیت زیاد این قوم به غسل تعمید موجب شده که عدهای آنها را از فرقه مسیحیت به شمار آورند۶۱ و بسیاری هم آنها را «مغتسله» بنامند.
۲٫ نماز: به زبان مندائی نماز را «براخه» گویند که باید همراه با وضو ـ که در زبان مندائی «رشامه» نام دارد ـ و رو به شمال و ستاره جدّی انجام شود.
۳٫ روزه: آنها سی و شش روز از سال را ـ البته نه به طور متوالی ـ از خوردن گوشت، ماهی و تخممرغ خودداری میکنند.۶۲
۴٫ محرمات: در آیین مندائی قتل نفس، زنا، لواط، خوردن شراب و هر نوع مسکر، دروغ، رباخواری، خوردن گوشت خوک، گراز، گاو، شتر و اسب، سحر و جادو، تراشیدن موی صورت و ختنه حرام است.
۵٫ ازدواج: بنا بر آیین قوم مندائی ازدواج با خواهر، عمّه، خاله، جدّه، خواهرزاده، خواهران ناتنی و خواهران زن تا پیش از مرگ زن، برای مردان حرام است و ازدواج با برادر، دایی، عمو، پدربزرگ، مادربزرگ، برادرزاده و برادر ناتنی برای زنان حرام است. ضمن اینکه به طور کلی ازداوج با غیر همکیش، حرام است.۶۳
۶٫ طلاق: در دین مندائی طلاق به معنای وسیع کلمه موجود نیست؛ یعنی طلاق به هر دلیلی واقع نمیشود. بارزترین دلیلهایی که موجب طلاق میشود عبارتند از: خیانت، دزدی، دروغ، رفتار نامشروع و ناعاقلانه که البته در صورت توبه میتوان از طلاق جلوگیری کرد. امروزه بر اثر عدم سازش زن و مرد با همدیگر، طلاق بین مندائیان رایج شده است.
نکته مهم در اینباره این است که در قوم مندائی صیغه خاصی برای طلاق وجود ندارد، بلکه ازدواج زن با یک مرد دیگر به معنای طلاق از شوهر اول محسوب میشود و تا زمانی که زن با مرد دیگر ازدواج نکرده باشد، همچنان مرد و زن، همسر یکدیگر محسوب میشوند.۶۴
صابئان قرآنی و واقعی
تاکنون با صابئان حرانی و مندائی آشنا شدیم. اکنون نوبت به بررسی این سؤال میرسد که آیا هر دو گروه صابئه واقعی هستند؟ همانگونه که در صفحات پیشین بیان شد، عدهای از محققان، صابئان را به دو گروه عمده مندائی و حرانی تقسیم کردهاند و صابئان در قرآن را هم شامل هر دو گروه دانستهاند. قدر مسلّم از صابئان قرآنی، همان مندائیان هستند و بحث در این است که آیا حرانیان هم صابئان واقعی هستند یا نه؟
اگرچه طیف گستردهای از محققان، صابئان قرآنی را تنها قابل اطلاق بر مندائیان دانستهاند۶۵ و ادعای خود را مستند به نقل ابنندیم در الفهرست کردهاند، اما در طرف مقابل محققان دیگری هم هستند که حرانیها را نیز، صابئان قرآنی و واقعی دانستهاند و با ایجاد تشکیک در نقل ابن ندیم، ادعای خود را مستند به این ادلّه کردهاند:
اولاً، پیش از ابن ندیم کسی این مطلب را نقل نکرده است.
ثانیا، در آن زمان دستگاه خلافت دفاتر خراج داشت و نام تمام اقوام اهل کتاب و ذمّه در آنها ثبت بوده است و بعید است که اینها تا آن زمان ناشناخته باقی مانده باشند.
ثالثا، ابن ندیم آن را از یک نویسنده ناشناخته نصرانی نقل میکند.
رابعا، شباهتهای زیادی در عقاید ـ مانند تقدیس ستارگان ـ و مناسک صابئان حران و مندائیان وجود دارد.
خامسا، در کتب مقدّس مندائی آمده است که حضرت ابراهیم علیه السلام پس از انشعابی که در میان پیروان او به وجود آمد به حران رفت و تعداد بسیاری از صابئان وفادار به او همراه او بودند. پس از استقرار در حران، حضرت ابراهیم علیه السلام به مصر رفت، ولی قوم او در حران ماندند.
سادسا، در کتاب حران کویتا که از کتب مقدّس مندائی است آمده است که وقتی مندائیان بر اثر درگیری با یهودیان از فلسطین هجرت کردند به حران رسیدند و در آنجا برادران دینی خود را یافتند.
بنابراین، میتوان حرانیان را صابئان واقعی به شمار آورد و اطلاق قرآن را شامل آنها نیز دانست.۶۶
به اعتقاد نگارنده این سطور، اگرچه برخی ادلّه ـ مانند دلیل چهارم ـ این محقق قابل خدشه است، اما برخی ادلّه دیگر مانند دلیل ششم جایی برای اعتقاد به جعلی دانستن صابئان حران باقی نمیگذارد، ضمن اینکه مراجعه به سایتهای اینترنتی مندائیان، اعتقاد مندائیان به نقل کتاب حران کویتا در این موضوع را ثابت میکند.
به نظر می رسد وجود اختلافات عمیق عقیدتی میان حرانیان و مندائیان موجب شده است که بیشتر محققان، از صابئی دانستن حرانیان خودداری کنند، اما باید توجه داشت که انحرافات عقیدتی میان پیروان هر دین و آیینی وجود دارد و عقاید مشرکانه حرانیان را هم باید از انحرافات آنها و تحت تأثیر محیط حران دانست.
حال که حرانیان را مانند مندائیان، صابئان واقعی دانستیم، میتوانیم ادعا کنیم که آیین حرانی هم در اصل به شریعت حضرت نوح علیه السلام برمیگردد که دچار انحرافات عقیدتی فراوان گشته است.
فقها و مسئله صابئان
میان فقهای شیعه و سنی از دیرباز این مسئله مورد اختلاف بوده است که حکم صابئان از نظر فقهی چیست؟ و آیا میتوان آنها را از اهل کتاب به شمار آورد؟
بیشتر فقهای شیعه اهل کتاب را منحصر در یهود و نصارا و مجوس دانستهاند۶۷ و این در حالی است که اکثریت فقهای اهل سنّت معتقدند که صابئان اهل کتاب هستند.۶۸
به اعتقاد برخی از محققان، فقهای شیعه به این دلیل صابئان را اهل کتاب نمیدانند که گمان میکنند صابئان گروهی مشرک و ستارهپرست هستند و چنین گمانی با مراجعه مستقیم به کتب آنها به دست نیامده است.۶۹
عدهای دیگر از محققان با این مبنا که اصطلاح اهل کتاب شامل هر دین آسمانی میشود، با تمسّک به آیات سهگانه قرآن کریم راجع به صابئان و با مراجعه به مضامین موجود در کتب صابئان، آنها را از اهل کتاب دانسته و دین آنها را منسوب به انبیاءاللّه به شمار آوردهاند.۷۰
وضعیت صابئان هنگام ظهور اسلام
متأسفانه منابع تاریخی ما از نظر پرداختن به این عنوان در سکوت عجیبی فرو رفتهاند و در هیچکدام از منابع مورد استفاده در این بحث، مطلب قابل استفادهای به چشم نمیآید. عدهای از محققان هم با تصریح به این امر که حلقه اتصال تاریخ صابئان در زمان ظهور اسلام مفقود است از کنار این بحث گذشتهاند.۷۱
آقای جواد علی در اینباره مینویسد: «و بعید نمیدانم که از میان ساکنان مکه، مردمی از صابئان بودهاند که به عنوان بازرگان از عراق به مکه آمده بودند… و مردم مکه به شهر آنها رفته و دانستند که آنها “صابئان” هستند.»۷۲
یکی از مورّخان در اینباره معتقد است:
صابئان در اواخر حکومت اشکانی، از شمال سوریه به خوزستان انتقال یافته و سکونت دائمی اختیار کرده بودند. در صدر اسلام از سکنه بومی و قدیمی منطقه میشان محسوب میشدند … ادامه سکونت این صابئان در همان ناحیه تا سده نهم هجری و انتقال محل سکونت آنها به مغرب و جنوب این ناحیه که بعد از توسعه قلمرو حکومت آلمشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ایشان در اهواز و محمره و عماره بصره تا امروز بهترین قرینه بر وجود پیروان دین صابی در شمال شرقی جزیرهالعرب هنگام نزول قرآن محسوب میشود. و به همین قرینه، وجود افراد یا جماعتهای دیگری از صابئان را میتوان در نقاط دیگر عربستان و از جمله سواحل حجاز و یمن و بیشتر در سواحل خلیج فارس از قدیمالایام پیشبینی کرد.۷۳
وی با شم تاریخی قوی خود احتمال داده است که این افراد یا جماعتهای پراکنده صابی، به روزگار خلافت خلفای راشدین و گسترش اسلام در جزیرهالعرب به دین اسلام گرویده باشند و یا آنکه در زمان خلیفه دوم که پیروان دو دین یهود و نصارا از جزیرهالعرب به سوریه و عراق نقلمکان کردند، صابئان محدود حجاز هم از حجاز و یمن به میشان، در جنوب شرقی حیره رفته و به همکیشان دیگر خود که در آنجا میزیستند، پیوسته باشند.۷۴
برخی دیگر از محققان در اینباره نوشتهاند:
مندائیان در اواخر دوران اشکانی وارد بینالنهرین شدهاند و نیز احتمال دارد که برخی از ایشان در جزیرهالعرب هم وارد شده باشند. همین طور حضور صابئین مندایی در منطقه میشان که از دامنه جبال حمرین تا کنار رودهای کارون و کرخه و دجله گسترش داشته، در زمان اشکانیان و نیز ساسانیان مسلّم است… و به احتمال قریب به یقین مانی و خانواده وی در اواخر دوران اشکانی و اوایل دوران ساسانی منسوب به همین صابئین مندائی بودهاند…؛ حتی مشخص است که زیادبن ابیه حاکم عراق، در زمان اولین خلیفه اموی ـ یعنی معاویه ـ با صابئین برخورد داشته و میخواسته که آنها را از دادن جزیه معاف کند، ولی وقتی به او اطلاع میدهند که صابئین ملائکه را میپرستند از این کار منصرف میشود. بنابراین، در قرن اول اسلامی صابئین که در عراق میزیستند شناخته شده بوده و جزو اهل کتاب تلقّی میشدهاند.۷۵
آقای سلیم برنجی پس از شرح فشارهای یهودیان بر مندائیان که منجر به هجرت آنها از فلسطین به بینالنهرین شد، اشارهای کوتاه به وضعیت مندائیان در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهمیکند. او مینویسد:
پس از آنکه اسلام ظهور کرد، مندائیان نفس راحتی کشیدند. چون آنان یکی از ادیان الهی و رسمی آورده شده در قرآن مجید، کتاب مقدّس مسلمین معرفی شدهاند، بنابراین، مندائیان مشمولالذمه خوانده شده و به دستور پیامبر اکرمِ مسلمانان، حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله مورد حمایت قرار گرفتند و از آن موقع تاکنون مندائیان همگام با مردم مسلمان در جوامع اسلامی زندگی میکنند.۷۶
نتیجه گیری
نتایج به دست آمده از این نوشتار عبارتند از:
۱٫ قرآن کریم در آیات بقره: ۵۲، مائده: ۶۹، حج: ۱۷ از صابئان یاد کرده است و مؤمنان حقیقی آنها را همچون مؤمنان حقیقی یهود و نصارا در زمان خود، از رستگاران دانسته است.
۲٫ برخی محققان واژه «صابئه» را مشتق از واژه عربی «صبا یصبو» به معنای خروج از یک دین و انتقال به دین دیگر دانستهاند، ولی به نظر میرسد که این واژه از ماده آرامی صبا یا صوا به معنای تعمید، اشتقاق یافته است.
۳٫ صابئان به دو گروه اصلی حرانی و مندائی تقسیم شده که هر دو حقیقتا صابئی بوده و حرانیان خود به فرقههایی همچون اصحاب هیاکل، روحانیات و اصحاب اشخاص تقسیم میشوند.
۴٫ صابئان حران در شهر حران، واقع در شمال عراق بوده و دارای عقایدی مشرکانه هستند و پیامبران آنها عاذیمون، هرمس (ادریس)، اعیانا و اواذی هستند.
۵٫ صابئه حران به تناسخ و قدمای خمسه اعتقاد داشته و توجه به موجودات آسمانی در مناسک آنها بسیار چشمگیر است.
۶٫ حرانیان دارای مناسکی همچون نماز، روزه، قربانی، غسل و… بوده، ضمن اینکه خوردن گوشت سگ و خوک و کبوتر و همچنین ختنه و تراشیدن ریش را هم حرام دانسته و ازدواج با غیر همکیش را هم موجب خروج از دین می دانند.
۷٫ صابئان مندائی در خوزستان ایران و جنوب عراق بوده و عواملی همچون عدم تبلیغ، ازدواج درونی و عدم انتشار کتب موجب ناشناخته ماندن آنها شده است.
۸٫ مندائیان، تاریخ خود را به حضرت آدم علیه السلام رسانده و حضرت شیث بن آدم، نوح و یحیی علیهم السلام را از انبیای خود میدانند.
۹٫ به نظر نگارنده، آیین حرانی و مندائی همان شریعت و دین حضرت نوح علیه السلام است.
۱۰٫ مندائی مشتق از مندابه به معنای معرفت و دانش است.
۱۱٫ کتب مقدّس مندائیان عبارتند از: گنزاربا، ادراشی ادیهیا، قلستا و … .
۱۲٫ مندائیان قومی موحد بوده و ستارهپرستی و فرشتهپرستی از عقاید آنها نیست و مناسک آنها تا حد زیادی با مناسک حرانیان شباهت دارد.
۱۳٫ درباره وضعیت صابئان در هنگام ظهور اسلام، اطلاعات زیادی در دست نیست.
——————————————————————————–
پى نوشت ها
۱ دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد دینشناسى.
۲ـ بقره: ۶۲٫
۳ـ مائده: ۶۹٫
۴ـ حج: ۱۷٫
۵ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ۱۳۷۴، ص ۱۲ / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، ۱۳۷۹، ص ۶ـ۸٫
۶ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۱۴٫
۷ـ داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، ص ۹٫
۸ـ همان، ص ۱۰ـ۱۹٫
۹ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۲۲ـ۳۹ / جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ۱۹۷۶م، ج ۶، ص ۷۰۲ / فخر رازى، تفسیر الکبیر، ۱۴۱۱، ج ۳، ص ۹۷ـ۹۸٫
۱۰ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۶، ص ۷۰۲٫
۱۱ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ۱۳۳۷، ج ۳۲، ص ۸ / دائرهالمعارف فرانسه، ج ۴، ص ۲۲، به نقل از: ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۲۸۹٫
۱۲ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ۱۳۶۷، ص ۴۱ـ۴۲٫
۱۳ـ به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۲۶٫
۱۴ـ همان، ص ۲۷ـ۲۸٫
۱۵ـ محمّدعمر حماده، تاریخ الصابئة المندایین، ۱۴۱۳، ص ۳۲ـ۳۵ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۴۵ـ۴۸ / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئین، ص ۱۱۳ـ۱۱۶٫
۱۶ـ محمّد عبدالحمید الحمد، الصابئة حران و اخوان الصفا، ۱۹۹۸، ص ۷ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۵۱٫
۱۷ـ ابن ندیم، الفهرست، به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۵۲ـ۵۳٫
۱۸ـ عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در تصوف ایران، ۱۳۶۶، ص ۲۷۱٫
۱۹ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۸ و ۲۶٫
۲۰ـ ر.ک. عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در تصوف ایران، ص ۲۷۱٫
۲۱ـ عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ۱۹۷۵، ج ۲، ص ۵۶٫
۲۲ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج ۳۲، ص ۸ـ۹ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۵۱ـ۵۲ / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۱۵۵ـ۱۵۶٫
۲۳ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۳۳٫
۲۴ـ همان، ص ۵۱ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۵۴٫
۲۵ـ عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج ۲، ص ۵۵٫
۲۶ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئة الحران و اخوان الصفا، ص ۳۵٫
۲۷ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۵۹ / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۱۳۵٫
۲۸ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۲۶٫
۲۹ـ همان، ص ۵۵ـ۵۶٫
۳۰ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۵۴ / محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۵۶٫
۳۱ـ محمّد عبدالحمید حمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۵۷ـ۶۱ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۵۵٫
۳۲ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۱۰۹ / داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۹۴٫
۳۳ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۷۲٫
۳۴ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص ۴۴٫
۳۵ـ همان، ص ۵۷ـ۵۸٫
۳۶ـ همان، ص ۶۵٫
۳۷ـ همان.
۳۸ـ همان، ص ۶۵ـ۷۶٫
۳۹ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ۱۳۸۳، ص ۳۰ / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ۱۳۶۰، ص ۴۲۹٫
۴۰ـ محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، ۱۳۶۳، به نقل از: داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۴۲۹٫
۴۱ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۲۹ـ۴۳۰٫
۴۲ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۹۰٫
۴۳ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۲۷ـ۴۲۸٫
۴۴ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، به نقل از: محمّد عبدالحمید الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۲۷٫
۴۵ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص ۴۱٫
۴۶ـ همان، ص ۸۶٫
۴۷ـ همان، ص ۱۸۱ و ۱۸۲٫ در این موضوع از کتاب جاهلیت و اسلام آقاى یحیى نورى هم استفاده شده است.
۴۸ـ در تاریخ به وجود آمدن این کتاب اختلاف است. انستاس مارى عقیده دارد که تاریخ تألیف این کتاب اوایل قرن هشتم میلادى است. به نقل از: یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۲٫
۴۹ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص ۲۳ / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۳ـ۴۳۴٫ تذکر این نکته لازم است که آقاى نورى مىنویسد: تحقیقاتى که از جانب محققان در باب این کتب صورت گرفته، انتساب این کتب را به زمان حضرت یحیاى پیغمبر تأیید نمىکند تا چه رسد به اینکه آنها آن را مثلاً صحف آدم ابوالبشر بدانند. ر.ک. یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۴٫
۵۰ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۸۹ و ۹۰٫
۵۱ـ یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۱٫
۵۲ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص ۷۷٫
۵۳ـ محمّد عبدالحمید الحمد، صابئهالحران و اخوان الصفا، ص ۲۷٫
۵۴ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۱۰۸٫
۵۵ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص ۱۸۷٫
۵۶ـ همان، ص ۱۹۳ـ۱۹۴٫
۵۷ـ همان، ص ۲۵۵ـ۲۵۶٫
۵۸ـ بقره: ۱۷۷٫
۵۹ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص ۲۹۱٫
۶۰ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۹۲٫
۶۱ـ به نقل از: یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۰٫
۶۲ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۹۶ / یحیى نورى، جاهلیت و اسلام، ص ۴۳۴ـ۳۴۵٫
۶۳ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص ۲۷۰ـ۲۷۲٫
۶۴ـ همان، ص ۲۱۶٫
۶۵ـ پروفسور خولسون آلمانى، به نقل از: داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۸۵ـ۸۶ / عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستوجو در ایران، به نقل از: یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۱۰۴ / محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، ج ۲، ص ۵۲٫
۶۶ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئین، ص ۱۰۳ـ۱۱۰٫
۶۷ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۱۴ـ۲۲٫
۶۸ـ داود الهامى، تحقیقى درباره صابئان، ص ۵۰٫
۶۹ـ همان، ص ۵۱ / یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۱۹٫
۷۰ـ سیدعلى خامنهاى، الصابئه حکمهم الشرعى و حقیقتهم الدینیة، ۱۹۹۹، ص ۳۶ـ۳۸٫
۷۱ـ یعقوب جعفرى، پژوهشى درباره صابئان، ص ۴۲٫
۷۲ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۶، ص ۷۰۲٫
۷۳ـ محمّدمحیط طباطبائى و دیگران، یادنامه شهید مطهّرى، ج ۲، ص ۴۷ـ۴۸٫
۷۴ـ همان، ص ۵۰ـ۵۱٫
۷۵ـ مهرداد عربستانى، تعمیدیان غریب، ص ۳۰ـ۳۲٫
۷۶ـ سلیم برنجى، قوم از یاد رفته، ص۸۱ـ۸۳٫